در
کتابخانه
بازدید : 431195تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Collapse مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Expand فریده ی اوّل: وجود و عدم فریده ی اوّل: وجود و عدم
Collapse فریده ی دوّم: وجوب و امكان فریده ی دوّم: وجوب و امكان
Expand فریده ی سوّم: حدوث و قدم فریده ی سوّم: حدوث و قدم
Expand فریده ی هفتم: علّت و معلول فریده ی هفتم: علّت و معلول
Expand مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
وجودها فی العقل بالتّعمّل
للصّدق فی المعدوم و التّسلسل
آنها (وجوب، امكان، امتناع) فقط در ظرف
ذهن وجود دارند و با فعّالیت و انتزاع
عقلی حاصل می شوند به دلیل صدق آنها بر
معدومات و اینكه (حقیقی بودنشان) مستلزم تسلسل است
در این فصل درباره ی اعتباری بودن موادّ سه گانه بحث می شود. قبلاً باید معنی «اعتباری» را شرح دهیم.

كلمه ی «اعتباری» معمولا در مقابل كلمه ی «حقیقی» یا «واقعی» به كار برده می شود.

این كلمه دو مورد استعمال مختلف دارد:

1. در علوم اجتماعی. در این علوم وقتی كه مثلاً گفته می شود قوانین، یك سلسله امور اعتباری هستند، یا گفته می شود مالكیّت امر اعتباری است، یعنی اینها یك سلسله امور قراردادی هستند. بشر در زندگی اجتماعی خود چاره ای از برخی قراردادها ندارد. این قراردادها در اختیار بشر است، می تواند اینها را وضع كند و می تواند رفع نماید؛ یعنی می تواند امر قراردادی را ایجاد یا منتفی سازد؛ مثلاً می تواند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 363
مالكیّت، یا زوجیّت، یا ریاست یا یك مقام و درجه ی خاصّ اجتماعی را در مورد خاص به وجود آورد یا از آن مورد سلب نماید؛ همچنانكه می تواند اصل موضوع را الغا نماید، مثلاً مالكیّت را به طور كلّی الغا نماید.

2. در اصطلاحات فلسفی. فلاسفه معتقدند كه معانی و مفاهیمی كه عارض ذهن ما می شوند به طور كلّی بر دو قسم هستند:

الف. معانی و مفاهیمی كه خود آن معانی و مفاهیم مستقیما در خارج موجودند؛ یعنی آنچه در خارج موجود است مصداق واقعی همان چیزی است كه در ذهن است و آنچه در ذهن است عكس و تصویر و ارائه ی همان واقعیّتی است كه در خارج است؛ مثل مفهوم «انسان» ، «گرمی» ، «بلندی» ، «كوتاهی» ؛ و درباره ی اینها كلمه ی «موجود» صدق می كند، مثلاً می گوییم: «انسان موجود است» ، «گرمی موجود است» ، «بلندی موجود است» ، «كوتاهی موجود است» .

ب. معانی و مفاهیمی كه خود آن معانی و مفاهیم مستقیما در خارج موجود نیستند بلكه انتزاع می شوند از یك سلسله معانی و مفاهیم دیگر كه آنها در خارج موجودند و اینها به صورت صفتی و حكمی بر آنها صدق می كنند؛ یعنی خود صفت و حكم، مرتبه ای از وجود به شمار نمی رود و ما بازائی در خارج ندارد و به اصطلاح معروف منطقیّین «محمول بالضمیمه» نیست بلكه «خارج محمول» است. این معانی و مفاهیم درباره ی اشیاء خارجی صدق می كنند ولی مفهوم «موجود» درباره ی اینها صدق نمی كند؛ مثل مفهوم «امكان» و مفهوم «حدوث» . درباره ی یك شی ء بالخصوص می توان گفت آن شی ء ممكن است یا حادث است ولی نمی توان گفت «امكان موجود است» یا «حدوث موجود است» ؛ همچنانكه درباره ی یك شی ء بالخصوص می توان گفت معدوم است اما نمی توان گفت «عدم وجود دارد» ؛ و همچنین درباره ی یك شخص می توان گفت كور است اما نمی توان گفت «كوری وجود دارد» .

