دستور مهاجرت به حجاز
خود قرآن راجع به آزمایشهای ابراهیم مطالبی ذكر كرده است، از مقاومتش در
مقابل نمرود و نمرودیها كه حاضر شد در آتش برود و به آتشش افكندند، تا جریانهای
دیگری كه بعدها برایش رخ داد. یكی از آنها این بود كه یك فرمان عجیبی كه اجرای
آن جز برای كسی كه در مقابل امر خدا تعبّد مطلق داشته باشد و بی چون و چرا تسلیم
باشد برای احدی ممكن نیست به او می رسد. پیرمردی كه اولاد نداشته، برای
اولین بار همسرش هاجر در سن هفتاد هشتاد سالگی می زاید. به او دستور می رسد كه
از شام و سوریه باید بروی به منطقه ی حجاز و در همین محل فعلی مسجد الحرام این زن
و بچه را بگذاری و خودت هم از آنجا بروی. این اصلا با هیچ منطقی جز منطق تسلیم
مطلق و اینكه چون امر خداست (این را حس می كرده زیرا وحی بوده) من اطاعت
می كنم، جور درنمی آید.
«رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ اَلْمُحَرَّمِ
رَبَّنا لِیُقِیمُوا اَلصَّلاةَ» [1]. البته او خودش به وحی الهی می داند كه نهایت امر چیست ولی
از عهده ی امتحان به خوبی برآمد.