در
کتابخانه
بازدید : 431258تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدمه مقدمه
Collapse مقصد اول در امور عامّه است مقصد اول در امور عامّه است
Collapse فریده ی اوّل: وجود و عدم فریده ی اوّل: وجود و عدم
غرر اوّل: بداهت وجود
غرر دوّم: اشتراك وجود
غرر سوّم: مغایرت و اتحاد وجود و ماهیت
Expand غرر چهارم: اصالت وجودغرر چهارم: اصالت وجود
غرر پنجم: حق متعال وجود محض است
غرر ششم: وحدت و كثرت
Collapse غرر هفتم: وجود ذهنی غرر هفتم: وجود ذهنی
Expand غرر هشتم: معقولات ثانیه غرر هشتم: معقولات ثانیه
Expand غرر نهم: انقسام وجود به مطلق و مقیّدغرر نهم: انقسام وجود به مطلق و مقیّد
Expand غرر دوازدهم: مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت غرر دوازدهم: مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت
Expand غرر سیزدهم: عدم تمایز و علیّت بین اعدام غرر سیزدهم: عدم تمایز و علیّت بین اعدام
Expand غرر چهاردهم: امتناع اعاده ی معدوم غرر چهاردهم: امتناع اعاده ی معدوم
غرر شانزدهم: مناط صدق در قضایا
Expand غرر هفدهم: تعلق جعل به وجودغرر هفدهم: تعلق جعل به وجود
Expand فریده ی دوّم: وجوب و امكان فریده ی دوّم: وجوب و امكان
Expand فریده ی سوّم: حدوث و قدم فریده ی سوّم: حدوث و قدم
Expand فریده ی هفتم: علّت و معلول فریده ی هفتم: علّت و معلول
Expand مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص مقصد سوّم: الهیّات بالمعنی الأخص
Expand مقصد چهارم: طبیعیّات مقصد چهارم: طبیعیّات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شكّی نیست كه پس از آنكه انسان چیزی را كه تعقّل نكرده بود تعقّل می كند و به آن آگاه می شود بین انسان و آن امر معقول رابطه ای به وجود می آید. این رابطه صرف اضافه ای خارج از وجود علم نیست كه عارض بر علم شده باشد، بلكه «اضافه و نسبت علم به عالم» و «وجود علم» یكی است، به این معنی كه حصول این معقول از برای عاقل، جدا از وجود معقول و وجود عاقل نیست؛ یعنی اینطور نیست كه قبلاً چیزی موجود باشد به نام «نفس» و چیز دیگری موجود باشد به نام «تعقّل» و «معقول» و ایندو دو موجود مستقلّ از یكدیگر باشند و فقط بین آنها نسبتی زائد بر وجود هر دوی آنها پیدا شده باشد. مثلاً ظرفی را فرض كنید كه به تدریج در آن دانه های گندم ریخته شود. شك نیست كه این ظرف و این دانه های گندم دو موجود مستقلّ هستند و فقط رابطه ی آنها این است كه گندمها در ظرف قرار گرفته است و ظرف، مكان عرفی (و نه مكان به اصطلاح فلسفی) گندمها به شمار می رود. پیش از آنكه گندمها در ظرف ریخته شود ظرف همان ظرف و گندمها هم همان گندمهاست و پس از ریختن نیز هر یك از آندو همان است كه قبلاً بود؛ و نیز پس از اینكه گندمها را از ظرف خارج كنیم هیچیك از آندو در تحقق به یكدیگر نیازمند نخواهند بود، بلكه هر یك از آندو چه قبل از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 242
ریخته شدن گندمها در ظرف و چه پس از آن، در تحقّق و تشخّص مستقلّ از یكدیگرند.

شك نیست كه نسبت معقولات ذهنی به ذهن از قبیل نسبت گندم به ظرف نیست، زیرا نه این است كه نفس یا ذهن بالضروره وجودی مستقلّ از معقولات دارد به این نحو كه ذهن وجودی داشته باشد و معقولات نیز هر كدام به نوبه ی خود در خارج وجودی داشته باشند و بعد، آن معقولات از جای خود منتقل شوند به ذهن و در آنجا قرار گیرند و احیاناً زمانی هم از آنجا خارج شوند؛ بلكه مسلّماً هر امر معلوم و معقولی كه در نفس پیدا می شود حاصل شدن وجودش صرفاً در نفس است نه در جای دیگر، و وجودش فی ذاته با وجودش برای نفس یكی است.

