در
کتابخانه
بازدید : 431267تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Collapse مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Expand فریده ی اوّل: وجود و عدم فریده ی اوّل: وجود و عدم
Expand فریده ی دوّم: وجوب و امكان فریده ی دوّم: وجوب و امكان
Expand فریده ی سوّم: حدوث و قدم فریده ی سوّم: حدوث و قدم
Collapse فریده ی هفتم: علّت و معلول فریده ی هفتم: علّت و معلول
Expand مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این مطلب به حركت قسری مربوط است و مقصود این است كه حركت قسری در جهان وجود دارد ولی دوام ندارد همچنانكه اكثریّت ندارد و به ندرت اتّفاق می افتد.

اكنون ببینیم حركت قسری چیست؟ حكما می گویند حركت بر دو قسم است: طبعی و قسری [1]، زیرا جسمی كه حركت می كند یا این است كه به طبع خود حركت می كند یا نه؛ یعنی یا این است كه اگر او را به حال خود واگذارند و هیچ عاملی بر او اثر نكند باز به حكم یك تمایل ذاتی و یك نیروی داخلی حركت می كند، و یا این است كه حركت مورد نظر را تحت تأثیر یك عامل بیرونی انجام می دهد. نوع اوّل را «حركت طبعی» و نوع دوم را «حركت قسری» می نامند. درباره ی نوع دوم می گویند همیشه موقّتی است و هیچگاه به صورت یك جریان دائم و همیشگی نخواهد بود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 424
این نظریّه ی حكما مبتنی بر اصل كلّی تری است و آن اینكه هیچ پدیده ای بدون عامل مؤثّر یعنی بدون علّت نمی تواند وجود پیدا كند. از طرف دیگر حركت نیز به نوبه ی خود یك پدیده است، پس بدون عامل مؤثر و محرّك نیست.

اصل دیگری كه مبنای این نظریّه است این است كه به عقیده ی حكما هیچ جسمی در دنیا نمی تواند وجود داشته باشد كه در ذات خود تمایل به نوعی از حركت نداشته باشد، و به عبارت دیگر هیچ جسمی نمی تواند وجود داشته باشد كه در آن، قوّه ای كه آن قوّه او را به سویی براند وجود نداشته باشد. نام آن تمایل یا قوّه را «طبع» یا «طبیعت» می گذارند، و چون به عقیده ی حكما هر قوّه ای در هر جسمی او را به صورت نوعی خاص در می آورد كه احیانا آن را «صورت نوعیّه» می نامند، علیهذا جسم مطلق، یعنی جسمی كه فقط جسم باشد و تحت نوع خاص در نیاید، وجود ندارد [2].

حركت قسری از آن جهت «قسری» نامیده می شود كه «قسر» به معنی جبر و منع است و چون ضربه و نیروی خارجی وارد بر یك جسم سبب می شود كه طبع اوّلی آن جسم از فعّالیّت خویش ممنوع شود و بر خلاف جهت اصلی خود فعّالیّت كند، از این جهت این گونه حركات، «قسری» نامیده می شود [3].

مثلاً اگر سنگی را در دست داشته باشیم، همینكه او را رها كنیم و دست خود را از آن برداریم او بالطبع به طرف پایین حركت خواهد كرد؛ یعنی همین رها كردن ما برای حركت سنگ به طرف پایین كافی است و احتیاج ندارد كه ما یك ضربه و نیرویی بر آن وارد كنیم تا به سمت پایین حركت كند. امّا اگر بخواهیم این سنگ به طرف بالا حركت كند به ضربه و نیرویی احتیاج دارد كه بر آن وارد شود و او را به سمت بالا به حركت درآورد.

به عقیده ی حكما حركت سنگ از بالا به پایین كه به مقتضای طبع خود سنگ انجام می گیرد و موافق طبع اوّلی جسم است، حركت طبعی است، امّا حركت از پایین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 425
به بالا كه بر خلاف طبع اوّلی جسم است یك حركت قسری است، زیرا سنگ به حكم طبع اوّلی خود و به حكم تمایل ذاتی خود از بالا به پایین حركت می كند [4]و امّا حركت سنگ از پایین به بالا به حكم ضربه ای است كه بر او وارد می شود.

