در
کتابخانه
بازدید : 431226تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Expand مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Collapse مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در اصطلاح حكمای اسلامی مسائل مربوط به خداوند از قبیل اثبات وجود خدا، وحدت وی، صفات ثبوتیّه و سلبیّه ی او، عموم و شمول قدرت و مشیّتش، جبر و تفویض، خیر و شر، صدور كثیر از واحد، عوالم كلّی وجود و برخی مباحث و مسائل دیگر «الهیّات بالمعنی الاخص» نامیده می شود.

این اصطلاح در مقابل اصطلاح «الهیّات بالمعنی الاعم» قرار می گیرد كه شامل این مباحث و یك عدّه مباحث دیگر است كه «امور عامّه» نامیده می شوند و مجموعا «حكمت الهی» یا «حكمت علیا» یا «فلسفه ی اولی » را تشكیل می دهند.

امور عامّه- چنانكه بعداً خواهیم گفت- عبارت است از معانی و مفاهیمی كه به هیچ نوع خاص و مقوله ی خاص از موجودات اختصاص ندارد یعنی اتّصاف موجودات به آنها نیازمند به این نیست كه آن موجود، مقوله ی خاص و یا جنس خاص یا نوع خاصی باشد، از قبیل مباحث وجود و عدم، وجوب و امكان و امتناع، ماهیّت، قوّه و فعل، حدوث و قدم، وحدت و كثرت، علّت و معلول، جوهر و عرض.

از نظر حكمای اسلامی امور عامّه و الهیّات بالمعنی الاخص را نباید دو علم و دو فنّ مستقل به شمار آورد. این دو قسمت مجموعا فنّ واحد و علم واحدی را تشكیل می دهند و موضوع واحدی دارند كه عبارت است از «موجود بما هو موجود» ؛ یعنی با آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 468
كه به نظر می رسد الهیّات بالمعنی الاخص از آن جهت كه اختصاص دارد به مسائل مربوط به خدا، باید علم و فنّ مستقلّی شمرده شود، آن را جدا و مستقل نشمرده اند بلكه مسائل آن را جزء علم دیگر كه «علم وجود» است و موضوعش «موجود بما هو موجود» است به حساب آورده اند، زیرا معتقدند كه مسائل الهیّات بالمعنی الاخص جزء احكام «موجود بما هو موجود» است بر خلاف مسائل ریاضی یا طبیعی كه حسابی جداگانه و مستقل دارد، و معتقدند كه مسائل الهیّات بالمعنی الاخص مستقیما از مباحث امور عامّه استنتاج می شود بر خلاف مسائل ریاضی و طبیعی كه از یك سلسله اصول و مبادی خاص استنتاج می گردد، همچنانكه روش تحقیق در مسائل الهیّات بالمعنی الاخص نیز عینا همان روش تحقیق در امور عامّه است.

علیهذا الهیّات بالمعنی الاعم شامل دو قسمت است:

1. امور عامّه
2. الهیّات بالمعنی الاخص یا «فنّ مفارقات» كه شامل مباحث مربوط به خدا و عوالم ماوراء الطبیعی است.

و البتّه الهیّات بالمعنی الاعم كه مشتمل بر مجموع این دو قسمت است، «علم اعلی» و «علم ما بعد الطبیعه» و «فلسفه ی اولی» نیز نامیده می شود. «علم اعلی» مقابل «علم اوسط» و «علم ادنی» است؛ «علم اوسط» یعنی ریاضیات و «علم ادنی» یعنی طبیعیات و مجموع اینها را «علوم نظری» یا «فلسفه ی نظری» می نامند و فلسفه ی نظری در مقابل فلسفه و علوم عملی است.

