در
کتابخانه
بازدید : 431245تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Collapse مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Expand فریده ی اوّل: وجود و عدم فریده ی اوّل: وجود و عدم
Expand فریده ی دوّم: وجوب و امكان فریده ی دوّم: وجوب و امكان
Expand فریده ی سوّم: حدوث و قدم فریده ی سوّم: حدوث و قدم
Collapse فریده ی هفتم: علّت و معلول فریده ی هفتم: علّت و معلول
Expand مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
[1]
در مقدّمه ی اوّل گفتیم كه غایت به دو معنی است: یكی «ماالیه الحركة» و یكی «مالاجله الحركة» . اكنون همین مطلب را به تعبیر دیگر می گوییم كه غایت بر دو قسم است: یا غایت فعل است (به شرط آن كه فعل تدریجی و از نوع حركت باشد) و یا غایت فاعل است. غایت فعل عبارت است از آن چیزی كه فعل به او منتهی می شود (ماالیه الحركة) ، و غایت فاعل عبارت است از آن چیزی كه فاعل، فعل را به خاطر آن چیز انجام می دهد (مالاجله الحركة) ، و به عبارت دیگر- چنانكه در پیش گفتیم- غایت فاعل آن است كه فاعل (كه خود امری بین القوّة و الفعل است) به او منتقل می شود.

قبلاً گفتیم كه هر فعل اختیاری در انسان سه فاعل دارد ولی در طول یكدیگر، كه در حقیقت یكی فاعل قریب است (قوّه ی عامله) و یكی فاعل فاعل است (قوّه ی شوقیّه) و یكی فاعل فاعل فاعل (قوّه ی مدركه) . اكنون باید ببینیم آیا غایت این فاعلهای ذكر شده همیشه یك چیز است و یا اختلاف پیدا می كند، و اگر اختلاف پیدا كرد و متعدّد شد در چه وقت بین آنها هماهنگی هست و در چه وقت هماهنگی نیست، و آنجا كه هماهنگی نیست به چه نحو و به چه كیفیّت است؟ و به عبارت دیگر آیا در همه ی موارد، همه ی مبادی فاعلی وجود دارد و قهراً لازم است غایت همه ی آنها حاصل شده باشد؟ و یا اینكه در برخی موارد بعضی مبادی وجود دارد و بعضی دیگر وجود ندارد و همواره غایت مبدئی كه مبدئیّت و دخالت دارد حاصل است و آن غایتی كه حاصل نیست مبدئی است كه مبدئیت و دخالت ندارد و «عبث» به معنی فعلی است كه بر غایت فاعلی كه دخالت ندارد منطبق نیست؟ حكما عقیده دارند كه همیشه غایت قوّه ی عامله با غایت فعل یكی است، ولی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 459
غایت قوّه ی شوقیّه و همچنین قوّه ی مدركه گاهی عین همان غایت است و گاهی غیر آن است.

توضیح مطلب اینكه غایت هر یك از فاعلها- همچنانكه گفتیم- به معنی مالاجله الوجود است. اكنون باید فاعلیّت هر قوّه ای را بشناسیم و بدانیم كه هر یك از این فاعلهای طولی چه فعالیتی می كنند و آن فعالیت را برای چه منظوری انجام می دهند. امّا فعالیت قوّه ی عامله عبارت است از ایجاد همان حركت مفروض، و فعالیت قوّه ی شوقیّه عبارت است از بعث و تحریك قوّه ی عامله، و فعالیت قوّه ی مدركه عبارت است از ایجاد شوق و میل و اراده.

اكنون كه معنی «غایت» را دانستیم و نوع فعالیت فاعلها را شناختیم باید بدانیم كه قوّه ی مدركه چرا و به چه منظوری ایجاد شوق می كند و قوّه ی شوقیّه چرا و به چه منظوری قوّه عامله را بعث و تحریك می كند و قوّه ی عامله چرا و به چه منظوری حركت خارجی عضوی را ایجاد می كند.

پاسخ این است كه غایت قوای عامله همواره ماالیه الحركة است، از این نظر كه قوای عامله ی انسانی در حكم طبایع جمادیّه است. و امّا غایت قوّه ی شوقیّه لذّت جزئی است و غایت قوّه ی خیال تحریك شوق است و به اعتباری می توان گفت كه غایت قوّه ی خیال نیز لذّت جزئی است. و امّا غایت قوّه ی عاقله رسیدن به مصالح كلّیّه ی راجحه است كه جوانب مختلف سعادت در آن ملاحظه شده باشد.

