اختلافی كه در باب «اتّحاد عاقل و معقول» است در مورد تعقّل انسان به غیر
ذات خود می باشد؛ یعنی بحث در این است كه هنگامی كه انسان مثلاً فضا را تعقّل
می كند آیا وجود خودش و وجود این معقول یك واحد است یا دو واحد؟ ولی در مورد
تعقّل انسان به ذات خود و اینكه در این مورد عاقل و معقول یكی است اختلافی
نیست، زیرا بدون شك انسان به خودش عالم است به این نحو كه خودش پیش
خودش حاضر است، و به عبارت دیگر خودش هم عالم است و هم معلوم و این علم از
قبیل علم حضوری است نه علم حصولی؛ یعنی عالم، علم به خودش را به وسیله ی یك
صورت پیدا نكرده است بلكه خودش را به وسیله ی خودش پیدا كرده است؛ یعنی در این
حال ذات و حقیقت عالم جز شعور چیزی نیست و در اینجا شاعر و شعور و مشعورٌ به
یكی است. حتّی ابن سینا كه از مخالفین سرسخت نظریه ی اتحاد عاقل و معقول است،
در مورد علم نفس به ذات خود اعتراف دارد كه عقل و عاقل و معقول یكی است و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 241
برهان معروفی كه در باب اثبات تجرّد نفس دارد و به نام برهان «انسان معلّق در فضا»
نامیده می شود بر همین اساس اتّحاد عقل و عاقل و معقول (و یا علم و عالم و معلوم)
در مورد علم شی ء به ذات خود می باشد
[1].
[1] . اكنون این سؤال مطرح می شود كه چگونه ممكن است در یك جا عاقل عین معقول باشد (مثل علم «مجرّد» به ذات
خود) و در جای دیگر ایندو مغایر یكدیگر باشند؟ اگر گفته شود به واسطه ی اینكه متعلّق علم در یك جا خودش است
و در جای دیگر شی ء دیگر است و مناط اختلاف همین جهت است، می گوییم بحث ما در علم حصولی نیست،
بلكه در علم حضوری است هر چند در علم حصولی هم فرقی بین علم به خود و علم به غیر در اقتضای مغایرت
نیست؛ یعنی عالم و معلوم بالعلم الحصولی مطلقاً با یكدیگر مغایرت دارند نه اینكه در علم حصولی به ذات خود،
عالم و معلوم یكی است و در علم حصولی به غیر خود، عالم و معلوم مغایر یكدیگر است.
حقیقت این است كه در علم حضوری همواره عالم و معلوم یكی است؛ یعنی عالم در مرتبه ی معلوم است و به عبارت
دیگر معلوم در مرتبه ی ذات خود، علم و عالم است و نیز عالم در مرتبه ی ذات خود یك نوع اتّحادی با معلوم در مرتبه ی
ذاتیّه دارد.