در اینجا باید سه مطلب را متذكّر شویم:

الف. به عقیده ی حكما حركت قسری نیز ناشی از طبیعت خود جسم است ولی نه طبیعت اوّلی بلكه طبیعت ثانوی (یعنی طبیعت در تحت تأثیر یك عامل خارجی) ؛ یعنی همان طور كه به هنگام حركت سنگ از بالا به پایین، طبیعت خود اوست كه او را به پایین می كشد، در وقتی هم كه سنگ به بالا می رود باز طبیعت خود اوست كه او را به بالا می كشد ولی در این حال، طبیعت در تحت تأثیری كه ضربه بر او وارد كرده است كار دوم را انجام می دهد. پس چنین نیست كه هنگامی كه سنگ از پایین به بالا می رود طبیعت بیكار باشد و سنگ خود به خود حركت كند، زیرا هیچ پدیده ای خود به خود نمی تواند حادث شود و خود به خود هم نمی تواند به وجود خود ادامه دهد؛ و نیز نمی توانیم بگوییم كه عامل حركت همان ضربه است، زیرا ضربه در یك «آن» حادث شد و از میان رفت، پس حتما باید حكم كنیم كه در اثر ضربه یك حالت ثانوی در طبیعت پیدا شده و این خود طبیعت است كه سنگ را رو به بالا می برد؛ و به عبارت متناسب با مصطلحات عصر ما، ضربه ای كه بر سنگ وارد می شود عكس العملی در طبیعت سنگ ایجاد می كند (عكس العمل به معنی اعمّ، نه خصوص عملی در جهت عكس عمل اوّل) . معنی «ایجاد شدن عكس العمل» این است كه طبیعت نوعی سنگ خاصیّتش تحریك و راندن سنگ است، چیزی كه هست در حالت عادی آن را به سویی و در حالت غیر عادی آن را به سوی دیگر می راند.

ب. حركت قسری ادامه نخواهد یافت و به پایان خواهد رسید، بر خلاف حركت طبعی كه امكان دوام دارد. چرا؟ این را به دو نحو می توان تقریر كرد:

یكی اینكه چون این حركت بر خلاف طبع اوّلی جسم است خود طبیعت خود به خود به حال اوّل بازگشت می كند. علیهذا اگر حركت قسری در خلأ هم صورت بگیرد قابل دوام نیست. شعر سوم [5]حاجی سبزواری كه قبلاً ترجمه شد، اشعار به این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 426
مطلب دارد [6].

دیگر اینكه علّت عدم دوام حركت قسری این است كه هر حركتی دائما با یك سلسله معاوقها برخورد می كند كه می خواهند او را از حركت باز دارند. اگر حركت، طبعی باشد و نیروی معاوقهای پی در پی هر كدام كمتر از نیروی طبیعت باشد و هیچكدام نتواند در مقابل طبیعت مقاومت كند خواه ناخواه طبیعت به حركت خود ادامه می دهد. امّا اگر حركت طبیعت قسری باشد، نظر به اینكه حركت طبیعت به حكم اثری است كه عامل خارجی روی طبیعت گذاشته است و از طرف دیگر معاوقها در جهت مخالف آن قاسر اوّلی روی طبیعت اثر می گذارند، تدریجا اثر قاسر اوّلی خنثی می شود و طبیعت به حالت اوّل بازگشت می كند. علیهذا اگر حركت قسری در خلأ صورت بگیرد كه هیچ گونه عایقی وجود نداشته باشد برای همیشه دوام خواهد یافت.

از گفتار بعضی فلاسفه مانند بوعلی كه گفته اند: «لولا مصادمة الهواء المخروق لوصل الحجر المرمیّ الی سطح الفلك» [7]مطلب دوم برمی آید.

