در
کتابخانه
بازدید : 291285تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">منطق</span>منطق
Expand كلیّات فلسفه كلیّات فلسفه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
قضایای حملیه به حسب موضوع نیز تقسیم می پذیرند، زیرا موضوع قضیه ی حملیه یا جزئی حقیقی است، یعنی یك فرد و یك شخص است، و یا یك معنی كلّی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 72
است.

اگر موضوع قضیه یك شخص باشد آن قضیه را «قضیه ی شخصیّه» می خوانند مانند: «زید ایستاده است» ، «من به مكه رفتم» . قضایای شخصیه در محاورات زیاد به كار می روند ولی در علوم به كار نمی روند؛ یعنی مسائل علوم از نوع قضایای كلّیه است.

و اگر موضوع قضیه یك معنی كلّی باشد، این نیز به نوبه ی خود بر دو قسم است: یا این است كه آن كلی خودش از آن جهت كه یك كلی است و در ذهن است موضوع قرار داده شده است، و یا این است كه آینه قرار داده شده برای افراد.

به عبارت دیگر: كلی در ذهن دو گونه است: گاهی «ما فیهِ یَنْظُر» است یعنی خودش منظور ذهن است، و گاهی «ما بهِ یَنْظُر» است یعنی خودش منظور ذهن نیست، افرادش منظور ذهن می باشند و مفهوم كلی وسیله ای است برای بیان حكم افراد كلی.

از لحاظ اول مانند آینه ای است كه خود آینه را می بینیم و تماشا می كنیم، و از لحاظ دوم مانند آینه ای است كه در آن صورتها را می نگریم.

مثلاً گاهی می گوییم: «انسان نوع است» ، «حیوان جنس است» . بدیهی است كه مقصود این است كه طبیعت انسان از آن نظر كه در ذهن است و كلی است نوع است، و طبیعت حیوان از آن نظر كه در ذهن است و كلی است جنس است، و بدیهی است كه مقصود این نیست كه افراد انسان و افراد حیوان نوع یا جنس اند.

اما گاهی می گوییم: «انسان تعجب می كند» ، «انسان می خندد» . در اینجا مقصود افراد انسان اند یعنی افراد انسان تعجب می كنند، و بدیهی است كه در اینجا مقصود این نیست كه طبیعت كلی انسان كه در ذهن است تعجب كننده است.

قضایای قسم اول- یعنی قضایایی كه موضوع آن قضایا طبیعت كلی است و طبیعت كلی از آن جهت كه یك كلی است و در ذهن است موضوع قرار داده شده است - «قضایای طبیعیّه» نامیده می شود، مثل: «انسان كلی است» ، «انسان نوع است» ، «انسان اخصّ از حیوان است» ، «انسان اعمّ از زید است» و امثال اینها.

قضایای طبیعیه صرفاً در فلسفه ی الهی كه درباره ی ماهیات تحقیق می شود مورد استعمال دارد ولی در علوم دیگر هیچگاه به كار نمی آیند.

آنجا كه طبیعت كلی وسیله ای برای ارائه ی افراد باشد، به نوبه ی خود بر دو قسم است؛ مثل این كه بگوییم: «انسان عجول است» ، «همه ی انسانها با فطرت توحید زاده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 73
می شوند» ، «بعضی انسانها سفید پوست اند» و امثال اینها؛ یا بیان كمّیت افراد شده كه همه ی افراد یا بعضی، یا نشده است. اگر نشده باشد قضیه ی ما «قضیه ی مُهْمَلِه» نامیده می شود. قضایای مهمله نه در علوم و نه در فلسفه اعتبار مستقل ندارند، آنها را باید در ردیف قضایای جزئیه ی محصوره حساب كرد، مثل آن كه بگوییم: «انسان عجول است» ولی روشن نكنیم كه همه ی انسانها یا بعضی انسانها عجول اند.

