كلمه ی «جعل» كه در اینجا آمده است در لغت به معنای قرار دادن است، مثل اینكه
می گوییم فلان قانون و فلان قاعده را فلان شخص قرار داد
[1]، و یا می گوییم: «من زید
را از طرف خودم وكیل قرار دادم» و در اصطلاح فلسفی، «جعل» [جز علّیت ] معنایی
ندارد
[2].
پس جعل یعنی موجود كردن علّتی معلولی را، و آنچه در اینجا مورد بحث است
این است كه آیا جعل یا علیّت (یا هر چه كه می خواهید نام بگذارید مثل «تكوین» یا
«خلق» یا «آفرینندگی» یا «ایجاد» و هر چه از این قبیل است) به وجود تعلّق می گیرد یا
به ماهیّت و یا به نسبت بین ایندو؟ و از این جهت است كه این بحث از یك نظر با باب
«علّت و معلول» ارتباط پیدا می كند زیرا مربوط به بیان حقیقت علت و معلول است، و
از یك نظر دیگر با باب «وجود و عدم» ارتباط پیدا می كند زیرا بحث در این است كه آیا
جعل به وجود تعلّق می گیرد یا به ماهیّت و یا به نسبت بین ایندو- كه اصطلاحا
«صیرورت» نامیده می شود- و لهذا در این كتاب نیز در دنبال مباحث وجود و عدم ذكر
شده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 334
[1] . در آیه ی كریمه قرآن كه می فرماید:
«وَ جَعَلْنا مِنَ اَلْماءِ كُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ» از این موارد است.
[2] . بعداً خواهیم گفت كه علّیت یا اعدادی است و یا ایجابی، و خواهیم گفت كه علت یا فاعلی است و یا غائی، یا
مادی و یا صوری، و شك نیست كه بحث «جعل» مربوط به علت فاعلی ایجابی است.