در
کتابخانه
بازدید : 278737تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Collapse نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
درباره ی انسان، كسانی كه قائل به تجرد روح شده اند (كه عرض كردیم معنایش این است كه خود روح یك عنصر مادی و ماده نیست) به چیزهای زیادی و از جمله به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 762
دو چیز كه با این بحث ما مربوط است استدلال كرده اند، یكی مسأله ی ظرفیت علمی انسان است. گفته اند كه ظرفیت علمی انسان بی نهایت است. ما قدر مسلّم یك ظرفیت علمی داریم، یعنی ما ظرفیت داریم كه مسائلی را بدانیم، باز ظرفیت داریم كه مسائل دیگری را هم بدانیم و. . . این مسأله مطرح است كه آیا این ظرفیت محدود است یا نامحدود؟ اگر ما جایگاه علم را همین جسم خودمان مثلا سلولهای مغز بدانیم، بالأخره باید قائل به محدودیت بشویم، نمی تواند نامحدود باشد، چون هر یك جمله ای كه ما یاد می گیریم یا هر تصویری كه از دنیای بیرون در ذهن ما پیدا می شود، در واقع معنایش این است كه این در یك نقطه ی معین از نقاط مغز ما (در یك سلولی یا در گوشه ی یك سلولی) ثبت و ضبط می شود. آن وقت یك صورت دیگر كه پشت سر آن می آید، لا بد در جای دیگر می آید، یعنی دیگر روی آن عكسبرداری نمی شود، چون اگر روی آن بیاید یك ظرفیت مادی دو مظروف را در آن واحد در خودش جا نمی دهد. لا بد آن در سلول دیگری یا در جای دیگری می آید. باز یك صورت دیگری، یك معنی دیگری، یك شعر دیگری، یك مطلب دیگری، یك قانون علمی دیگری حفظ می كنیم. باید بگوییم هر كدام از اینها یك جای معینی در مغز ما دارد و بالأخره مغز ما محدود است. اگر بگوییم صدها میلیون مراكز مغزی هم داریم، بالأخره محدود است، یعنی اگر انسان عمرش وفا كند و تمام ظرفیت خودش را به فعلیت برساند یك روزی می رسد كه اصلا استعداد یادگیری در او هیچ باقی نیست، دیگر جای خالی ندارد، درست مثل صفحه ی كاغذی است كه هر نقطه اش كه می شده روی آن بنویسند نوشته اند، دیگر جای خالی برای آن باقی نمانده و نخواهد ماند.

یك فرضیه ی دیگر این است كه رابطه ی مغز با معلومات رابطه ی ظرف و مظروف نیست، بلكه به اصطلاح مغز و مخ فقط یك آلت ارتباط با ظرفیت واقعی است، و ظرفیت واقعی معلومات و اندیشه ها (یعنی آن حالتی كه ما حضورا احساس می كنیم) در خود ماست و خود ما غیر از مغز هستیم. ضرورتی ندارد هر چیزی كه ما یاد می گیریم یك جایی از مغز را پر كرده باشد و پرونده اش فقط در همان جا ثبت و ضبط شده باشد.

آن وقت چون روح انسان را محدود نمی دانند، به این معنا كه آن را دارای ابعاد معینی نمی دانند كه پر بشود، می گویند آن یك موجود قابل رشد است و رشدش هم حد معین ندارد. این است كه می گویند پر شدن، دیگر در آن معنی ندارد، بلكه در عین اینكه مغز انسان خسته می شود و انسان كه پیر می شود قدرت یادگیری اش كم می شود ولی به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 763
قول برگسون- كه همین نظریه ی قدما را قبول دارد- این ابزارها هستند كه كند شده اند، نه آن ظرف واقعی [پر شده باشد] . او معتقد است كه اشتباه است كسی خیال كند كه چیزی فراموش می شود، هیچ چیزی فراموش نمی شود و فراموشیهای ما عبارت است از اینكه قدرت بازگرداندن از حافظه به شعور ظاهر، از ما گرفته می شود، نه اینكه آن شی ء از حافظه ی ما محو شده، از حافظه چیزی محو نمی شود.