برای تصوّر بهتر مطلب فرض كنیم جسمی شروع به حركت كند؛ شك نیست كه این جسم در ابتدا فاقد حركت بود و بعد حركت پیدا كرد ولی آیا این حركت كه برای جسم حاصل شد قبلاً در جای دیگر موجود بود و سپس از آنجا به جسم منتقل شد؟ یعنی آیا اوّل موجود بود و اضافه نداشت و بعد به او اضافه پیدا كرد؟ یا اینكه حركت جسم اساساً در خود جسم پیدا شد و وجودش و اضافه و نسبتش با هم پیدا شدند (یعنی عین یكدیگرند نه اینكه صرفاً همزمان اند) ؟ البته شقّ دوم صحیح است؛ یعنی حركتی كه از این جسم بخصوص پیدا می شود قائم به همین جسم معیّن است، به این معنی كه بین این جسم و این حركت یك اضافه و ارتباطی برقرار است كه به حكم همین اضافه و ارتباط می گوییم: «این حركت متعلّق به این جسم است» و یا می گوییم: «این جسم، متحرّك است به این حركت خاصّ» و امّا بین این جسم و آن حركت خاصّ دیگر كه در جسم دیگر پیدا شد اضافه و ارتباطی نیست.

پس در وجود اضافه و ارتباط بین این حركت و این جسم شكی نیست و لكن باید دانست كه ارتباط «حركت» و «جسم» همانند ارتباط «جسم» و «مكان» (به معنی نقطه ای كه جسم بر آن تكیه دارد) نیست. ارتباط حركت با جسم به نحوی است كه این ارتباط مقوّم وجود حركت است؛ یعنی اگر این ارتباط قطع شود دیگر این حركت، این حركت نیست؛ ولی در مورد ارتباط جسم و مكان، این ارتباط مقوّم وجود هیچیك از ایندو نیست. این است كه فلاسفه در باب «اَعراض» و نیز در باب «صور نوعیّه» گفته اند كه وجود عرض و اضافه و ارتباطش با موضوعش یكی است، و همچنین وجود صورت فی نفسه عین وجود آن برای مادّه است.

شك نیست كه ارتباط عاقل و معقول شبیه ارتباط جسم و مكان (و یا گندم و ظرف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 243
در مثالی كه ذكر شد) نیست؛ یعنی وجود معقول فی نفسه عین اضافه و ارتباط این معقول است با نفس (كه عاقل است) . حال آیا این ارتباط شبیه ارتباط حركت است با جسم كه شدّت ارتباط تا این حدّ است كه وجود حركت عین اضافه ی به جسم است و یا از این هم بالاتر است و شبیه ارتباط صورت است با مادّه ی به قول مشّائین كه علاوه بر این جهت محلّ وی تامّ التحصّل و مستغنی از وی نیست و او ملاك تحصّل محلّ خود است؟ و یا از این هم بالاتر است و نظیر ارتباط مراتب شی ء واحد متّصل است؟ یعنی چنین نیست كه در خارج، آن شی ء قابل انحلال باشد به ذاتی كه قابل است و ذاتی كه مقبول است (آنطور كه مشّائین در تركیب هیولی و صورت قائلند) بلكه انحلال به «قابل» و «مقبول» نیز تحلیلی و عقلی است (آنطور كه ما در باب «مادّه و صورت» قائل هستیم و صدرالمتألّهین نیز در بعضی كلمات خود قائل است) . به هر حال ارتباط عاقل و معقول به كدامیك از این سه نحو است؟ جواب- همان طور كه بعداً گفته خواهد شد- این است كه بعضی از انحاء اتّحاد عاقل و معقول به نحو سوم است و بعضی دیگر از انحاء آن به هیچیك از این سه نحو نیست، بلكه به نحو دیگری است از قبیل اتّحاد علّت با معلول كه علّت واجد معلول است هم در مرتبه ی ذات خود و هم در مرتبه ی معلول.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است