ج. حركت طبعی و قسری به حركتهای مكانی اختصاص ندارد، در مورد سایر حركات نیز می توان آن را جاری دانست. مثلاً درخت چنار به طبع اوّلی در حركت كمّی خود به طور مستقیم و رو به بالا حركت می كند ولی تحت تأثیر یك عامل خارجی ممكن است حركت انحرافی پیدا كند، هر چند می توان گفت كه این گونه حركت نیز یك حركت مكانی است نه حركت كمّی [8]و [9]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 427
در اینجا دو اشكال یا ایراد مهم پیش می آید و آن اینكه ممكن است كسی بگوید بحث حركت طبعی و قسری امروز منسوخ است و عملا هم نتیجه ای از آن نمی توان گرفت، نه ارزش فلسفی دارد و نه ارزش عملی.

اشكال اوّل این است كه اساس این تقسیم بندی مخدوش است، زیرا این تقسیم مبتنی است بر قانون «احتیاج حركت به نیروی حركت دهنده» و این همان نظریّه ی قدیم ارسطویی است كه دو هزار سال بر علم حكومت كرد تا آخر الامر به وسیله ی نیوتن [10]و سایر دانشمندان طبیعت شناس مردود شناخته شد و بجای آن قانون «جبر در حركت» كه یكی از پایه های فیزیك نیوتنی است به رسمیّت شناخته شد. طبق این قانون، جسم برای نفس حركت نیازمند به عامل نیست، زیرا خاصیّت جسم این است كه حالت موجود خود را جبرا برای همیشه حفظ می كند بدون آنكه نیازمند به عامل خاصّی باشد؛ مثلاً اگر دارای مقدار یا اندازه ی معیّنی از حركت باشد آن را برای همیشه حفظ می كند بدون آنكه عاملی دخالت داشته باشد. جسم در تغییر وضع خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 428
نیازمند به عامل است؛ به این معنی [كه ] اثر نیروی خارجی آن است كه حالت حركت جسم را تغییر دهد، یعنی آن را تند یا كند كند و یا تغییر جهت دهد. پس رابطه ی نیرو و حركت در اصل حركت نیست، در تغییر حركت است و به همین دلیل تقسیم حركت به طبعی و قسری بی اساس است، زیرا آن تقسیم مبتنی بر فرض ارسطویی است كه مدّعی است رابطه ی نیرو و حركت در اصل حركت است [11].

و اشكال دوم این است كه: از این بحث نتیجه ی عملی نمی توان گرفت. نتیجه ی عملی مهمّی كه قدما از این تقسیم می گرفتند همان است كه در همان بیت دوم از چهار بیت حاجی سبزواری اشاره شده است یعنی اینكه حركت قسری نمی پاید (القسر لا یدوم) ، امّا طبق نظریّه ی جدید هیچ حركتی نیست كه به خودی خود پایان پذیرد، هر حركتی اگر به مانع و عایق بر نخورد برای همیشه دوام پیدا می كند.

امّا این اشكالها یا ایرادها درست نیست.

اوّلاً، اینكه می گویند طبق یك نظریّه ی ارسطویی مدت دو هزار سال علما معتقد بودند كه اصل حركت وابسته به نیروست، نیاز به توضیح دارد. عقیده ی علمای پیشین این بود كه حركت هر جسم وابسته به نیروست، ولی آنها چون از جنبه ی فلسفی این مطلب را ادا كرده اند نه از جنبه ی طبیعی و فیزیكی، لذا به نیروی خارجی وارد بر جسم نظر نداشته اند. آنها معتقد بودند كه حركت (یعنی خود حركت، نه صرفا تغییرات آن) وابسته به نیرویی است كه به حكم برهان فلسفی همراه جسم متحرّك و متّحد با آن است. معتقد بودند هر جسم در واقعیّت خود مركّب از دو جهت و دو حیثیّت است كه به یك حیثیّت متحرّك است، و آن همان است كه جرم محسوس آن را تشكیل می دهد، و به یك حیثیّت دیگر محرّك و راننده ی جسم است و آن حیثیّت قابل لمس نیست، فقط به حكم عقل وجود آن را كشف می كنیم. این حیثیّت همان است كه به نامهای «طبیعت» ، «صورت نوعیّه» و غیره خوانده می شود.