توضیح مطلب اینكه گاهی محمولی بر موضوع خاصّی حمل می شود در حالی كه محمول علاوه بر وجود موضوع، مرتبه ای از وجود به شمار می رود و درست مثل این است كه چیزی بر موضوع علاوه شده و به آن ضمیمه گشته است، مثل اینكه می گوییم: «زید عالم است» . در اینجا «عالم» بر «زید» حمل شده است امّا مبدأ این حمل ذات زید نیست؛ یعنی ذات زید از آن جهت كه ذات زید است استحقاق حمل «عالم» را ندارد، بلكه از آن جهت كه دارای كیفیّت و حالتی است كه بر وجود، علاوه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 364
شده و ضمیمه گشته است.

امّا گاهی محمولی بر موضوعی حمل می شود به حمل صحیح و راستین بدون آنكه محمول، مرتبه ای دیگر از وجود را اشغال كرده باشد و بدون آنكه در خارج، چیزی بر وجود موضوع علاوه شده باشد و به آن ضمیمه گشته باشد، بلكه ذات موضوع از آن جهت كه ذات موضوع است استحقاق حمل آن محمول را دارد و به آن متّصف است؛ مثل اینكه می گوییم: «زید حادث است» ، «خدا قدیم است» ، «زید معلول است» ، «عمرو بر زید مقدّم است» . حدوث، قدم، معلولیّت، تقدّم و امثال اینها در عین اینكه بر موضوعاتی حمل می شوند، اموری علاوه و ضمیمه بر ذات موضوعات و موصوفات خود نیستند، بلكه این ذهن ماست كه با قدرت فعّاله ی شگفت انگیز خود، این معانی و مفاهیم را از حاقّ ذات اشیاء انتزاع می كند و بر آنها حمل می نماید، و اتّفاقا این مفاهیم و معانی انتزاعی، فطری ترین و صادق ترین معانی و مفاهیم ذهنی می باشند.

این معانی و مفاهیم كه همیشه به صورت محمول و صفت بر اشیاء دیگر صدق می كنند ولی خود هرگز موضوع یك محمول (خواه «وجود» یا یك محمول دیگر) واقع نمی شوند حتّی درباره ی معدومات نیز صدق می كنند؛ یعنی لزومی ندارد كه حتّی موصوف آنها وجود خارجی داشته باشد؛ مثل اینكه می گوییم: «سیمرغ ممكن الوجود است» ، یا: «شریك الباری ممتنع الوجود است» . بدیهی است كه سیمرغ و شریك الباری خود معدوم اند و در عین حال به صفت «امكان» یا «امتناع» متّصف می شوند و این خود یك دلیل قاطع است بر اعتباری بودن اینها، یعنی بر اینكه اینها در خارج به هیچ وجه مصداق حمل «موجود» واقع نمی شوند.

بعلاوه اگر خود این معانی و مفاهیم در خارج موجود باشند و مستحقّ حمل «موجود» باشند تسلسل لازم می آید و تسلسل محال است.

پس تحقّق خارجی این معانی و مفاهیم محال است [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 365
وجودها فی العقل بالتّعمّل
للصّدق فی المعدوم و التّسلسل
وجود این سه چیز (وجوب، امكان، امتناع) در ظرف ذهن است نه در ظرف خارج؛ و عقل با انتزاع، آنها را از معانی دیگر (كه مستقیما از طریق حواسّ ظاهری و یا از طریق دیگر وارد ذهن شده اند) تحصیل می كند. دلیل بر واقعیّت خارجی نداشتن اینها دو چیز است:

1. اینها حتّی درباره ی موضوعات معدومه نیز صدق می كنند؛ یعنی ممكن است موصوفات اینها معدوم باشد. بدیهی است كه اگر موصوف معدوم شد صفت به طریق اولی معدوم است؛ مثل اینكه می گوییم: «انسان دو سر ممكن است» یا: «شریك الباری ممتنع است» با اینكه انسان دو سر در خارج وجود ندارد و همچنین شریك الباری در خارج وجود ندارد. اساساً اگر چیزی وجود داشته باشد ممتنع نخواهد بود.

