پس از اینكه نحوه ی ارتباط علّت مادّی و علّت صوری را بیان كردیم، اكنون به
قسمت دوم از سؤال دوم یعنی چگونگی رابطه ی علّت غائی و علّت فاعلی می رسیم.
در مورد اینكه رابطه ی علّت غائی و علّت فاعلی چیست، پاسخ این است كه علّت
غائی و علّت فاعلی نیز مانند علّت مادّی و علّت صوری نوعی وحدت دارند؛ به این
معنی كه در برخی از موارد، فاعل به منزله ی [مادّه ی] غایت و غایت به منزله ی صورت فاعل
است، پس علّت غائی مكمّل و متمّم علّت فاعلی است، و به همین دلیل در شعری كه
قبلاً گذشت (آنجا كه گفته شد: «و للوجود الفاعلی التّمامی» ) علّت غائی به نام «علّت
تمامی» خوانده شد.
بلی، معمولاً حكما چنین اظهار می دارند كه مادّه همواره قائم و متّكی به صورتی
است كه متناوبا و متبادلا و یا اتّصالا همراه اوست، و ادّعا می كنند كه نسبت صورت به
مادّه نظیر نسبت فاعل به فعل است، و لهذا گاهی صورت را «فاعل مادّه» می خوانند
كه در عین اینكه فاعل است مقارن نیز هست
[1]، و گاهی صورت را «شریكة العلّة» و
«شریكة الفاعل» می خوانند. ولی این نظریّه مبتنی بر این اصل است كه ما تركّب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 417
[2]جسم را از مادّه و صورت، انضمامی بدانیم؛ امّا بنا بر تركّب اتّحادی، این مطلب درست
نیست گو اینكه صدرالمتألّهین می خواهد این معنی را حتّی بنا بر تركّب اتّحادی توجیه
كند و می توان گفت عدم معقول بودن نظریّه ی بالا خود دلیل عدم صحّت نظریّه ی تركیب
انضمامی است.
و البتّه اگر نظریّه ی بالا در مورد مادّه و صورت صحیح باشد قهراً شبیه آن را در
مورد فاعل و غایت نیز باید گفت.
در مورد فاعل و غایت، یك مطلب دیگر نیز هست و آن اینكه صورت ذهنی غایت
را اگر با قوای علمی فاعل بسنجیم، بالضروره نسبت آنها همان نسبت مادّه و صورت
است ولی اگر با قوای شوقیّه و محرّكه ی فاعل بسنجیم دیگر نسبت آنها نسبت مادّه و
صورت نیست بلكه نسبت فاعل به فعل است.
[1] . در شرح منظومه نیز پس از تعریف «علّت صوری» چنین می گوید:
فعلّة صوریّة للكلّ
و فاعل و صورة المحلّ
[همچنین ] رجوع شود به اسفار، جلد اوّل، باب «علّت و معلول» فصلهای اوّل.
[2] اسفار، جلد دوم، فصل مربوط به كیفیّت تركّب جسم.