در
کتابخانه
بازدید : 431200تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Collapse مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Expand فریده ی اوّل: وجود و عدم فریده ی اوّل: وجود و عدم
Expand فریده ی دوّم: وجوب و امكان فریده ی دوّم: وجوب و امكان
Expand فریده ی سوّم: حدوث و قدم فریده ی سوّم: حدوث و قدم
Collapse فریده ی هفتم: علّت و معلول فریده ی هفتم: علّت و معلول
Expand مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در اینجا مطلبی هست كه طبق آن می توان در آنچه در پاسخ پرسش اوّل و دوم گفته شد مناقشه كرد:

حكمای مشّاء جسم را مركّب از دو حیثیّت واقعی می دانند و نام آن دو حیثیّت را «مادّه» و «صورت» می گذارند. برهان عمده ای كه بر اثبات مدّعای خود اقامه می كنند برهان قوّه و فعل است. ولی حكمای اشراق منكر تركیب جسم از مادّه و صورت می باشند و برهان قوّه و فعل را ناتمام می دانند.

توضیح اینكه آنچه مسلّم است این است كه هر جسم در عین اینكه بالفعل حقیقتی از حقایق است امكان اینكه شی ء دیگر بشود در او هست، مثل تخم مرغ كه در عین اینكه بالفعل تخم مرغ است بالقوّه جوجه است. راجع به این دو حیثیّت یعنی حیثیّت قوّه و حیثیّت فعلیّت دو نظر است:

یك نظر اینكه این دو حیثیّت فقط دو اعتبار و دو اضافه است و در خارج یك حیثیّت بیش نیست؛ یعنی همان حیثیّت واقعی كه فی المثل مناط فعلیّت تخم مرغی است مناط استعداد جوجه شدن است. آن حیثیّت واحد اگر با حال حاضر و به خودی خود و فی نفسه اعتبار شود فعلیّت است و اگر با حال آینده اعتبار شود قوّه و استعداد است؛ مانند اینكه مكان معیّنی را اگر در نظر بگیریم، آن مكان نسبت به مكانی ممكن است فوقیّت داشته باشد و نسبت به مكانی دیگر تحتیّت؛ و همچنین زمان معیّن (مثلاً دیروز) نسبت به یك زمان (مثلاً پریروز) بعد است و نسبت به زمان دیگر (مثلاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 410
امروز) قبل است.

امّا نظر دیگر این است كه اینطور نیست، قوّه و فعلیّت مانند فوقیّت و تحتیّت و حتی مانند قبلیّت و بعدیّت نیست كه صرفا دو اعتبار باشد، بلكه در خارج دو حیثیّت واقعی (حیثیّت بالفعل و حیثیّت بالقوّه) موجود است و جسم از آن دو حیثیّت تركیب شده است، بر خلاف زمان معیّن كه از دو حیثیّت واقعی به نام قبلیّت و بعدیّت تركیب نشده است.

نظر اوّل نظر شیخ اشراق و اتباع وی است و نظر دوم نظر مشّائین از قبیل ابن سیناست. مشّائین نظر خود را با برهانی به نام «برهان فصل و وصل» و برهان دیگری به نام «برهان قوّه و فعل» بیان كرده اند كه اكنون مجال بحث در آنها نیست. البتّه در اینجا نظر سومی نیز می توان ابراز داشت كه با فلسفه ی صدرالمتألّهین (كه قائل به حركت جوهریّه است) سازگار است و آن نظریّه ی اتّحاد قوّه و فعل در حركت است.

امّا عجالتاً مطالبی كه در اینجا بیان می شود بر اساس نظر مشّائین است كه جسم را مطلقاً (نه از آن نظر كه متحرّك است به حركت جوهریّه) مركّب می دانند از مادّه و صورت یعنی حیثیّت استعدادی و حیثیّت فعلی [1].

بنابراین طبق نظر حكما هر جسم مركّب است از دو حیثیّت كه یكی از آنها مناط فعلیّت آن جسم است و دیگری مناط این است كه آن جسم ممكن است شی ء دیگر بشود؛ اوّل را «صورت» و دوم را «مادّه» می خوانند. حكمای مشّاء در این مطلب كه آیا رابطه ی این دو جزء انضمامی است یا اتّحادی، اختلاف دارند. از زمان سیّد صدر شیرازی و پس از تأیید صدرالمتألّهین تقریبا مسلّم شده است كه اگر تركیبی در كار باشد تركیب اتّحادی است نه انضمامی [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 411
مطلب دیگری این حكما گفته اند و آن اینكه هر یك از مادّه و صورت كه حقیقت جسم را تشكیل می دهند نسبت به خود جسم كه مجموع مركّب از این دو تاست «علّت مادّی» و «علّت صوری» نامیده می شوند ولی نسبت به خودشان مادّه و صورت اند.