از نظر آن دانشمندان، سنگ چه در وقتی كه رو به پایین می آید و چه در وقتی كه رو به بالا می رود تحت تأثیر نیروی داخلی و ذاتی خودش است، گو اینكه در وقتی كه از پایین به بالا می رود تحت تأثیر عكس العملی است كه نیروی داخلی و ذاتی در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 429
مقابل ضربه ای كه از خارج وارد شده نشان می دهد. هیچ دانشمندی [12]از دانشمندان پیشین معتقد نبوده است كه هر حركت برای اینكه دوام پیدا كند نیازمند به نیروی خارجی است كه دائما همراه آن باشد و بر روی آن اثر بگذارد.

به نظر می رسد این اشتباه از آنجا پیدا شده كه در سخنان فلاسفه لزوم نیروی محرّكه را دیده اند و پنداشته اند كه مقصود فلاسفه از نیروی محرّكه، نیروهای خارجی وارد بر جسم است كه مورد توجّه علمای طبیعی و فیزیك است. آنچه فیزیك (یا طبیعیّات) جدید به ثبوت رسانیده است عدم نیازمندی حركت است به نیرویی كه از خارج بر جسم وارد شده باشد، و امّا بی نیازی حركت از نیروی داخلی و ذاتی جسم و اینكه اساساً آیا هر جسمی دارای یك نیروی داخلی و ذاتی هست یا نیست، نه مورد نظر فیزیك است و نه می تواند باشد.

و امّا از جنبه ی عملی: قبلاً گفتیم كه درباره ی عدم قسر دو نظر است: طبق یك نظر حركت قسری قابل دوام نیست هر چند در خلأ صورت گیرد و به هیچ گونه عایق و مانعی بر نخورد. بدیهی است كه این نظر با قانون «جبر در حركت» مخالف است. ولی طبق نظر دیگر، حركت قسری تنها در زمینه ی برخورد به مانعها كم كم خاصیّت خود را از دست می دهد، امّا اگر فرض كنیم كه این حركت در خلأ صورت گیرد هرگز باز نمی ایستد؛ و این نظر صددرصد با قانون «جبر در حركت» منطبق است.

می توان گفت مورد اختلاف نظر قدیم و جدید در حركتهایی است كه قدما آنها را «طبعی» می نامیدند (نه در حركات به اصطلاح «قسری» ) . طبق عقیده ی قدما حركت طبعی می تواند با برخورد به موانع كوچك برای همیشه به سیر و وضع خود ادامه دهد، ولی طبق عقیده ی علمای جدید هیچ حركتی نیست كه تدریجا به واسطه ی برخورد به موانع (هر چند جزئی باشد) خاصیّت خود را از دست ندهد [13].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 430

[1] . به عقیده ی حكمای قدیم هر حركتی نیازمند به محرّك یعنی نیروی حركت دهنده است. حركات از این لحاظ، یعنی از لحاظ فاعل و مبدأ، در تقسیم اوّل بر دو گونه اند: ارادی و طبیعی، و حركت طبیعی خود بر دو گونه است: طبعی و قسری. حركت ارادی یعنی حركتی كه فاعل مباشر حركت، صاحب اراده است. حركت طبیعی آن است كه فاعل آن فاقد اراده است.

