در
کتابخانه
بازدید : 231272تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand معانی و مراتب امامت معانی و مراتب امامت
Expand امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص) امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص)
Collapse بررسی كلامی مسأله ی امامت بررسی كلامی مسأله ی امامت
Expand آیه ی «الیوم یئس   » و مسأله ی امامت آیه ی «الیوم یئس » و مسأله ی امامت
Expand امامت در قرآن امامت در قرآن
Expand امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام) امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از مسأله ی عصمت می رسند به تنصیص. بنابراین شكل كلامی قضیه این است كه از خدا شروع می كنند می گویند امامت لطفی است از جانب خدا، چون لطف است پس باید وجود داشته باشد و چون چنین لطفی بدون عصمت ممكن نیست، پس امام باید معصوم باشد و به همین دلیل باید منصوص باشد زیرا این امر [یعنی عصمت ] موضوعی نیست كه تشخیصش با مردم باشد. همان طور كه تشخیص پیغمبر با مردم نیست و با خداست كه چه كسی را به پیغمبری معین كند و او را با دلائل و آثار و معجزات معرفی نماید، تشخیص امام هم با مردم نیست و از جانب خدا باید تعیین شود با این تفاوت كه پیغمبر چون بشر دیگری در كار نیست، باید از راه آثار معجزات به مردم شناسانده شود ولی امام باید از راه پیغمبر شناسانده شود. از اینجا وارد تنصیص می شوند و می گویند پس امامت به این معنا كه گفتیم باید به نصّ باشد از طرف پیغمبر نه به صورت تعیین مردم.

بنابراین از مسأله ی لطف آمدند به مسأله ی عصمت و از مسأله ی عصمت آمدند به مسأله ی تنصیص. به اینجا كه می رسند، پله ی چهارمی را باید طی كنند: بسیار خوب، اینها همه درست ولی چه ارتباطی با علی (ع) دارند؟ [خواجه نصیر] می گوید: «و هما مختصّان بعلیّ» این دو [یعنی معصوم بودن و منصوص بودن ] از مختصات علی (ع) است. مقصود این است كه در این جهت حتی یك نفر اختلاف ندارد كه غیر علی منصوص نیست، یعنی صحبت این نیست كه دیگران می گویند پیغمبر (ص) كس دیگری را تعیین كرد و ما می گوییم علی (ع) را، بلكه صحبت این است كه آیا پیغمبر كسی را تعیین كرده است كه در این صورت غیر از علی كس دیگری نیست، و یا اساسا كسی را تعیین نكرده است؟ همین قدر كه بگوییم نصّ و تنصیص لازم و واجب است و پیغمبر بر انسانی تنصیص كرده، آن شخص غیر از علی (ع) كس دیگری نمی تواند باشد چون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 876
دیگران چنین ادعایی ندارند و بلكه انكار دارند. حتی خلفا مدعی تنصیص [در مورد خود] نیستند چه رسد به دیگران. اتباعشان هم مدعی تنصیص بر آنها نیستند.

بنابراین دیگر بحثی نیست.

در مورد عصمت هم همین طور است، نه خلفا مدعی عصمت خودشان بودند بلكه صریحا به اشتباهاتشان اعتراف می كردند و نه اهل تسنن قائل به عصمت آنها هستند چون همان طور كه گفتیم مسأله ی امامت از نظر آنها یعنی حكومت. در مسأله ی حكومت دیگر مطرح نیست كه حاكم اشتباه یا گناه نكند. می گویند خیر، اشتباه هم زیاد می كردند، گناه هم مرتكب می شدند ولی در حد یك انسان عادل، در حد انسانی كه لیاقت پیشنمازی دارد. بیش از این دیگر برایشان [مقامی ] قائل نیستند. لهذا این جمله را اهل تسنن هم روایت كرده اند و قوشچی نیز قبول دارد كه ابو بكر می گفت:

«انّ لی شیطانا یعترینی» شیطانی هست كه گاهی بر من مسلط می شود و مرا به غلط می اندازد. اگر دیدید من كج رفتم، بیایید مرا مستقیم و هدایت كنید. خودش اعتراف می كرد. عمر در مواردی (و بعضی كه استقصا كرده اند، مدعی هفتاد مورد هستند. در اینكه زیاد است و مورد اتفاق شیعه و سنی، بحثی نیست) گفت: «لو لا علیّ لهلك عمر» اگر علی نبود، عمر بیچاره شده بود، هلاك شده بود. اتفاق می افتاد كه او حكمی می كرد، بعد امیر المؤمنین او را بر اشتباهش آگاه می نمود و او قبول می كرد. بنابراین خلفا نه خودشان مدعی عصمت هستند و نه دیگران درباره ی آنها مدعی عصمت اند.

اگر مسأله ی امامت در این سطح خیلی بالا قرار گرفت، در سطح لطف و عصمت و تنصیص، دیگر غیر از علی (ع) اصلا كسی ادعا ندارد كه در این سطح باشد. تا اینجا مسأله شكل كلامی دارد یعنی همان طور كه گفتیم از بالا شروع می شود، از این كه به همان دلیلی كه نبوت، لازم و لطف است، امامت هم باید باشد، تا آخرش كه عرض كردم. گواینكه تا همین جا مطلب خاتمه می پذیرد، ولی بیشتر از این وارد می شویم تا ببینیم آیا در خارج و در عمل هم چنین بوده و پیغمبر (ص) بر علی (ع) تنصیص كرده است یا نه؟ كه از اینجا وارد نصوص می شویم.

در اینجا باید مطلبی را عرض كنم و آن اینكه به قول برخی ما اساسا چرا وارد روشهای كلامی شویم و از آن بالا شروع كنیم؟ ما از پایین شروع می كنیم یعنی از راه آنچه هست و وجود دارد. متكلمین از آن بالا می آیند تا می رسد به اینجا، ولی اگر ما بر اساس این مشرب صحبت كنیم، كارمان از اینجا شروع می شود كه ما چه كار داریم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 877
به این حرفها كه آیا امامت لطف از جانب خدا هست یا نه كه چون لطف است امام باید معصوم باشد و در نتیجه باید تنصیص در كار باشد؟ این بایدها، تكلیف برای خدا معین كردن است. ما نمی خواهیم برای خدا تكلیف معین كنیم بلكه می رویم دنبال آن چیزی كه وجود دارد. اگر پیغمبر تنصیص كرده، همان برای ما كافی است بدون اینكه لطف بودن آن، عصمت و تنصیص عقلا بر ما ثابت شود. می رویم سراغ اینكه ببینیم اصلا پیغمبر كسی را تعیین كرده یا نه؟ حال ببینیم استدلالهایی كه شیعیان در این زمینه می آورند چیست؟ این استدلالها را ناچار باید به طور سر بسته ذكر كنیم چون در این استدلالها اهل تسنن غالبا یا قبول ندارند كه چنین نصوصی باشد (البته انكار مطلق هم نمی كنند ولی می گویند خبر واحد است نه متواتر) و یا معنی و مفهوم آنها را توجیه می كنند و می گویند معنی اش غیر از آنی است كه شما می گویید.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است