اما اگر بیان كمّیت افراد شده باشد كه همه ی افراد یا بعضی افراد است، «محصوره» نامیده می شود. اگر بیان شده باشد كه همه ی افراد چنین اند «محصوره ی كلّیّه» نامیده می شود، و اگر بیان شده باشد كه بعضی افراد چنین اند «محصوره ی جزئیّه» نامیده می شود.

پس محصوره بر دو قسم است: كلیه و جزئیه، و از آن نظر كه هر قضیه ای ممكن است موجبه باشد و ممكن است سالبه باشد پس قضایای محصوره مجموعاً چهار نوع است:

موجبه ی كلّیّه مثل «كلُّ انسانٍ حیوانٌ» یعنی «هر انسانی حیوان است» .

سالبه ی كلّیّه مثل «لا شی ءَ مِنَ الانسانِ بِحَجَر» یعنی «هیچ انسانی سنگ نیست» .

موجبه ی جزئیّه مثل «بعضُ الحیوانِ انسانٌ» یعنی «بعضی حیوانها انسان اند» .

سالبه ی جزئیّه مثل «بعضُ الحیوانِ لَیسَ بِإنسانٍ» یعنی «بعضی حیوانها انسان نیستند» .

این چهار نوع قضیه به نام «محصورات اربعه» معروف اند و آنچه در علوم به كار می رود همین محصورات چهارگانه است نه شخصیه و نه طبیعیه و نه مهمله. از این رو منطق بیشتر به محصورات چهارگانه می پردازد.

در قضایای محصوره آن چیزی كه دلالت می كند بر این كه همه ی افراد یا بعضی افراد مورد نظر است «سور قضیه» نامیده می شود. مثلاً آنجا كه می گوییم: «هر انسانی حیوان است» كلمه ی «هر» سور قضیه است و آنجا كه می گوییم: «برخی حیوانها انسان اند» كلمه ی «برخی» سور قضیه است و این كه می گوییم: «هیچ گیاهی در شوره زار نمی روید» كلمه ی «هیچ» سور است و این كه می گوییم: «بعضی درختان در گرمسیر رشد نمی كنند» كلمه ی «بعضی. . . نه» سور است. در عربی كلمات «كُلّ» ، «لا شی ءَ» ، «بَعضُ» ، «لَیسَ بَعضُ» سور به شمار می روند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 74
قضایا یك سلسله تقسیمات دیگر نیز دارند مانند تقسیم قضیه به: مُحَصّلِه و مَعْدوله، و یا تقسیم قضیه به خارجیه و ذهنیه و حقیقیه. توضیح آنها را از كتب منطق باید جستجو كرد. ما كه اكنون كلیاتی از منطق را مورد بحث قرار می دهیم نمی توانیم وارد بحث آنها شویم. همچنانكه تقسیم دیگری نیز قضیه دارد به: مُطْلقه و موجّهه، و قضایای موجهه نیز به نوبه ی خود تقسیم می شوند به: ضروریّه و دائمه و ممكنه و غیره كه بحث در آنها از عهده ی درس ما خارج است. همین قدر توضیح می دهیم كه رابطه و نسبت میان دو چیز در آنجا كه مثلاً می گوییم: «هر الف ب است» گاهی به نحوی است كه باید باشد و محال است كه نباشد؛ در اینجا می گوییم: «هر الف ب است بالضروره» و گاهی به نحوی است كه ممكن است نباشد؛ در اینجا می گوییم «هر الف ب است بالامكان» . ضرورت به نوبه ی خود اقسامی دارد كه وارد بحث آن نمی شویم، و به هر حال ضرورت و امكان را «جهت قضایا» می نامند و قضیه ای كه در آن ذكر جهت شده باشد «قضیه ی موجّهه» خوانده می شود و اگر ذكر جهت نشده باشد «قضیه ی مطلقه» نامیده می شود.

قضیه ی شرطیه ی منفصله نیز به نوبه ی خود تقسیم می شود به: حقیقیه و مانعة الجمع و مانعة الخُلُوّ چنانكه در منطق با مثالهایش مسطور است و ما برای اختصار از ذكر آنها خودداری می كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 75
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است