حركت طبیعی یا به این نحو است كه اگر شی ء را به حال خود بگذاریم- یعنی هیچ نیرویی از خارج بر وی وارد نیاید- او تنها با طبع خودش آن حركت را انجام می دهد، و یا به این نحو است كه لو خلّی و طبعه- یعنی با طبع خود- آن حركت را نمی كند بلكه در اثر یك ضربه ی خارجی آن حركت را انجام می دهد. قسم اوّل، حركت طبعی است و قسم دوم، حركت قسری (حركت ارادی نیز یا بالرضا است یا بالاجبار) .
[2] . به تعبیر دیگر می توان گفت كه آنچه قدما در باب حركت طبعی و قسری گفته اند مبتنی بر دو اصل است:

الف. جسم مطلق، یعنی جسم خالی از مبدأ میل مستقیم یا قوّه یا طبیعت، وجود ندارد.

ب. فاعل مباشر و بلا واسطه ی هر حركتی، اعمّ از ارادی و طبیعی و اعمّ از طبعی و قسری، خود طبیعت است.
[3] . چنانكه گفتیم بنا بر عقیده ی حكمای قدیم هیچ جسمی خالی از یك میل طبعی نیست. هر حركت غیر طبعی مستلزم منع مقتضای طبع، و جبر طبع بر خلاف مقتضای اوّلی وی است و به همین جهت هر حركت غیر طبعی «قسری» نامیده می شود؛ یعنی حركت قسری نقطه ی مقابل حركت طبعی است.
[4] . این مثالها در زمانهایی كه هنوز به قانون جاذبه ی عمومی پی نبرده بوده اند، گفته شده است.
[5] .
اذ مقتضی الحكمة و العنایة
ایصال كلّ ممكن لغایة
[6] . در مورد این مطلب كه دلیل حكما بر اینكه قسر نمی تواند دائمی یا اكثری باشد چیست، در این مبحث از كتاب منظومه فقط اشاره ای شده است و تفصیل مطلب به «الهیّات بالمعنی الاخص» حواله داده شده است؛ و اشاره این است كه اگر حركت قسری دائمی یا اكثری باشد لازم می آید كه طبیعت از حركت طبعی خود باز بماند و چون هر حركتی غایتی دارد (و به عبارت دیگر شی ء كه امكان حركت دارد، امكان خروج از قوّه ای به فعلیّتی دارد) اگر بنا شود كه همه ی حركات، قسری باشد لازم می آید حركات طبعی در حدود «امكان» باقی بمانند و هیچگاه به فعلیّت نرسند، و به عبارت دیگر لازم می آید كه استعدادهای نهفته ی واقعی اشیاء هیچگاه بروز و ظهور نكند و این مخالف عنایت و حكمت پروردگار است كه در «الهیّات» به ثبوت خواهد رسید.
[7] . اگر تصادمات هوا نبود، سنگی كه پرتاب می شد، تا پشت فلك اطلس پیش می رفت.
[8] . رجوع شود به التّحصیل، صفحه ی 593.
[9] . حكمای قدیم را عقیده بر آن است كه حركاتی كه در جهان هست از قبیل حركاتی كه در كواكب و ستارگان یا در جوّ زمین است یا در داخل ذرّات است و حتّی حركات رشد و نموّ گیاهان و بلكه حركات داخلی وجود حیوانات، همه حركات طبعی است و به ندرت حركت قسری پدید می آید مانند سنگی كه از كره ای به كره ی دیگر پرتاب می گردد و شاید بتوان جذر و مدّ دریا را از این قبیل شمرد و همچنین است پرواز مرغها یا هواپیماها یا موشكها مادامی كه از فضای زمین خارج نگشته اند.

در افعال ارادی انسان نیز نظیر این دو حالت دیده می شود. بعضی حركات انسان صددرصد موافق طبع انسان است؛ یعنی خود طبع و غریزه، انسان را به سوی اختیار آن كار می كشاند مانند نفس كشیدن، خوابیدن، غذا خوردن و همچنین انتخاب همسر و امثال اینها؛ و برخی از افعال است كه بر خلاف طبع و مقتضای غریزه ی بشر است و این بر دو قسم است: گاهی موافق حكم عقل است یعنی در عین آنكه مخالف طبع است موافق مصلحت است مثل دوا خوردن بیمار، و گاهی عقل نیز آن عمل را تصویب نمی كند بلكه یك عامل خارجی از قبیل ترس از عقوبت، آدمی را به آن كار خلاف وادار می سازد، مثل تسلیم كردن مال به دزد و امثال آن؛ حكم عقل فقط این است كه به خاطر فرار از یك مفسده ی بزرگتر این كار خلاف طبع را انجام بده.

