هنگامی كه به مفاد قضایای بسیطه توجّه می كنیم می بینیم كه محمول، وجود
مطلق است، مانند اینكه می گوییم: «انسان هست» ، و هنگامی كه به مفاد قضایای
مركّبه توجّه می كنیم می بینیم مثل این است كه محمول، وجود مقیَّد است، مانند اینكه
می گوییم: «انسان كاتب است» ، كأنّه گفته ایم: «انسان هست كاتب» پس فرق است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 292
بین اینكه بگوییم: «انسان هست» و یا اینكه بگوییم: «انسان هست كاتب» . در هر دو
مورد «هستی» را محمول قرار داده ایم، لكن در یك مورد هستی مطلق را محمول قرار
داده ایم و در مورد دیگر، هستی مقیّد را، گر چه از نظر دیگر می توان گفت كه در قسم دوم
اساساً محمول «وجود» نیست بلكه محمول همان «كاتب» است و وجود فقط «رابط»
قرار گرفته است، و به هر حال جای این بحث در اینجا نیست.
پس از ذكر این مقدّمات، معنی آنچه در تعریف «وجود مطلق» و «وجود مقیّد» و
«عدم مطلق» و «عدم مقیّد» گفته شد روشن می گردد؛ و ضمنا واضح است كه این تقسیم
درباره ی عدم خالی از مسامحه نیست، زیرا در واقع و نفس الامر، عدم منقسم نمی شود به
دو قسم: مطلق و مقیّد؛ یعنی واقعا عدم مطلق و عدم مقیّد نداریم، بلكه آنچه داریم عدم
وجود مطلق و عدم وجود مقیّد است و البته واضح است كه فرق است بین عدمی كه
خود، عدم مطلق است (یا عدمی كه خود، عدم مقیّد است) با عدم چیزی كه آن چیز
مطلق است (یا عدم چیزی كه آن چیز مقیّد است) ، و ظاهر این است كه این تعبیر از
ناحیه ی كسانی ناشی شده كه عقیده ی آنها در باب «قضایای سالبه» با آنچه كه ما در مقدّمه ی
دوم انتخاب كردیم مغایر است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 293