در
کتابخانه
بازدید : 291293تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">منطق</span>منطق
Collapse كلیّات فلسفه كلیّات فلسفه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از نظر این فلاسفه، در میان بخشهای متعدد فلسفه، یك بخش نسبت به سایر بخشها امتیاز خاص دارد و گویی یك سر و گردن از همه ی آنها بلندتر است و آن همان است كه به نامهای «فلسفه ی اولی » ، «فلسفه ی علیا» ، «علم اعلی» ، «علم كلّی» ، «الهیّات» ، «ما بعد الطبیعه» (متافیزیك) خوانده می شود. امتیاز این علم نسبت به سایر علوم یكی در این است كه- به عقیده ی قدما- از هر علم دیگر برهانی تر و یقینی تر است؛ دیگر این كه بر همه ی علوم دیگر ریاست و حكومت دارد و در واقع ملكه ی علوم است، زیرا علوم دیگر به او نیاز كلی دارند و او نیاز كلی به آنها ندارد؛ سوم این كه از همه ی علوم دیگر كلی تر و عام تر است [1]. از نظر این فلاسفه، فلسفه ی حقیقی همین علم است؛ از این رو گاهی كلمه ی «فلسفه» به خصوص این علم اطلاق می شد، ولی این اطلاق به ندرت اتفاق می افتاد.

پس، از نظر قدمای فلاسفه، لغت «فلسفه» دو معنی داشت: یكی معنی شایع، كه عبارت بود از مطلق دانش معقول كه شامل همه ی علوم غیر نقلی بود؛ دیگر معنی غیر شایع، كه عبارت بود از علم الهی یا فلسفه ی اولی كه از شعب سه گانه ی فلسفه ی نظری است.

بنابر این اگر فلسفه را به حسب اصطلاح قدما بخواهیم تعریف كنیم و اصطلاح شایع را در نظر بگیریم، «فلسفه» چون یك لغت عامّ است و به فنّ خاص و علم خاص اطلاق نمی شود، تعریف خاص هم ندارد. فلسفه به حسب این اصطلاح شایع یعنی علم غیر نقلی، و فیلسوف شدن یعنی جامع همه ی علوم شدن؛ و به اعتبار همین عمومیت مفهوم «فلسفه» بود كه می گفتند: «فلسفه كمال نفس انسان است هم از جنبه ی نظری و هم از جنبه ی عملی» .

اما اگر اصطلاح غیر شایع را بگیریم و منظورمان از «فلسفه» همان علمی باشد كه قدما آن را «فلسفه ی حقیقی» و یا «فلسفه ی اولی» و یا «علم اعلی» می خواندند، «فلسفه»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 131
تعریف خاص دارد و پاسخ سؤال «فلسفه چیست؟ » این است كه فلسفه عبارت است از: «علم به احوال موجود از آن جهت كه موجود است نه از آن جهت كه تعین خاص دارد، مثلاً جسم است یا كمّ است یا كیف است یا انسان است یا گیاه است و غیره» .

توضیح مطلب این است كه اطلاعات ما درباره ی اشیاء دو گونه است: یا مخصوص است به نوع و یا جنس معیّنی، و به عبارت دیگر درباره ی احوال و احكام و عوارض خاص یك نوع و یا یك جنس معیّن است، مثل علم ما به احكام اعداد و یا احكام مقادیر و یا احوال و آثار گیاهان و یا احوال و آثار و احكام بدن انسان و امثال اینها كه اول را علم «حساب» یا «عدد شناسی» می نامیم، و دوم را علم «هندسه» یا «مقدار شناسی» ، و سوم را علم «گیاه شناسی» ، و چهارم را علم «پزشكی» یا «بدن شناسی» ، و همچنین سایر علوم از قبیل آسمان شناسی، زمین شناسی، معدن شناسی، حیوان شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی، اتم شناسی و غیره.

و یا مخصوص به نوع خاص نیست، یعنی موجود از آن جهت كه نوع خاص است آن احوال و احكام و آثار را ندارد، بلكه از آن جهت دارای آن احكام و احوال و آثار است كه «موجود» است. به عبارت دیگر جهان گاهی از نظر كثرت و موضوعاتِ جدا جدا مورد مطالعه قرار می گیرد و گاهی از جهت وحدت؛ یعنی «موجود» را از آن جهت كه موجود است به عنوان یك «واحد» در نظر می گیریم و مطالعات خود را درباره ی آن «واحد» كه شامل همه چیز است ادامه می دهیم.