2. این امور اگر در خارج وجود داشته باشند تسلسل لازم می آید، زیرا اگر وجود داشته باشند آنها نیز مانند همه ی اشیاء دیگر «پدیده ای» از پدیده ها خواهند بود یعنی یك شی ء وجوددار خواهند بود، به عبارت دیگر ماهیّتی خواهند داشت و وجودی، و در این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 366
صورت این ماهیّات از نظر اتّصاف به وجود، خالی از یكی از سه جهت نخواهند بود: یا واجب اند و یا ممكن و یا ممتنع؛ یعنی اگر «امكان» مثلاً، موجود باشد، یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود و یا ممتنع الوجود، آنگاه نقل كلام می شود به وجوب این امكان مثلاً، كه آن نیز باید وجودی داشته باشد و چون وجود دارد باید او نیز وجوب یا امكانی داشته باشد و همین طور هر وجودی مستلزم وجوب یا امكانی است و هر وجوب یا امكانی (اگر اعتباری نباشند) مستلزم وجودی و به این ترتیب تسلسل لازم می آید؛ یعنی لازم می آید كه همراه هر موجودی (مثلاً انسان) غیر متناهی موجودات باشد از نوع وجوبها یا امكانها. لهذا قبلاً گفتیم كه هر چیزی كه تحقّقش مستلزم تكرّر باشد اعتباری است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 367

[1] . قبل از كشف اصالت وجود، امور حقیقی از امور اعتباری به نحوی كه گفته شد باز شناخته می شد؛ یعنی تعریف امور حقیقی و امور اعتباری همان بود كه گفته شد (امور حقیقی مصداق كلمه ی «موجود» می باشند و امور اعتباری مصداق كلمه ی «موجود» واقع نمی شوند ولی به صورت صفتی بر اشیاء حمل می شوند) و راه بازشناسی امور اعتباری از امور حقیقی نیز همان بود كه در بالا اشاره شد؛ یعنی امور اعتباری به شكلی هستند كه اگر فرض كنیم موجودند تكرّر و تسلسل لازم می آید (كلّ ما یلزم من تحقّقه تكرّره فهو اعتباریّ) و گفته می شد معقولات اوّلیّه به اصطلاح فلسفی كه همان ماهیّات می باشند امور حقیقی هستند و امّا معقولات ثانیه ی فلسفی همه اعتباری هستند، و گفته می شد كه مفهوم «وجود» از معقولات ثانیه است و به همین دلیل امر اعتباری است. امّا پس از طرح و كشف اصالت وجود، در عین اینكه تفاوت این دو نوع مفهوم یعنی معقولات اوّلیّه و معقولات ثانیه محرز است و نوع دوم منتزّع از نوع اوّل است و هیچ گونه استحقاق حمل «موجود» را ندارند، مطلب دیگری مطرح شد و آن اینكه استحقاق حمل «موجود» بر یك مفهوم، برای حقیقی بودن آن كافی نیست. بنا بر اصالت وجود، حتّی مفاهیم و معانی ای كه چنان استحقاقی دارند نیز امور اعتباری و انتزاعی هستند و استحقاق آنها برای حمل «موجود» بر آنها به تبع حقیقت وجود است، آنچه اصالت دارد و به حق باید «حقیقی» خوانده شود حقیقت وجود است كه عین خارجیّت و واقعیّت است و قابل انتقال به ذهن نیست، یعنی هرگز صورت مفهومیّت و معقولیّت به خود نمی گیرد.

در عین حال بنابر اصالت وجود نیز- چنانكه اشاره شد- تفاوت دو نوع مفهومی كه سابقا یكی از آنها «حقیقی» و دیگری «اعتباری» شناخته می شد محرز و مسلّم است.

بنابر این می توان چنین گفت كه اگر معانی و مفاهیم را عموما یك طرف قرار دهیم و حقیقت وجود را طرف دیگر، تمام معانی و مفاهیم اعتباری هستند، ولی اگر خود معانی و مفاهیم را با یكدیگر مقایسه كنیم تفاوتی میان آنها هست كه بعضی نسبت به بعضی دیگر «حقیقی» به شمار می روند.

و اگر اصطلاح را عوض كنیم، در مورد اوّل، «اصیل» و «اعتباری» را در برابر هم قرار دهیم و در مورد دوم، «حقیقی» و «انتزاعی» را در برابر هم قرار دهیم، شاید مطلب روشن تر و رساتر مفهوم گردد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است