مطلبی كه هست این است كه هر قوّه ای از قوا می خواهد به كمال مناسب خود برسد، مثلاً قوّه ی شوقیّه می خواهد به امری برسد كه از آن لذّت بیشتر ببرد، پس در حقیقت فعالیت می كند برای اینكه چیزی را به وجود بیاورد كه به آن چیز شوق دارد.

اكنون مطابق آنچه در منظومه آمده است مثالهایی ذكر می كنیم:

فرض كنید شما از نقطه ای حركت كرده و به نقطه ی دیگر می روید. در اینجا ممكن است حركت شما به یكی از دو منظور بوده باشد: یكی اینكه هدف شما صرفا قرار گرفتن در نقطه ی دوم است زیرا از بودن در نقطه ی اوّل خسته شده اید، پس آنچه كه به آن شوق دارید فقط انتقال از مكانی به مكان دیگر است، كه غالب مسافرتهایی كه مردم به اصطلاح برای تغییر آب و هوا انجام می دهند از این قبیل است؛ و گاهی هم علّت انتقال و مسافرت شما به نقطه ی دیگر و به شهری دیگر كاری است كه شرایطش در آنجا فراهم است، مانند اینكه می خواهید شخصی را كه در آنجا هست ملاقات كنید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 460
در این هر دو مثال «ماالیه الحركة» همان نقطه ی دوم است، امّا «مالاجله الحركة» در مثال اوّل عین همان «ماالیه الحركة» است ولی در مثال دوّم چیز دیگری است مغایر با آن. پس اجمالا معلوم شد كه گاهی «ماالیه الحركة» عین «مالاجله الحركة» است و گاهی غیر آن، و چون قبلاً گفتیم كه غایت قوّه ی عامله همان «ماالیه الحركة» است پس در مثال اوّل غایت قوّه ی شوقیّه و غایت قوّه ی عامله یكی است ولی در مثال دوم غایت قوّه ی شوقیّه و غایت قوّه ی عامله متفاوت است.

از طرف دیگر آن ادراكی كه سبب فعلی می گردد گاه ادراك خیالی است و گاه ادراك عقلی. ادراك خیالی یعنی یك تصوّر جزئی درباره ی یك شی ء جزئی، امّا ادراك عقلی یعنی یك فكر كلّی كه رسیدن به آن متوقّف است بر اعمال رویّه و تدبیر در كار.

مثلاً گاهی انسان در خود رغبتی احساس می كند كه به كنار پنجره رفته و خیابان را تماشا كند. این یك ادراك جزئی است كه شوقی را در انسان برمی انگیزد و یك عمل جزئی كه همان ایستادن در كنار پنجره است از انسان سر می زند. ولی یك وقت هست كه انسان برای آینده ی خود می اندیشد و فكر می كند كه اگر بخواهد زندگی سعادتمندانه ای داشته باشد باید فلان علم یا فلان صنعت یا فلان هنر را بیاموزد و بعد می اندیشد كه آموختن این امور در كجا میسّر است و در كجا میسّر نیست و به چه مقدّمات و وسائلی نیاز دارد و آنگاه مقدّمات و وسائل لازم را تهیه كرده و به دنبال رشته ی مطلوب خود می رود. در مثال اوّل، مطلوب انسان همان چیزی بود كه آن را تصوّر كرده و سپس به سوی آن حركت كرد، امّا در مثال دوم مطلوب انسان چیزی است كه پس از سالها به آن نائل می شود امّا امری است كه عقل انسان آن را برای سعادت انسان لازم و واجب می شمارد و برای رسیدن به آن تدبیر و رویّه به كار می برد.

اكنون هنگام آن است كه بدانیم آنچه را كه «عبث» می گویند چیست و چگونه فرض شده است كه فعلی بدون هدف و غایت صورت گرفته است؟ آیا واقعا قوّه ای از قوا بدون غایت و هدف فعّالیّت كرده است و یا آنچه كه «عبث» و «بیهوده» نامیده می شود امری نسبی است، یعنی قوّه ای فعالیت كرده و قوّه ی دیگر فعالیت نكرده است و ما اثر قوّه ی فعالیت نكرده را از قوّه ی فعالیت كرده انتظار داریم؟ گفتیم كه غایت قوّه ی عامله «ماالیه الحركة» است و آن همواره حاصل است، امّا غایت قوّه ی شوقیّه گاهی عین غایت قوّه ی عامله است و گاهی غیر آن، و در صورت دوم گاهی به غایت خود می رسد و گاهی نمی رسد. اگر به غایت خود برسد یا این است كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 461
تنها قوّه ای كه در قوّه ی عامله مؤثّر است قوّه ی متخیّله است و یا چیز دیگر هم دخالت دارد.