فلسفه ی نظری مشتمل بر سه قسمت است:

1. الهیات بالمعنی الاعم یا علم اعلی
2. ریاضیات یا علم اوسط
3. طبیعیات یا علم ادنی.
فلسفه ی عملی نیز به نوبه ی خود به سه قسم منقسم می شود:

1. علم اخلاق
2. علم تدبیر منزل و اصول خانه داری
3. علم سیاست مدن و تدبیر اجتماع
این گونه تقسیم علم به نظری و عملی و تقسیم هر یك از دو قسم اخیر به شعب و شاخه هایی دیگر، از ارسطو به یادگار مانده است. ولی حكما و فلاسفه ی معاصر مغرب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 469
زمین علوم را به شكلهای دیگری تقسیم كرده اند كه در كتابهای روش شناسی علوم (متدولوژی) مسطور است. مجموعا می توان گفت كه برای علوم هنوز تقسیمی كه مقبولیّت عمومی یافته باشد و از هر جهت بی نقص باشد صورت نگرفته است.

هر یك از رشته های نظری و عملی، بر طبق تقسیم ارسطویی ممكن است خود به علوم و فنون مستقلّی تقسیم شود همچنانكه ریاضی و طبیعی هر كدام به علوم متعدّدی تقسیم می شوند و رشته های گوناگونی دارند؛ ولی «علم اعلی» كه بعد از ارسطو «علم الهی» نامیده شده است با این كه مشتمل بر دو قسمت متمایز است از نظر حكمای اسلامی علم و فنّ واحدی به حساب می آید.

این علم را از آن جهت «علم اعلی» خواندند كه اوّلا از همه ی علوم كلّی تر است، و ثانیا چنانكه در محلّ خود ثابت شده است علوم دیگر به آن نیازمندند و او از آنها بی نیاز است، و ثالثا معانی و مفاهیم مورد استفاده ی این علم، معانی و مفاهیمی مادّی نیستند؛ یعنی مصادیق آنها انحصاری به مادّیّات ندارد و بعلاوه مستقیما از مادیات گرفته نشده است، و به عبارت دیگر این معانی تصویرات مستقیم اشیاء مادّی نمی باشند و به اصطلاح معقول ثانوی اند نه معقول اوّلی، و همه ی اینها در «امور عامّه» بیان شده است؛ رابعا در این علم است كه مبادی و اسباب و علل اوّلیّه ی وجود جستجو و اثبات می شود؛ بحث واجب الوجود، عقول قاهره، مادّة المواد، بلكه حتی حركت (البتّه حركت جوهری) آنها و زمان در شأن این علم است. علیهذا موجوداتی كه در این علم وجود آنها اثبات می شود اعلی و اشرف و اقدم اند از موجوداتی كه در علوم دیگر به شكل دیگر اثبات می شوند.

این علم، «ما بعد الطبیعه» نیز نامیده می شود. كلمه ی «ما بعد الطبیعه» در زبان عربی ترجمه ی مستقیم كلمه ی «متافیزیك» است كه لغتی است یونانی. بنا بر مشهور نام و اصطلاح متافیزیك بعد از ارسطو به وسیله ی شاگردان و شارحان كلام وی روی این علم گذاشته شد.

از مجموع آنچه تاكنون گفتیم معلوم شد كه از نظر قدما حكمت- یعنی حقایق و علومی كه قابل دریافت با نیروی عقل است- در وهله ی اوّل منقسم می شود به حكمت نظری و حكمت عملی؛ حكمت نظری به نوبه ی خود منقسم می شود به «حكمت الهی» یا «حكمت علیا» ، و «حكمت ریاضی» یا «حكمت وسطی» ، و «حكمت طبیعی» یا «حكمت سفلی» . حكمت الهی «علم اعلی» ، «علم كلّی» ، «فلسفه ی ما بعد الطبیعه» و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 470
همچنین «الهیّات بالمعنی الاعم» نیز نامیده می شود. الهیّات بالمعنی الاعم دارای دو بخش است: بخش «امور عامّه» كه شامل مباحث وجود و عدم، ضرورت و امكان و امتناع، قدم و حدوث، وحدت و كثرت، قوّه و فعل، ماهیّت، علّت و معلول است و ملحق بر این بخش است مباحث جواهر و اعراض و حقیقت جسم طبیعی و برخی مباحث دیگر؛ و بخش الهیّات بالمعنی الاخص كه درباره ی خدا و صفات و افعال خدا بحث می كند.

