ممكن است بین جمیع قوای نامبرده هماهنگی و همكاری بوده باشد و ممكن
است هماهنگی كامل نبوده باشد. مثلاً ممكن است به وسیله ی قوای عامله فعلی از
انسان صادر شود و مسبوق به شوق و رغبت و اراده باشد و این شوق و رغبت و اراده
نیز مسبوق به تصویب عقل و فكر بوده باشد. مثلاً فرض كنیم انسان واقعا گرسنه است
و غذای سالم و مشروع و بلامانعی هم هست و می خواهد آن را بخورد. این عمل به
وسیله ی قوّه عامله صادر می شود و موافق با میل و رغبت و طبیعت است و با عقل و ادراك
و اراده ی اخلاقی نیز همراه است یعنی مورد تصویب قوّه ی مدركه نیز هست. در این گونه
موارد هماهنگی كامل بین قوای عامله و شوقیّه و مدركه برقرار است. امّا گاهی ممكن
است كه انسان عملی را از روی اجبار و كراهت انجام دهد، مثلاً از ترس جانش كار
كند. در اینجا قوّه ی عامله و قوّه ی عاقله در كار هست ولی قوّه ی شوقیّه (طبق تحقیقی كه در
فرق بین شوق و اراده شده است) در كار نیست. و گاهی ممكن است عمل، موافق
شوق و رغبت نیز باشد ولی موافق عقل نباشد. مثلاً انسان به حسب عقل می یابد كه
مصلحت بر این است كه از خواب و تفریح بكاهد و به درس و تحصیل بیفزاید ولی طبع
او به تفریح و گردش متمایل است؛ یعنی مقتضای طبع چیزی است و مقتضای عقل
چیز دیگر، پس هماهنگی بین قوا نیست.
و گاهی ممكن است یكی از قوا هیچ گونه تحرّك و فعّالیّت نداشته باشد ولی قوّه ی
دیگر فعالیت داشته باشد. در اینجا علّت ناهماهنگی، تناقض و كشمكش بین دو قوّه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 458
نیست، بلكه علّت، سكون و ركود یك قوّه و یكّه تازی قوّه ی دیگر است، مانند كارهایی كه
طفل به حكم طبع انجام می دهد. مثلاً وقت مدرسه را به بازی می پردازد و هنوز رشد
عقلی پیدا نكرده است كه بفهمد و بداند بازی در این وقت بر خلاف مصلحت است.