در
کتابخانه
بازدید : 431237تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Expand مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Collapse مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بوعلی، فیلسوف و طبیب بزرگ اسلامی، محاسبه ی عقلی و فیلسوفانه ی خویش را از راه تقسیم موجود به واجب الوجود و ممكن الوجود، و استلزام ممكن الوجود واجب الوجود را، انجام داده است.

وی می گوید: موجود به حسب فرض عقلی یا واجب الوجود است یا ممكن الوجود؛ یعنی هر چیزی كه موجود است اگر نسبت ذات او را با موجود بودن و موجود نبودن در نظر بگیریم به حكم بدیهی عقلی دارای یكی از دو حالت ذیل خواهد بود:

الف. اینكه موجود بودن از ذات او تفكیك ناپذیر است، به عبارت دیگر موجود بودن ضروری ذات اوست، آنچنانكه فی المثل زوج بودن از عدد 4 تفكیك ناپذیر است و ضروری ذات عدد 4 است و آنچنانكه 180 درجه بودن مجموع زوایای مثلّث از ذات مثلّث تفكیك ناپذیر است و ضروری ذات اوست. چنین موجودی به حسب تعریف واجب الوجود است.

ب. اینكه موجود بودن از ذات او تفكیك پذیر است یعنی هیچ گونه امتناعی ندارد كه آن چیز موجود نباشد و به عبارت دیگر موجود بودن برای ذات او ضروری نیست.

ذات او ذاتی است كه نه ایجاب می كند موجود باشد و نه ایجاب می كند معدوم باشد، آنچنانكه جفت بودن برای گردو، مقدار و مساحت معیّن و یا شكل كره یا مكعب یا استوانه داشتن برای جسم ضروری نیست و از جسم قابل تفكیك است. چنین موجودی به حسب تعریف ممكن الوجود است.

اكنون كه دانستیم موجود بلكه موجوداتی در جهان هست و موجود به حسب فرض عقلی از یكی از دو قسم بالا خارج نیست، می گوییم: هر موجودی را كه در نظر بگیریم یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود. اگر واجب الوجود است مدّعای ما كه در حال حاضر این است كه جهان هستی از واجب الوجود خالی نیست ثابت می شود [1]و اگر ممكن الوجود است باید واجب الوجودی در كار باشد تا این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 488
ممكن الوجود موجود شود، زیرا ممكن الوجود به حسب فرض از ناحیه ی ذات خود ایجاب نمی كند كه موجود یا معدوم باشد، پس موجود بودن و موجود نبودن او وابسته است به علتی خارج از او و با موجود بودن آن علت، او موجود می شود و با نبودن آن، معدوم می گردد. پس آن علّت را مورد بررسی قرار می دهیم و همین دو فرض را درباره ی او اجرا می كنیم، زیرا آن علت یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود. اگر واجب الوجود است مدعای ما ثابت است و اگر ممكن الوجود است نیازمند به علت دیگری است كه آن نیز یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود و اگر ممكن الوجود است نیازمند به علت دیگری و همین طور، و بالاخره باید منتهی شود به واجب الوجود، زیرا اگر منتهی نشود تسلسل علل غیر متناهیه لازم می آید و در مباحث «علّت و معلول» اثبات شده است كه تسلسل علل غیر متناهیه ممتنع است.

پس خلاصه ی این برهان این است: هر موجودی یا واجب است و یا ممكن، و اگر ممكن است باید منتهی و متّكی باشد به واجب وگرنه تسلسل علل لازم می آید و تسلسل علل محال است.

بوعلی سینا در نمط چهارم كتاب اشارات این برهان را ذكر كرده است و آن را بهترین برهان دانسته است، زیرا در این برهان فقط یك محاسبه ی عقلی ما را به نتیجه رسانده است و مقدمه ای كه در آن به كار رفته و مفروض و مسلّم گرفته شده این است كه اجمالا موجودی در جهان است و جهان- بر خلاف ادعای سوفسطائیان- پوچ در پوچ و هیچ در هیچ نیست، و البته این مقدّمه ی بدیهی مرز فلسفه و سفسطه است و از بدیهی ترین بدیهیات است، و هیچ موجودی از موجودات مقدمه قرار داده نشده است، یعنی چنین نیست كه وجود موجود خاصّی از قبیل انسان، حیوان، زمین، آسمان و یا هر چیز دیگر قبلاً قطعی و مسلّم گرفته شده باشد و سپس آن موجود خاص، پایه و مبنا و نردبان برای اثبات ذات حق قرار گرفته باشد و در نتیجه وجود شی ء دیگر از وجود باری تعالی قطعی تر و مسلّم تر فرض شده باشد؛ خیر، هیچ موجودی از موجودات، پایه و پلّه و نردبان قرار نگرفته است، آنچه قبلاً قطعی و مسلّم گرفته شده است چند اصل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 489
كلّی و قاعده ی عقلی است:

1. اجمالا موجود و بلكه موجوداتی در جهان هست، جهان هیچ در هیچ نیست.

2. موجود به حصر عقلی یا واجب است یا ممكن.

3. ممكن در وجود خود نیازمند به علّت موجده است.

4. سلسله ی علل ممكنات باید به واجب منتهی شود، زیرا تسلسل محال است.

بوعلی فقط به همین جهت كه موجودی خاص، پلّه و نردبان اثبات واجب قرار نگرفته است این برهان را «برهان صدّیقین» خوانده است و مدعی شده است كه در واقع خود واجب دلیل خودش قرار گرفته است (آفتاب آمد دلیل آفتاب) .