در اینجا جای یك پرسش هست و آن اینكه چرا این علم را «الهیّات» می نامند و چرا مجموع را «الهیّات بالمعنی الاعم» و بخش مخصوص به ذات و صفات و افعال باری را «الهیّات بالمعنی الاخص» می نامند؟ این كه مباحث مربوط به ذات، صفات و افعال خدا را «الهیّات» نامیده اند وجه روشنی دارد؛ امّا این كه چرا مجموع فلسفه ی اولی را «الهیّات» می نامند سؤالی است كه باید بدان پاسخ گفت.

ممكن است گفته شود: این كه همه ی فلسفه ی اولی را «حكمت الهی» یا «الهیّات» می نامند- در مقابل حكمت طبیعی و حكمت ریاضی- صرفا از باب تسمیه ی كل به اسم جزء است یعنی از آن نظر كه بخشی از مباحث این علم درباره ی ذات و صفات و افعال الهی است.

این وجه می تواند وجه صحیحی باشد ولی خود حكمای اسلامی كه این اصطلاح را وضع كرده اند ملتزم به آن نیستند و وجه دیگری برای آن ابراز می دارند:

برخی می گویند: نامیدن فلسفه ی اولی به «الهیات» صرفا از یك غلط تاریخی سرچشمه می گیرد و آن این است:

در مجموعه ی فلسفه ی ارسطو كه بعدها به دست شاگردان او و شاگردان شاگردانش رسید، فلسفه ی اولی به حسب ترتیب بعد از «طبیعیّات» قرار گرفته بود؛ و از طرفی هم، خود ارسطو هیچ نامی از قبیل «فلسفه ی اولی» یا «علم اعلی» و یا «علم كلّی» و از این قبیل نامها بر روی این بخش از فلسفه ی خود ننهاده بود. از این رو این قسمت به مناسبت این كه بی نام بود و هنگام تدوین معارف فلسفی ارسطو از نظر ترتیب بعد از بخش طبیعیّات قرار گرفت، با نام «متافیزیك» یعنی «ما بعد علم طبیعت» خوانده شد؛ در دوره ی اسلام این كلمه به «ما بعد الطبیعه» ترجمه شد و تدریجا در عرف عام بجای كلمه ی «ما بعد الطبیعه» كلمه ی «ماوراء الطبیعه» استعمال شد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 471
مفهوم كلمه ی «ماوراء الطبیعه» مساوی است با كلمه ی «مجرّدات» یعنی حقایقی كه در ماوراء الطبیعه و بعد از طبیعت (و یا به قول ابن سینا «قبل از طبیعت» ) قرار گرفته اند.

حكمای اسلامی به تبعیّت از همین غلط، نام فلسفه ی اولی را به طور كلّی «علم الهی» و یا «الهیّات» خواندند، امّا از سوی دیگر مشاهده كردند كه فقط بخش مختصری از این علم درباره ی ذات، صفات و افعال الهی است و الهیّات واقعی تنها همین بخش است؛ از این رو این بخش را كه جزئی از قسمتی بود كه قبلاً آن را «الهیّات» خوانده و ترجمه كرده بودند «الهیّات» نامیدند و طبعا این كلمه دو اصطلاح پیدا كرد:

1. اصطلاح خاص، كه در آن، كلمه ی «الهیّات» به معنی حقیقی خود استعمال شده است.
2. اصطلاح عام، كه هیچ وجه معقولی نداشته جز پیروی از یك ترجمه ی غلط تاریخی.
این، خلاصه ی نظر كسانی بود كه نامیدن فلسفه ی اولی را به «الهیّات» صرفا ناشی از یك غلط می دانند. اكنون بدون این كه منكر آن غلط تاریخی در دوره ی بعد از ارسطو و قبل از اسلام بشویم، در اینجا همین قدر می گوییم كه حكمای اسلامی در اینجا وجه دیگری ذكر می كنند و نامیدن این علم به نام «الهیّات» از نظر آنان نه یك تبعیّت كوركورانه از ترجمه های غلط است و نه از باب تسمیه ی كل به اسم جزء است.