از طرف دیگر گفته اند كه نسبت مادّه و صورت با یكدیگر این است كه صورت در مادّه حلول كرده است و مادّه محلّ صورت شمرده می شود.

پس طبق این بیان آنچه علّت مادّی جسم است همان مادّه ای است كه محلّ صورت جسم است و با او اتّحاد یا انضمام پیدا كرده است نه مادّه ی سابقه كه در حال حاضر طبق آنچه قبلا گفته شد «مادّه» نامیده نمی شود؛ و بعلاوه مادّه و صورت دو مرحله از یك واقعیّت نمی باشند، بلكه دو جزء از واقعیّت می باشند، پس رابطه ی دو علّت داخلی از نوع رابطه ی دو مرحله از یك واقعیّت نیست، بلكه از نوع رابطه ی دو جزء تشكیل دهنده ی یك حقیقت است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 412

[1] . ضمنا باید به این نكته توجّه داشت كه تركّب جسم از مادّه و صورت كه فلاسفه به آن قائلند از نوع تركّبی كه علمای طبیعی در برخی اجسام قائلند نیست. تركّبی كه علمای طبیعی برای جسم قائلند به معنی این است كه دو شی ء متمایز، مثلاً اكسیژن و هیدروژن، پس از ملاقات با یكدیگر در هم اثر كرده و مجموعا جسم واحدی (آب) را به وجود آورده اند و این جسم قابلیّت دارد كه بالطبع یا با وسایلی دو مرتبه تجزیه بشود به دو شی ء اوّل، و آن دو جزء از یكدیگر متمایز بشوند. ولی تركیب فلسفی یعنی تركّب جسم از مادّه و صورت یك تركّب جدا ناشدنی است، هیچگاه نبوده كه این دو جزء از یكدیگر جدا و متمایز باشند و هیچگاه نخواهد شد كه از یكدیگر جدا و متمایز شوند و هر جزئی مستقلّ از دیگری به وجود خود ادامه دهد. از این رو تركیب طبیعی قابل احساس و آزمایش و تجربه است بر خلاف تركیب فلسفی كه فقط برهان عقلی می تواند آن را اثبات یا نفی كند.
[2] . معنای «انضمام» این است كه اضافه و منضم شدن دو شی ء به یكدیگر به همان مفهوم ریاضی تحقّق پیدا كند. فرض كنید شخصی مقداری ثروت دارد و بعد مقدار دیگری بر ثروتش اضافه می شود و مثلاً سابقا دارای یك میلیون ریال بوده و اكنون دارای دو میلیون ریال شده است، و یا شخصی درباره ی موضوعی مقداری معلومات و اطلاعات دارد و بعد مقدار دیگری اطّلاعات درباره ی آن موضوع بر اطلاعات اوّلیّه ی او اضافه می گردد، و یا آنكه جمعیّت شهری در یك سال یك میلیون نفر است و در سال دیگر پنجاه هزار نفر دیگر بر آن اضافه می گردد. در همه ی این موارد آنچه در اوّل بوده به حالت اوّلیّه ی خود محفوظ است و فقط مقدار دیگری از نوع همان چیز بر آنچه بود اضافه شده است، پس تغییر حاصل شده است ولی این تغییر در كمّیّت منفصل شی ء به وجود آمده است.

و امّا تركیب اتّحادی در جایی متصوّر است كه بین دو جزء فرض شده هیچ گونه دو گانگی در خارج موجود نباشد، كه قهراً در این صورت اجزاء وی اجزاء ذهنی و تحلیلی و عقلی خواهند بود، و اگر این تركیب در نتیجه ی تغییر پیدا شده باشد به این نحو است كه شی ء در ذات و هویّت خود متبدّل به شی ء دیگر بشود؛ یعنی شی ء اوّل، شی ء دوم بشود نه اینكه شی ء دوم منضم به شی ء اوّل گردد. و لذا در این مورد نمی توان گفت كه شی ء دوم به شی ء اوّل اضافه (به مفهوم ریاضی) شده است. مثلاً تخم مرغ در تغییرات خود تبدیل به جوجه می گردد؛ یعنی همان واقعیّت تخم مرغ تبدیل به واقعیّت جوجه می شود نه اینكه بعد از این تغییر، تخم مرغ به اضافه ی جوجه (به مفهوم ریاضی كه مستلزم تعدّد در وجود خارجی است نه تعدّد مفهومی یعنی صدق معانی كثیره ی مختلفه بر شی ء واحد) موجود باشد.

هر جا كه مادّه و صورت به معنی فلسفی اش به كار می رود، همه از قبیل مثال تبدیل تخم مرغ به جوجه است نه از قبیل سه مثال سابق الذكر. پس تركیب مادّه و صورت تركیب اتّحادی است نه انضمامی؛ و اگر گفته شود كه تركیب صورت با مادّه ی سابقه اتّحادی است و با مادّه ی حاضره انضمامی است، جواب این سخن باید در جای دیگر گفته شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است