ولی صدرالمتألّهین معتقد است كه با اینكه برهان بوعلی برهان تمامی است، عالی ترین برهان نیست، عالی ترین برهان كه شایسته است «برهان صدّیقین» نامیده شود برهان دیگری است؛ و ما ضمن شرح اشعار منظومه از آن یاد می كنیم. [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 490
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 491

[1] . همان طوری كه قبلاً اشاره كردیم ما در این مرحله هنوز در مقام اثبات وجود واجب الوجود در مقابل نفی واجب الوجود و ادّعای اینكه واجب الوجودی در جهان نیست می باشیم. اما اینكه واجب الوجود یكی است یا بیشتر؟ و هم اینكه آیا واجب الوجود از سنخ جسم و ماده است یا مجرد از ماده است؟ و دیگر اینكه چه صفات ثبوتیه و چه صفات سلبیه [ای ] باید داشته باشد؟ به تدریج مرحله به مرحله در مراحل بعد اثبات می شود.
[2] . برهان صدّیقین كه صدرالمتألّهین اقامه كرده است مبتنی بر دو اصل اساسی فلسفه ی او- اصالت وجود و وحدت وجود- است، و اینكه تقریر برهان:

این برهان به دو مقدمه نیاز دارد:

مقدمه ی اول این است كه چنانكه در محل خود ثابت شده است، ماهیّات، اموری اعتباری هستند و آن چیزی كه قطع نظر از اعتبار ذهنی متحقق است و واقعیت دار است و بلكه عین تحقق و واقعیت است وجود و هستی است
(این مسأله همان است كه «اصالت وجود» نامیده می شود و صدرالمتألّهین در میان فلاسفه، قهرمان این مسأله به شمار می رود؛ یعنی اوست كه این مسأله را برای اولین بار به این صورت طرح كرده و براهین محكمی بر آن اقامه نموده است. جای این مسأله در «امور عامّه» است نه الهیات بالمعنی الاخص) .

مقدمه ی دوم این است كه وجود- كه بنا بر اصالت وجود، متحقق است و بلكه عین تحقق است، و حقیقت است و بلكه جز وجود چیزی نیست- در ذات خود اقتضا دارد وحدت را؛ یعنی حقیقت وجود اولا حقیقت واحد است نه حقیقتهای متباینه، و به تعبیر دیگر (اگر چه تعبیر نارسایی است) حقیقت وجود طبیعت واحد دارد نه طبایع متعدده، و ثانیا این حقیقت در ذات خود از آن جهت كه وجود است وحدت را اقتضا می كند، پس هر چه را حقیقت فرض كنیم بازگشتش به همان حقیقت وحدانی است، یعنی هر چه هست همان حقیقت وجود و یا شؤون و تجلّیات وجود است و به هر حال ثانی برای او نیست.

پس بنا بر مقدمه ی اول، حقیقت وجود اصیل است و حقیقی و بلكه عین تحقق است، و بنا بر مقدمه ی دوم، واحد است و ثانی ندارد، خودش است و شؤون خودش و بس. اكنون می گوییم: این حقیقت یا واجب است یا ممكن. اگر واجب است فهو المطلوب، و اگر ممكن است پس قائم به غیر است. ولی فرض این است كه حقیقت وجود، ثانی ندارد (لیس فی الوجود غیر حقیقة الوجود دیّار) ، پس اگر قائم به چیزی باشد باید قائم به خود باشد. پس حقیقت وجود، ماورائی ندارد تا قائم به آن ماوراء باشد. پس حقیقت وجود، واجب است. حاجی هم می گوید:

اذا الوجود كان واجبا فهو
و مع الامكان قد استلزمه
با این بیان روشن شد كه فیلسوف، كه با دید فیلسوفانه در جهان هستی تأمل كرده و اندیشه ی دقیق و رقیق فلسفی را به كار می اندازد، آنچه را كه در قدم اوّل كشف می كند حقیقت وجوبیّه است و پس از آن باید در جستجوی ممكنات برآید و اگر بخواهد همان سیر عقلانی فلسفی را ادامه دهد ناگزیر است از اینكه ذات واجب الوجود را پلّه و نردبان قرار دهد برای اثبات وجود ممكنات. ولی البتّه از نظر فیلسوف، ممكنات به منزله ی ثانی وجود پروردگار نیستند، بلكه از قبیل شؤون و تجلّیات ذات پروردگارند كه اگر چه آنها در مرتبه ی ذات حق نیستند ولی ذات حق در مرتبه ی آنهاست:

هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ (حدید/4) .

ما یَكُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ (مجادله/7) .

این برهان دو ویژگی دارد: یكی اینكه نیازی به استناد به امتناع دور و تسلسل نیست و فرضا هم كسی در امتناع دور و تسلسل تردید داشته باشد در این برهان خللی وارد نمی شود؛ و دیگر اینكه هیچ شیئی از اشیاء و هیچ مخلوقی از مخلوقات، واسطه برای اثبات ذات واجب الوجود قرار نگرفته است، و به عبارت دیگر عالم واسطه ی اثبات ذات حق قرار نگرفته است؛ و این است مفهوم فلسفی جمله ی معروف مولی الموحّدین علی (علیه السلام) :

یا من دلّ علی ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسة مخلوقاته (دعای صباح) .

ای كسی كه ذاتش دلالت كند بر ذاتش و منزّه است از مجانست مخلوقاتش.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است