این حكما همچنانكه در كلمات بزرگانشان از قبیل بوعلی و ملاّصدرا مذكور است، در مقام تقسیم حكمت نظری به سه قسم: الهی، ریاضی و طبیعی، چنین گفته اند:

حكمت نظری یا بحث می كند از اموری كه به حسب مفهوم و مصداق، یعنی هم به حسب خارج و هم به حسب ذهن، و به تعبیر دیگر هم به حسب واقع و هم به حسب حد، و به عبارت دیگر هم به حسب وجود و هم به حسب ماهیّت (مفهوم) ، مشروط و نیازمند به مادّه است؛ یا به حسب مصداق و وجود و واقعیّت نیازمند به ماده است ولی به حسب مفهوم و ذهن و حد بی نیاز از ماده است؛ و یا آن كه هم به حسب مصداق و هم به حسب مفهوم مستغنی و بی نیاز و غیر مشروط به ماده است.

امّا قسم چهارم كه شی ء به حسب مفهوم و ذهن، مشروط و نیازمند به ماده است و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 472
به حسب مصداق و وجود خارجی بی نیاز باشد، عقلا متصوّر نیست.

از این روی مجموع اموری كه در علوم نظری از آنها بحث می شود یا مادّی محض اند، یعنی مصداقا و مفهوما مشروط به ماده هستند، اینها را «طبیعیّات» می نامیم؛ [یا ذهنا غیر مشروط به ماده هستند اما خارجا مشروط به ماده می باشند، اینها را «ریاضیّات» می نامیم ] ؛ و یا این كه ذهنا و خارجا (یعنی مفهوما و مصداقا) بی نیاز و غیر مشروط به ماده هستند، آنها را «الهیّات» می نامیم.

از نظر این فلاسفه، «الهی» نامیده شدن فلسفه ی اولی معنی و اصطلاح خاصّی است غیر از معنی و اصطلاحی كه مباحث خاصّ مربوط به خدا و صفات خدا بر طبق آن، «الهیّات» نامیده می شوند. لفظ «الهیّات» در این دو مورد به اشتراك لفظی اطلاق می شود و لهذا می گویند الهیّات به معنی اعم و الهیّات به معنی اخص. بدیهی است كه اطلاق یك لفظ به دو معنی كه یكی از دیگری اعم باشد جز به اشتراك لفظی نخواهد بود. اطلاق لفظ «الهیّات» به مباحث الهیّات بالمعنی الاخص وجه روشنی دارد:

مباحث این فن همه مربوط به خدا و صفات خدا و عقول و بالاخره امور مجرّد از ماده یعنی امور مبرّا و منزّه و به اصطلاح «بشرط لا» از ماده است.

اما اطلاق «الهیّات» به مباحث فلسفه ی اولی به اعتبار دیگر است و آن این است كه این امور، غیر مشروط یعنی «لا بشرط» از ماده است. احیانا اگر گفته شود كه فلسفه ی اولی درباره ی امور «مجرّده» بحث می كند باز همین معنی مورد نظر است یعنی امور غیر مشروط به ماده نه امور مشروط به غیر مادی بودن. وجود این دو اصطلاح در كلمه ی «الهی» و هم در كلمه ی «مجرّد» نباید ما را به اشتباه بیاندازد.

