در
کتابخانه
بازدید : 291319تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">منطق</span>منطق
Expand كلیّات فلسفه كلیّات فلسفه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از اینجا بحث «تصدیقات» آغاز می شود. اول باید «قضیّه» را تعریف كنیم و سپس به تقسیم قضایا بپردازیم و آنگاه احكام قضایا را ذكر كنیم. پس در سه مرحله باید كار كنیم: تعریف، تقسیم، احكام.

برای این كه قضیه را تعریف كنیم مقدمه ای باید ذكر كنیم كه مربوط به الفاظ است.

گرچه منطق سر و كارش با معانی و ادراكات ذهنیّه است و مستقیماً كاری با الفاظ ندارد (بر خلاف نحو و صرف كه سر و كارشان مستقیماً با الفاظ است) و هر گونه تعریف یا تقسیم یا بیان حكمی كه می كند مربوط به معانی و ادراكات است، در عین حال گاهی منطق ناچار است به پاره ای تعریف و تقسیم ها درباره ی الفاظ بپردازد.

و البته تعریف و تقسیم هایی هم كه منطق در الفاظ به كار می برد به اعتبار معانی آن الفاظ است؛ یعنی آن الفاظ به اعتبار معانی خودشان به گونه ای تعریف می شوند و تقسیمهایی بر آنها وارد می شود.

در قدیم معمول بود كه به نوآموزان منطق این بیت فارسی را می آموختند:

منطقی در بند بحث لفظ نیست
لیك بحث لفظ او را عارضی است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 65
در اصطلاح منطقیّین هر لفظی كه برای یك معنی وضع شده باشد و مفید معنی باشد «قول» خوانده می شود.

علیهذا تمام الفاظی كه ما در محاورات خود به كار می بریم و مقاصد خود را به یكدیگر تفهیم می كنیم «اقوال» می باشد، و اگر لفظی فاقد معنی باشد آن را «مهمل» می گویند و «قول» خوانده نمی شود. مثلاً لفظ «اسب» در فارسی قول است زیرا نام یك حیوان خاص است، اما لفظ «ساب» قول نیست زیرا مفید معنی نمی باشد.

قول بر دو قسم است: یا مفرد است یا مركّب. اگر دارای دو جزء باشد و هر جزء آن بر جزء معنی دلالت كند آن را «مركّب» خوانند و اگر نه «مفرد» .

علیهذا لفظ «آب» مفرد است اما لفظ «آب هندوانه» مركب است؛ یا مثلاً «اندام» مفرد است اما لفظ «درشت اندام» مركّب است.

مركّب بر دو قسم است: یا تامّ است یا ناقص. «مركّب تامّ» آن است كه یك جمله ی تمام باشد، یعنی بیان كننده ی یك مقصود كامل باشد به طوری كه اگر به دیگری گفته شود، او مطلبی را درك كند و به اصطلاح صحت سكوت داشته باشد و حالت انتظار باقی نماند؛ مثل آنكه می گوییم: «زید رفت» ، «عمرو آمد» یا می گوییم: «برو» ، «بیا» ، «آیا با من می آیی؟ » همه ی اینها جمله های تامّ اند و «مركّب تام» نامیده می شوند. اما «مركّب ناقص» بر خلاف این است، كلامی نیمه تمام است؛ مخاطب، از آن، معنی و مقصودی درك نمی كند. مثلاً اگر كسی به كسی بگوید: «آب هندوانه» و دیگر چیزی نگوید، طرف از این دو كلمه چیزی نمی فهمد و انتظارش باقی است، خواهد پرسید:

«آب هندوانه چی؟ » .

