در
کتابخانه
بازدید : 431248تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Collapse مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Collapse فریده ی اوّل: وجود و عدم فریده ی اوّل: وجود و عدم
غرر اوّل: بداهت وجود
غرر دوّم: اشتراك وجود
غرر سوّم: مغایرت و اتحاد وجود و ماهیت
Expand غرر چهارم: اصالت وجودغرر چهارم: اصالت وجود
غرر پنجم: حق متعال وجود محض است
غرر ششم: وحدت و كثرت
Expand غرر هفتم: وجود ذهنی غرر هفتم: وجود ذهنی
Expand غرر هشتم: معقولات ثانیه غرر هشتم: معقولات ثانیه
Expand غرر نهم: انقسام وجود به مطلق و مقیّدغرر نهم: انقسام وجود به مطلق و مقیّد
Expand غرر دوازدهم: مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت غرر دوازدهم: مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت
Collapse غرر سیزدهم: عدم تمایز و علیّت بین اعدام غرر سیزدهم: عدم تمایز و علیّت بین اعدام
Expand غرر چهاردهم: امتناع اعاده ی معدوم غرر چهاردهم: امتناع اعاده ی معدوم
غرر شانزدهم: مناط صدق در قضایا
Expand غرر هفدهم: تعلق جعل به وجودغرر هفدهم: تعلق جعل به وجود
Expand فریده ی دوّم: وجوب و امكان فریده ی دوّم: وجوب و امكان
Expand فریده ی سوّم: حدوث و قدم فریده ی سوّم: حدوث و قدم
Expand فریده ی هفتم: علّت و معلول فریده ی هفتم: علّت و معلول
Expand مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
كذاك فی الاعدام لا علّیّة
و ان بها فاهوا فتقریبیّة
گاهی در تعبیرات گفته می شود: علّت عدم فلان چیز، عدم فلان چیز دیگر است، مانند اینكه می گوییم: «علّت خوب نبودن محصول، نیامدن باران است» یا: «علّت یاد نگرفتن درس، نداشتن فرصت مطالعه است» ؛ و گاهی گفته می شود: وجود فلان چیز، علّت عدم فلان چیز دیگر است، و یا: عدم فلان چیز علّت وجود فلان چیز دیگر است.

خلاصه اینكه گاهی عدمی را علّت عدمی و گاه وجودی را علّت عدمی و گاه هم عدمی را علّت وجودی می شناسیم. اكنون این سؤال مطرح می شود كه چگونه ممكن است عدم- كه لا شی ء محض است- علّت یا معلول و به عبارت دیگر اثر یا منشأ اثر واقع شود؟ پاسخ این سؤال نیز از مطالب گذشته آشكار می گردد كه واقعا و بالذات، «عدم» علّت یا معلول واقع نمی شود و هر چند ذهن ما چنین اعتبار می كند كه فلان عدم در خارج، علّت یا معلول فلان وجود یا فلان عدم واقع شده است (یعنی «خارج» را ظرف علّیّت عدم یا معلولیّت آن اعتبار می كنیم) ولی حقیقت این است كه اوّلا و بالذات حكم ما این است كه «وجود، علّت وجود واقع نشده است» یعنی رفع می كنیم علّیّت وجودی را از برای وجودی در خارج، به طوری كه قید «در خارج» قید منفی است نه قید نفی. آنگاه مسامحتا برای عدم، خارجیّت و نفس الامریّت اعتبار نموده و با یك مسامحه ی دیگر، عدمی را علّت عدم دیگر اعتبار می كنیم و این جز تسامح و تقریب چیز دیگری نیست.

اكنون ممكن است این سؤال مطرح شود كه این توجیه در مورد علّیّت عدم برای عدم صحیح است اما علّیّت «وجود» را برای «عدم» و یا علّیّت «عدم» را برای «وجود» چگونه می توان توجیه كرد؟ امّا در موردی كه عدمی را علّت وجودی می شناسیم و مثلاً می گوییم: «چون ماشین آتش نشانی نیامد خانه به كلّی سوخت» پاسخ آن است كه در اینجا ما عدم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 313
آمدن را علّت سوختن همه ی این خانه به شمار آورده ایم و حال آنكه در واقع و نفس الامر چنین نیست كه عدم آمدن، عامل سوخته شدن باشد. عامل سوخته شدن از یك طرف، آن مواد قابل احتراق است و از طرف دیگر روشن شدن آتش به واسطه ی جرقّه ی زغال یا اتّصال برق یا باقیمانده ی چوب كبریت روشن شده و یا باقیمانده ی سیگار روشن است. امّا عوامل این جهان كه البتّه همه ی آنها عوامل وجودی هستند با یكدیگر تزاحم نموده در یكدیگر اثر متقابل می كنند و از یكدیگر منفعل می شوند و نتیجه ی این تأثیرات متقابل، تغییر مجرا و مسیر حركت می باشد و «انعدام» به صورت یك پدیده و حادثه هیچگاه محقّق نمی گردد. انعدام عبارت است از «پذیرش یك شی ء، عدم خود را» و در فلسفه محقّق شده است كه همه ی انعدامها نسبی است و انعدام حقیقی به این معنی كه واقعا موجودی عدم خود را بپذیرد محال است [1]. به هر حال عوامل وجودی در یكدیگر تأثیر متقابل می كنند و در نتیجه ی این تأثیر و تأثّر، مسیر حركات اشیاء تغییر می كند و به واسطه ی این تغییر مسیر، آن اثر و معلولی كه در حقیقت، پایان یك حركتی بود تحقّق نمی پذیرد در صورتی كه اگر این تأثیر و تأثر واقع نشده بود، نتیجه و اثر خود به خود حاصل می شد. در این گونه موارد، اثر نتیجه ی همان عوامل موجود است (نه عوامل معدوم) ولی چون ما نظر می افكنیم به یك سلسله عوامل دیگر كه آن عوامل می توانسته اند در این عوامل مفروض تأثیر بگذارند و مجرای اینها را تغییر دهند و آن عوامل محقّق نشده اند و در نتیجه عوامل دسته ی اوّل اثر خود را نموده است لذا مجازا می گوییم: نبودن عوامل دسته ی دوم، علّت وجود اثر مفروض است و حال آنكه در واقع اثر مفروض نتیجه ی مستقیم عوامل دسته ی اوّل است.

بر همین قیاس است آنجا كه می گوییم: فلان امر وجودی، علّت فلان امر عدمی است. در اینجا ما عوامل دسته ی دوم را علّت عدم معلول فرض می كنیم و حال آنكه معلول نتیجه ی مستقیم عدم عوامل دسته ی اوّل است و عدم عوامل دسته ی اوّل نیز چیزی جز تغییر مجرا و مسیر یك سلسله عوامل نیست.

به هر حال در باب علّیّت و معلولیّت اعدام همیشه یك «مجاز حقیقت نما» دخالت دارد و این است معنی آن شعر كه می گوید:

كذاك فی الاعدام لا علّیّة
و ان بها فاهوا فتقریبیّة
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 314

[1] . ما در اصول فلسفه و روش رئالیسم در مقدّمه ی مقاله ی هشتم بحث مبسوطی درباره ی این مطلب كه «موجود معدوم نمی شود» نموده ایم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است