اگر چیز دیگر دخالت دارد، آن چیز یا طبع است یا مزاج است و یا خلق و عادت است.

اگر غایت هر دو یعنی قوّه ی عامله و قوّه ی شوقیّه یكی باشد «عبث» نامیده می شود، و اگر دو تا باشد و قوّه ی شوقیّه به غایت خود نرسد «باطل» نامیده می شود، و اگر به غایت خود برسد و غیر از خیال چیز دیگر دخالت نداشته باشد «گزاف» نامیده می شود، و اگر چیز دیگر دخالت دارد و آن چیزی كه دخالت دارد از قبیل خلقیّات یعنی صفات تركیبی اكتسابی است «عادیّات» نامیده می شود، و اگر آن چیزی كه دخالت دارد طبع یا مزاج است «قصد ضروری» نامیده می شود.

همه ی این موارد كه نام «عبث» و «باطل» و «عادت» و «گزاف» و «قصد ضروری» به آنها داده شده است، در واقع نه باطل است و نه عبث و نه گزاف و نه غیر اینها. در همه ی این موارد اگر دقّت كنیم می بینیم علّت اینكه این نامها به این امور داده شده این است كه این امور مبدأ و فاعل عقلانی ندارند، مبدأشان از تخیّل و شوق نفسانی تجاوز نمی كند و به ادراك و اراده ی عقلانی نمی رسد.

پس اگر به این امور از نظر علل و مبادئی كه آنها را به وجود آورده اند نظر كنیم می بینیم كه آن علل و مبادی همه دارای غایتند، منتها در برخی موارد به غایت خود رسیده و در برخی موارد به غایت خود نرسیده اند و به هر حال فعّالیّتی خالی از غایت نداشته اند. و امّا اگر به این امور از جنبه ی قوّه ای كه در به وجود آوردن آنها دخالت نداشته است، یعنی قوّه ی عاقله، نظر كنیم می بینیم غایت مطلوب حاصل نیست و بلكه اساساً منظور نبوده است. پس آن چیزی كه در فعل دخالت داشته است غایت داشته است، و آن چیزی كه غایت نداشته فاعلیّت هم نداشته و در وجود فعل دخیل نبوده است.

پس عبث و لغو و بی هدف بودن در یك سلسله از افعال انسان كه گمان می رود عبث و بیهوده هستند، امری است نسبی نه مطلق، یعنی از یك نظر عبث و بی هدف است و از یك نظر دیگر مفید و با هدف؛ و یا به تعبیر دیگر در برخی موارد كه بین قوای مختلف ناهماهنگی پدید آمده و همه با هم در یك جهت فعّالیّت نمی كنند از نظر آن قوایی كه در فعل معیّنی دخالت نداشته اند آن فعل عبث است، ولی از نظر آن قوایی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 462
كه دخالت داشته اند عبث نیست [2]. مثلاً اگر فرض كنیم در آن ساعتی كه دانشجو باید در كلاس درس حضور یابد و مرتبه ای بر مراتب علمی خود بیفزاید میل به گردش و تفریح او را از حضور در كلاس درس بازداشته و به گردش و تفریح وادارد، در اینجا بین قوای مختلف ناهماهنگی برقرار است، زیرا گرچه قوّه ی عامله به هدف و غایت خود رسیده است و همه ی آثاری كه بر فعّالیّت این قوّه مترتّب است بر آن مترتّب می گردد و از نظر این قوّه هیچ فرقی بین گردش و تفریح در این ساعت و گردش و تفریح در وقت دیگر نیست، و نیز قوّه ی شوقیّه نیز به هدف و غایت خود رسیده است و از نظر این قوّه و آثار این قوّه هیچ فرقی بین این ساعت و ساعت دیگر نیست (زیرا او به هر حال به كمال خود نائل شده است) ، ولی از نظر قوّه ی عاقله این كار بی اثر و بدون نتیجه است، یعنی نتیجه ای كه عقل آن را تصویب كند ندارد، زیرا به خاطر نیل به یك هدف كوچك و ناچیز از یك هدف بزرگتر بازمانده است و به همین دلیل است كه آن را «عبث» می خوانیم. پس در حقیقت چنین نیست كه قوّه ای از قوا یا فاعلی از فاعلها كاری را بدون هدف و بدون توجّه به مقصد و نتیجه انجام داده باشد، بلكه آن قوایی كه فعالیت كرده و فاعل بالفعل شده اند به هدف خود نائل گشته اند و آن قوّه ای به هدف خود نرسیده است كه در اثر ضعف و ناتوانی نتوانسته است فعالیت كند. پس آن قوّه ای كه فعالیت كرده هدف داشته است و آن قوّه ای كه هدف نداشته فعالیت هم نداشته است؛ و به تعبیر دیگر فعل مزبور- كه گمان می رود كه عبث بوده است- از لحاظ مبدأ قریب و مبدأ بعید دارای هدف و نتیجه بوده است و فقط از نظر مبدأ ابعد بی هدف بوده است، امّا وقتی كه از این نظر هم دقّت می كنیم می بینیم كه مبدأ ابعد در این فعل اصلا دخالت نداشته است نه اینكه دخالت داشته است و بی هدف بوده است.