ما اگر جهان را به یك اندام تشبیه كنیم می بینیم كه مطالعه ی ما درباره ی این اندام دو گونه است: برخی مطالعات ما مربوط است به اعضای این اندام، مثلاً سر یا دست یا پا یا چشم این اندام، ولی برخی مطالعات ما مربوط می شود به كلّ اندام، مثل این كه آیا این اندام از كِی به وجود آمده است و تا كی ادامه می یابد؟ و آیا اساساً «كِی» درباره ی مجموع اندام معنی و مفهوم دارد یا نه؟ آیا این اندام یك وحدت واقعی دارد و كثرت اعضا كثرت ظاهری و غیر حقیقی است، یا وحدتش اعتباری است و از حد وابستگی ماشینی یعنی وحدت صناعی تجاوز نمی كند؟ آیا این اندام یك مبدأ دارد كه سایر اعضا از آن به وجود آمده اند؟ مثلاً آیا این اندام سر دارد و سرِ اندام منشأ پیدایش سایر اعضاست یا اندامی است بی سر؟ آیا اگر سر دارد، سر این اندام از یك مغز شاعر و مدرك برخوردار است و یا پوك و خالی است؟ آیا تمام اندام- حتی ناخن و استخوان- از نوعی حیات و زندگی برخوردار است و یا شعور و ادراك در این اندام محدود است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 132
به برخی موجودات كه تصادفاً مانند كرمهایی كه در یك لش مرده پیدا می شوند پیدا شده اند و آن كرمها همانهاست كه به نام «حیوان» و از آن جمله «انسان» خوانده می شوند؟ آیا این اندام در مجموع خود هدفی را تعقیب می كند و به سوی كمال و حقیقتی روان است یا موجودی است بی هدف و بی مقصد؟ آیا پیدایش و زوال اعضا تصادفی است یا قانون علّیت بر آن حكمفرماست و هیچ پدیده ای بدون علت نیست و هر معلول خاص از علت خاص پدید می آید؟ آیا نظام حاكم بر این اندام، نظامی قطعی و لا یتخلّف است یا هیچ ضرورت و قطعیتی بر آن حاكم نیست؟ آیا ترتیب و تقدم و تأخر اعضای این اندام، واقعی و حقیقی است یا نه؟ مجموع جهازات كلی این اندام چند تاست؟ و امثال اینها.

آن قسمت از مطالعات ما كه مربوط می شود به عضو شناسی جهان هستی، «علم» است و آن قسمت از مطالعات كه مربوط می شود به اندام شناسی جهان، «فلسفه» است.

پس می بینیم كه یك «تیپ» خاص از مسائل است كه با مسائل هیچ علمی از علوم جهان كه درباره ی یك موجود خاص تحقیق می كند شباهت ندارد ولی خودشان تیپ خاصی را تشكیل می دهند. وقتی كه درباره ی این تیپ مسائل از نظر شناسایی «اجزاء العلوم» مطالعه می كنیم و می خواهیم بفهمیم از نظر فنی، مسائل «این تیپی» از عوارض چه موضوعی به شمار می روند، می بینیم از عوارض «موجود بما هو موجود» است و البته توضیح و تشریح این مطلب در كتب مبسوط فلسفی باید صورت گیرد و از عهده ی این درس خارج است.

علاوه بر مسائل بالا، هر گاه ما [بخواهیم ] درباره ی ماهیت اشیاء بحث كنیم كه مثلاً ماهیت و چیستی و تعریف واقعی «جسم» یا «انسان» چیست؟ یا هرگاه بخواهیم درباره ی وجود و هستی اشیاء بحث كنیم، مثلاً آیا دایره ی حقیقی یا خط حقیقی موجود است یا نه؟ باز به همین فن مربوط می شود، زیرا بحث درباره ی این امور نیز بحث درباره ی عوارض موجود بما هو موجود است؛ یعنی به اصطلاح، ماهیات از عوارض و احكام موجود بما هو موجود می باشند. این بحث نیز دامنه ی دراز دارد و از حدود این درس خارج است. در كتب مبسوط فلسفی درباره ی آن بحث شده است.

نتیجه ی بحث این شد كه اگر كسی از ما بپرسد كه «فلسفه چیست؟ » ما قبل از آن كه به پرسش او پاسخ دهیم می گوییم این لغت در عرف هر گروهی اصطلاح خاص
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 133
دارد؛ اگر منظور تعریف فلسفه ی مصطلح مسلمین است، در اصطلاح رایج مسلمین این كلمه اسم جنس است برای همه ی علوم عقلی و نام علم خاصی نیست كه بتوان تعریف كرد؛ و در اصطلاح غیر رایج، نام فلسفه ی اولی است و آن علمی است كه درباره ی كلّی ترین مسائل هستی- كه مربوط به هیچ موضوع خاص نیست و به همه ی موضوعات هم مربوط است- بحث می كند، آن علمی است كه همه ی هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می دهد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 134

[1] . بیان و اثبات این سه امتیاز از عهده ی این بحثهای مختصر خارج است. رجوع شود به سه فصل اول الهیات شفا و اوائل جلد اول اسفار.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است