شك نیست كه جعل مجرّدات- یعنی اموری كه نه مادّی هستند و نه تعلّقی به مادّه
دارند- جعل بسیط است؛ یعنی در مجرّدات جعل تألیفی معنی ندارد مگر به اعتبار، و
مقصود این است كه مجرّدات قطعا مورد دو جعل واقع نمی شوند و به جعل واحد اصل
وجود و كمالات وجود را دارا هستند. آری، مانعی ندارد كه همان طوری كه ما دو نحو
قضیّه در مورد مجرّدات می توانیم اعتبار بكنیم (قضیه ی بسیطه به اعتبار اصل وجود و
قضیّه ی مركّبه به اعتبار كمالات وجود) همین طور می توانیم دو جعل اعتبار بكنیم، ولی
در واقع و نفس الامر دو جعل واقعی در اینجا وجود ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 335
و امّا در مورد مادّیّات، مطابق آنچه از نظریّات حكما استفاده می شود خود
مادّة المواد (هر چه باشد) مجعول به جعل بسیط است ولی صور و اعراض، مجعول به
جعل تألیفی هستند و بنابراین جعل بسیط مساوی است با آنچه در اصطلاح حكما
«ابداع» نامیده می شود و جعل تألیفی مساوی است با آنچه در یك اصطلاح خاص
«تكوین» نامیده می شود.
ولی در اینجا می توان گفت كه بنا بر حركت در جوهر، جعل صور جوهریّه نیز به
نحو جعل بسیط است و جعل بسیط مساوی با ابداع نیست، و حتی می توان گفت كه
جعل تألیفی به این معنی كه مستقلّ از جعل بسیط باشد حقیقت ندارد و همان طوری
كه در مجرّدات جعل تألیفی یك اعتبار بیش نیست در مادّیّات نیز همین طور است، ولی
این بحث دامنه ی طولانی دارد كه در اینجا مفصّلا نمی توان وارد شد. در مقدّمه ی پنجم و
یازدهم به آن اشاره خواهد شد.