اكنون به خوبی می توانیم معانی این اشعار حاجی سبزواری را كه در منظومه است درك كنیم:

فغایة لقوّة فی العضلة
مثل الطّبائع دواما حاصلة
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 463
شوقیّة غایتها ان لم تجد
لها مقیسا فعله الباطل عدّ
ذو الغایتین مبدءا بعیدا
كان له تخیّل وحیدا
لا الفكر فهو العبث ان غایة
ما هو للتّحرّك نهایة
غایت قوّه ای كه در عضله است (قوّه ی عامله)
مانند طبایع جمادیّه همواره حاصل است
(هیچگاه فاعل از غایت خود تخلّف ندارد) .
قوّه ی شوقیّه اگر غایت خود را نیابد (به آن نرسد)
فعل وی نسبت به خودش «باطل» شمرده می شود.
صاحب دو غایت (چیزی كه دارای دو غایت است،
یعنی هر یك از شوقیّه و عامله غایت جداگانه دارند و
هر دو هم حاصل است) كه مبدأ بعید وی تنها تخیّل باشد
نه فكر، پس [آن ] «عبث» است اگر
غایت هر دو نهایت حركت (ماالیه الحركة) باشد
ان لیس امّا وحدة المبدء او
مع طبع او مزاج او خلق فلو
كان مع الخلق فعادیّ و فی
اوّلها سمّی بالمجازف
كاللّعب باللّحیة عادیّ و ما
یبقی فبالقصد الضّروریّ سما
كحركة المریض و التنفّس
كلّ المبادی فی الجمیع تكتسی
غایتها لكنّ حیث ما ثبت
مبدأ فكر غایة كذا انتفت
و اگر نه (یعنی غایت شوقیّه و عامله یكی نباشد)
پس یا تخیّل به تنهایی مبدأ است یا اینكه طبع
یا مزاج یا خلق هم دخالت دارد. پس اگر
با خلق باشد (یعنی آن چیزی كه همراه اوست و
در كار او دخیل است خلق است) آن فعل «عادی»
نامیده می شود، و در قسم اوّل (یعنی اگر تخیّل
تنها باشد) آن فعل «مجازف» (گزاف) نامیده می شود.
امثال بازی كردن با ریش «عادی» شمرده می شود، و باقی (یعنی اگر آنچه با تخیّل همراه است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 464
طبع یا مزاج است) پس آن را «قصد ضروری» بنام،
مانند حركت مریض و تنفّس. جمیع
مبادی فعل جامه ی غایت خویش را می پوشند
لكن آنجا كه مبدأ عقلانی و فكری حاصل نیست
غایتی اینچنین (یعنی فكری و عقلانی) نیز حاصل نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 465

[1] این مقدّمه توضیحی است برای مقدّمه ی اوّل و بعضی مقدّمات دیگر.
[2] . ضمنا از اینجا می توان نتیجه گرفت كه معنای حكیمانه بودن افعال یك فرد این است كه بین همه ی قوای او، یعنی قوای ادراكی و شوقی و عملی او، هماهنگی وجود داشته باشد. و امّا اینكه راه به وجود آمدن این هماهنگی چگونه و به چه ترتیب است، بر عهده ی علوم اخلاقی و تربیتی است و این هماهنگی همان است كه در اصطلاح علمای اخلاق «عدل» نامیده شده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است