در حوزه ی وجود انسان بدون شك ادراكات مختلفی صورت می گیرد كه حكما و
فلاسفه آنها را به چهار درجه تقسیم كرده اند كه این چهار درجه عبارتند از: ادراك
حسّی، ادراك خیالی، ادراك و همی و ادراك عقلی. علمای روان شناسی نیز با همه ی
اختلافی كه از لحاظ سبك و روش تحقیق با پیشینیان دارند كم و بیش این درجه بندی
را پذیرفته و این ادراكات مختلف را دلیل بر جنبه های گوناگون حیات درونی انسان و
یا به عبارت دیگر دلیل بر قوای مختلفی كه در نفس انسان است دانسته اند. پس
می توان گفت كه نفس دارای قوای مختلف است: قوّه ی حسّی، قوّه ی خیالی و قوّه ی عقلی
[1]،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 249
و البتّه معلوم است كه این قوا با همه ی اختلاف و تعدّدی كه دارند از هم جدا نیستند، بلكه
نفس همچون یك ذات واحد است كه دارای جنبه ها و شاخه های متعدّد است. البته
منظور این نیست كه نفس به منزله ی تنه ی درخت است و این قوا به منزله ی شاخه های این
درخت هستند به طوری كه اگر همه ی این شاخه ها را بزنیم باز هم تنه ی درخت به
خودی خود باقی است و فقط شاخه هایش قطع شده است؛ بلكه ی نحوه ی ارتباط به
گونه ای است كه اگر قوای حسّی و خیالی و عقلی را از نفس بگیریم دیگر چیزی باقی
نمی ماند.
قائلین به نظریّه ی اتّحاد عاقل و معقول، آن را به جمیع مراتب نفس تعمیم می دهند
و لذا نظریه ی «اتّحاد حاسّ و محسوس» و «اتّحاد خیال و متخیّل» حاصل می شود؛ یعنی
نفس در مرتبه ی حسّی با محسوسات متّحد است و در مرتبه ی خیالی با متخیّلات و در مرتبه ی
عقلی با معقولات.
پس از ذكر این مقدّمات اجمالا می توان به محصَّل بحث در این مسأله ی پی برد.
اكنون برای روشن تر شدن بحث، طرز فكر قائلین به اتّحاد عاقل و معقول و نیز طرز
فكر منكرین اتّحاد عاقل و معقول را بیان می كنیم.
[1] . اینكه از قوّه ی وهمی سخن نگفتیم از آن جهت است كه وجود قوّه ی وهمی مورد تردید است كه اكنون مجال بحث در
این مورد نیست. صدرالمتألّهین نیز قوّه ی وهمی را قوّه ای مستقلّ از قوّه ی عقلی نمی داند و در روان شناسی جدید نیز
از قوّه ی و همی نام برده نمی شود.