پس بنا بر آنچه گفته شد الهیّات بالمعنی الاعم را از آن جهت «الهیّات» و یا «مجرّدات» و احیانا «ماوراء الطبیعه» می نامیم كه حقایقی هستند مجرّد از ماده- به معنی غیر مشروط به ماده- و به عبارت دیگر حقایقی هستند «لا بشرط از مادّه» ، هم در حد و مفهوم و هم در وجود و مصداق، از قبیل مفاهیم وجود و عدم، و وحدت و كثرت، و وجوب و امكان و امتناع، و حدوث و قدم، و علّت و معلول، و متناهی و نامتناهی و غیره. . . ولی در میان اموری كه در علم الهی درباره ی آنها بحث می شود پاره ای حقایق هستند كه این حقایق «بشرط لا» از ماده می باشند.

بنابراین از نظر حكمای اسلامی تمام فلسفه ی اولی بحث درباره ی حقایق مجرّده و ماوراء الطبیعی است ولی نه به معنای این كه همه ی آنها بحث درباره ی حقایق مبرّا و منزّه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 473
از مادّیّت است، بلكه به این معنی است كه همه ی آنها بحث درباره ی حقایقی است كه آن حقایق، [هم ] به حسب وجود خارجی و هم به حسب حد و مفهوم، مخلوط و مشروط و نیازمند به مادیات نیست و فقط بخشی از آن درباره ی حقایق مبرا و منزه از مادیت بحث می كند.

گذشته از تسمیه و وجه تسمیه ها به هر حال معلوم شد: موضوع آن علمی كه به نام «فلسفه ی اولی» و یا «علم الهی» و یا هر نام دیگر خوانده می شود «موجود بما هو موجود» است. در این علم منحصرا درباره ی خدا بحث نمی شود، بلكه بخشی از این علم درباره ی اثبات وجود خداست، و این كه برخی گمان كرده اند [فرض قبول ] این علم مساوی است با «فرض قبول وجود خداوند» و فرض قبول وجود خداوند نیز مساوی است با «فرض قبول این علم» صد در صد غلط است.

ممكن است كسانی این علم را به عنوان یك علم قبول داشته باشند ولی در مسأله ی اثبات وجود خدا جانب منفی را بگیرند، و هم ممكن است كسانی وجود خداوند را قبول داشته باشند اما این علم را به عنوان یك علم معتبر، منكر باشند.

عدم درك صحیح معنای لفظ «متافیزیك» و وجه تسمیه ی آن، منشأ یك اشتباه جدّی برای افراد زیادی از مترجمان و مفكّران اروپایی گردیده است. آنها وقتی كه به نام قدیمی این علم یعنی «متافیزیك» برخوردند و پنداشتند كه واقعا معنی این كلمه «ماوراء الطبیعه» است و لهذا این علم را علم مجرّدات و بحث در آن را بحث درباره ی اموری كه خارج از طبیعت وجود دارند تلقّی كردند از این رو انكار خدا و مجرّدات را مساوی با انكار این علم، و انكار این علم را مساوی با انكار خدا دانستند.

مطلب دیگری كه در این اشتباه تأثیر داشته است این است كه برخی گمان كرده اند كه موضوع این علم موجود مطلق یعنی نامحدود، یعنی خداست، و حال آنكه موضوع این علم «مطلق موجود» است نه «موجود مطلق» ؛ یعنی در این علم بحث درباره ی موجود است از آن جهت كه موجود است نه از آن جهت كه موجود خاصّ است، یعنی نه از آن جهت كه مادّی است یا مجرّد، جوهر است یا عرض، متغیّر است یا ثابت، و نه از هیچ جهت خاصّ دیگر؛ موجودات از آن جهت كه موجودند احكام و آثار و تقسیماتی دارند كه قابل بررسی است و هیچ لزومی ندارد كه ما برای بررسی آن احكام و آثار و تقسیمات قبلاً اصول الهی یا مادی را پذیرفته باشیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 474
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است