گاهی ممكن است به اندازه ی یك سطر و بلكه یك صفحه كلمات پشت سر یكدیگر واقع شوند و در عین حال یك جمله ی تمام و یك قضیه ی كامل نباشد. مثلاً اگر كسی بگوید: «من امروز ساعت 8 صبح در حالی كه شلوار پوشیده بودم و كت نپوشیده بودم و به پشت بام خانه ی خودمان رفته بودم و به ساعت خود نگاه می كردم و آقای الف كه رفیق من است نیز همراه من بود. . . » با همه ی این طول و تفصیلات، یك جمله ی ناقص است، زیرا مبتدایی ذكر كرده بدون خبر؛ ولی اگر بگوید «هوا سرد است» با اینكه سه كلمه بیشتر نیست، یك جمله ی تمام و یك قضیه ی كامل است.

مركّب تامّ نیز به نوبه ی خود بر دو قسم است: یا خبر است و یا انشاء. «مركّب تامّ خبری» آن است كه از واقعیتی حكایت می كند، یعنی از امری كه واقع شده است یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 66
واقع خواهد شد یا در حال واقع شدن است و یا همواره بوده و هست و خواهد بود خبر می دهد؛ مثل آن كه می گوییم: «من سال گذشته به مكه رفتم» ، «من سال آینده در فوق لیسانس شركت می كنم» ، «من اكنون مریضم» ، «آهن در اثر حرارت انبساط می یابد» .

اما «مركّب انشائی» عبارت است از جمله ای كه از چیزی خبر نمی دهد بلكه خود به وجود آورنده ی یك معنی است؛ مثل این كه می گوییم: «برو» ، «بیا» ، «حرف نزن» ، «آیا با من می آیی؟ » . ما با این جمله ها فرمان- یعنی امر و نهی- و سؤال انشاء می كنیم و به وجود می آوریم بدون اینكه از چیزی خبر داده باشیم.

«مركّب تامّ خبری» چون از چیزی حكایت می كند و خبر می دهد ممكن است با آنچه از آن خبر می دهد مطابقت داشته باشد و ممكن است مطابقت نداشته باشد. مثلاً وقتی می گوییم: «من سال گذشته به مكه رفتم» ممكن است واقعاً چنین باشد و من سال گذشته به مكه رفته باشم، در این صورت این جمله ی خبریّه صادق است، و ممكن است نرفته باشم و در این صورت این جمله كاذب است.

اما «مركّب انشائی» چون از چیزی حكایت نمی كند و خبر نمی دهد بلكه خود به وجود آورنده ی یك معنی است، چیزی در خارج ندارد كه با آن مطابقت داشته باشد یا مطابقت نداشته باشد؛ از این رو در «مركّب انشائی» صادق بودن یا كاذب بودن بی معنی است.

«قضیّه» در اصطلاح منطقیّین همان «قول مركّب تامّ خبری» است. لهذا در تعریف «قضیّه» می گویند: «قولٌ یحتملُ الصّدقُ وَ الكِذبُ» قولی است كه احتمال صدق و كذب در آن راه دارد. سرّ این كه می گوییم «احتمال صدق و كذب در آن راه دارد» این است كه اولاً قولی است مركّب نه مفرد، ثانیاً مركّب تامّ است نه غیر تامّ، ثالثاً مركّب تامّ خبری است نه انشائی؛ زیرا در قول مفرد و همچنین قول مركّب غیر تامّ و همچنین قول مركّب تامّ انشائی احتمال صدق و كذب راه ندارد.

گفتیم كه منطق اولاً و بالذّات سر و كارش با معانی است و ثانیاً و بالتّبع سر و كارش با الفاظ است.

اگر چه آنچه تاكنون گفتیم درباره ی قول و لفظ بود، اما منظور اصلی معانی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 67
هر قضیه ی لفظیه برابر است با یك قضیه ی ذهنیه و معقوله؛ یعنی همان طوری كه ما به لفظ «زید ایستاده است» ، «قضیّه» اطلاق می كنیم، به معنی این جمله نیز كه در ذهن ما وجود دارد «قضیّه» می گوییم. الفاظ این جمله را «قضیّه ی لفظیّه» و معانی آنها را «قضیّه ی معقوله» می خوانند.

تا اینجا بحث ما همه مربوط بود به تعریف «قضیّه» . اكنون می پردازیم به تقسیم قضایا.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 68
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است