شبهه ی دیگر اینكه می گویند: «كلّی» - مانند «انسان» - نه موجود است و نه معدوم،
زیرا اگر موجود باشد باید در خارج موجود باشد و اگر در خارج موجود شد باید
متشخّص به خصوصیّتی باشد و اگر چنین شد، فرد است و جزئی و دیگر «كلّی»
نخواهد بود.
از طرف دیگر «كلّی» معدوم هم نیست زیرا اگر معدوم باشد نباید بر افراد خارجی
صدق كند و حال آنكه بر افراد خارجی صدق می كند. پس باید گفت: «كلّی» نه موجود
است و نه معدوم.
حاجی در جواب این شبهه می گوید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 302
«كلّی» موجود است، امّا در پاسخ گفتار شما كه «پس در صورت موجود بودن
مشخّص است» می گوییم: كلّی طبیعی از شخصیّت ابا ندارد، زیرا كلّی طبیعی خود
همان طبیعتی است كه در عالم ذهن، كلّیت بر آن عارض می شود خصوصا اینكه كلّی
طبیعی، لا بشرطی است كه مقسم است برای ماهیّت مطلقه و مخلوطه و مجردّه. و یا
می گوییم: «كلّی» معدوم است و لازمه ی این سخن این نیست كه موجود متقوّم به معدوم
است، زیرا «كلّی» جزء خارجی شی ء موجود نیست.
نكته: در پایان این گفتار نكته ای را مورد توجّه قرار می دهیم و آن اینكه حاجی
سبزواری عنوان این فصل را در شرح منظومه چنین قرار داده است: «فی أنّ المعدوم
لیس بشی ء» ولی در متن منظومه كه به نظم سروده است چنین بیان كرده است: «ما
لیس موجودا یكون لیسا» و هر دو نظریّه ی معتزله را در این فصل نقل و ردّ نموده است. با
اندك تدبّری واضح می شود كه تعبیر دوم كه در نظم به كار برده است از تعبیر اوّل رساتر
است، زیرا تعبیر دوم دلالت بر ردّ هر دو نظریّه دارد بر خلاف تعبیر اوّل كه فقط بر بطلان
نظریّه ی اوّل معتزله دلالت دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 303