بر اساس این مقیاس می توان بعضی از مسائل روحی را مورد مطالعه قرار داد. مثلاً این بحث از نظر روان شناسی هست كه آیا دین، فطری است یا غیر فطری؟ معنای این جمله این است كه آیا اگر انسان را تحت تأثیر هیچ ضربه و نیروی فردی یا اجتماعی خارج از وجود وی قرار ندهیم آیا به حسب طبع، گرایش به معانی و مفاهیم دینی دارد، یا اینكه این گرایش از نوع عادتها و عرفها است كه در اثر دخالت یك یا چند عامل خارجی پدید آمده است؟
[10] . Newton .
[11] . این بحث در مقاله ی «پرسشهای فلسفی ابو ریحان از بوعلی» در مجموعه ی مقالات فلسفی به شكل بهتری بیان شده است، مراجعه شود.
[12] . طبق آنچه از كتاب نظر متفكّران اسلامی درباره ی طبیعت ظاهر می شود خود ارسطو معتقد بوده است كه نیروی دهنده ی حركت، جذب یا دفع هواست. علیهذا خود ارسطو قائل بوده است كه در حال قسر همیشه عامل خارجی باید دخالت كند.
[13] . به طور خلاصه اختلاف نظر علمای قدیم و جدید در باب «حركت» در دو مرحله است:

مرحله ی اوّل اینكه علمای قدیم می گویند حركت در ادامه ی خود به نیرو احتیاج دارد و مادامی كه آن نیرو ادامه پیدا كند حركت ادامه پیدا می كند و الاّ نه؛ ولی علمای جدید می گویند ادامه ی حركت خاصیّت خود جسم است كه به اصطلاح «قابل» است، احتیاج به فاعل و نیرو در تغییر حركت است كه گاهی «متّصل» می شود به حدوث حركت مادامی كه از فضای زمین خارج نگشته اند.

در افعال ارادی انسان نیز نظیر این دو حالت دیده می شود. بعضی حركات انسان صددرصد موافق طبع انسان است؛ یعنی خود طبع و غریزه، انسان را به سوی اختیار آن كار می كشاند مانند نفس كشیدن، خوابیدن، غذا خوردن و همچنین انتخاب همسر و امثال اینها؛ و برخی از افعال است كه بر خلاف طبع و مقتضای غریزه ی بشر است و این بر دو قسم است: گاهی موافق حكم عقل است یعنی در عین آنكه مخالف طبع است موافق مصلحت است مثل دوا خوردن بیمار، و گاهی عقل نیز آن عمل را تصویب نمی كند بلكه یك عامل خارجی از قبیل ترس از عقوبت، آدمی را به آن كار خلاف وادار می سازد، مثل تسلیم كردن مال به دزد و امثال آن؛ حكم عقل فقط این است كه به خاطر فرار از یك مفسده ی بزرگتر این كار خلاف طبع را انجام بده.

بر اساس این مقیاس می توان بعضی از مسائل روحی را مورد مطالعه قرار داد. مثلاً این بحث از نظر روان شناسی هست كه آیا دین، فطری است یا غیر فطری؟ معنای این جمله این است كه آیا اگر انسان را تحت تأثیر هیچ ضربه و نیروی فردی یا اجتماعی خارج از وجود وی قرار ندهیم آیا به حسب طبع، گرایش به معانی و مفاهیم دینی دارد، یا اینكه این گرایش از نوع عادتها و عرفها است كه در اثر دخالت یك یا چند عامل خارجی پدید آمده است؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است