اگر آن مطلب را بگوییم كه ظرفیت روحی ما پایان ناپذیر است، و اگر ما بتوانیم علمی را از غیر مجرای این ابزارهای مادی كه كهنه و فرسوده می شوند بگیریم (مثلا از طریق الهام الهی) ، ممكن است بی نهایت معلومات بگیریم. به قول آنها یك پیغمبر می تواند بی نهایت معلومات را داشته باشد، ما هم می توانیم داشته باشیم، روح ما هم آن ظرفیت را دارد ولی چون از طریق چشم و گوش و اعصاب و. . . می خواهیم بگیریم زمان و تدریج می خواهد و اینها كهنه و فرسوده می شوند و طبعا قدرت یادگیری ما آن قدر زیاد نیست، [بنابراین ] آن خزانه ناقص می ماند و خیلی رشد نمی كند، و اگر بتوانیم از طریق الهام و اشراق بگیریم و زحمت و فشاری روی مغز و اعصاب ما وارد نیاید، ممكن است علم بی نهایت بگیریم.

امیر المؤمنین فرمود كه پیغمبر در لحظات آخر برای من در یك «آن» و در یك لحظه هزار در از علم باز كرد كه از هر دری هزار در باز می شد. این مسلّم از یك مجرای دیگری غیر از مجرای شنیدن و گفتن بوده، و الاّ با شنیدن و گفتن بالأخره در یك مدت معین و در یك لحظه این قدر امكان ندارد كه [معلومات كسب شود] . یك جمله ای هم خود حضرت امیر در نهج البلاغه دارد كه از این نظر جمله ی جالبی است. ایشان می گویند: «كلّ وعاء یضیق بما جعل فیه الاّ وعاء العلم فانّه یتّسع به» [1]. خاصیت هر ظرفی این است كه وقتی مظروف را در آن بریزند دائما گنجایشش كمتر می شود. «یضیق بما جعل فیه» یعنی ضیقش بیشتر می شود، مقصود این است كه گنجایش آن كمتر می شود.

معلوم است كه اگر ما در یك ظرفی- و لو آن ظرف به اندازه ی اقیانوس باشد- چیزی بریزیم، و لو مظروف ما به اندازه ی یك لیتر آب باشد، به اندازه ی یك لیتر آب از گنجایشش كاسته شده است، مگر ظرف علم كه هر چه مظروف، بیشتر در آن بریزند گنجایشش بیشتر می شود، چون ظرف علم گنجایشش مساوی است با مظروفش، اینجا ظرف و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 764
مظروف یك چیز است.

تقریبا مثل مكان و جسم است كه مكان قبل از جسم وجود ندارد، جسم كه به وجود بیاید مكان به وجود آمده است. می گویند در این نظریه ی معروفی كه «آیا جهان ما از نظر ابعاد متناهی است یا نامتناهی؟ » كه اینشتین بر اساس نظریه ی مخصوص خودش معتقد شده است ابعاد جهان متناهی است، مترلینگ كه منكر این نظریه است در یك مباحثه ای به اینشتین گفته است كه حالا فرض كن ما رفتیم در همان مرز عالم (آنجا كه تو می گویی در آنجا مكان تمام می شود، جا دیگر تمام می شود، چون جسمی نیست جایی هم نیست) ، اگر ما دستمان را از همان مرز، آن طرف تر دراز كردیم، دست ما كجا می رود؟ می تواند اصلا مكانی وجود نداشته باشد؟ خواسته است بگوید كه مكان قطعا غیر متناهی است، نمی تواند متناهی باشد چون اگر متناهی باشد ما دستمان را كه آن طرف دراز می كنیم، جایی نیست كه برود؟ گفته بود چرا. گفته بود كجا می رود؟ گفته بود مكان. گفته بود مكان از كجاست؟ گفته بود از خود جسم، دست تو كه رفت مكان را با خودش می برد. مكان غیر از خود همین ابعاد جسم چیز دیگری نیست، نه اینكه مكانی وجود دارد و دست تو می رود آن مكان را پر می كند. دست تو كه رفت مكان را هم با خودش برده است.

در باب ظرف علم و مظروفش هم مسأله این است. قبلا در روح ما واقعا یك گنجایشی مثل ظروف مكانی وجود ندارد كه منتظر است علمی در آن ریخته شود. آن عنصری كه اسمش عنصر روحی است، یك موجودی است [2] كه هر مقدار معلومات بر آن اضافه شود، خود آن است كه دارد بزرگ می شود و رشد می كند و ظرفیتش برای رشد و توسعه و بزرگ شدن و برای اینكه معلومات بر آن اضافه شود، یك ظرفیت محدودی نیست.

اثبات این مطلب در مقابل كسانی كه می گویند ظرف معلومات فقط سلولهاست، قدری مشكل است و از یك راههای خیلی دور و درازی باید برویم. ولی اگر این مطلب درست باشد كه واقعا ظرفیت و گنجایش علم یك انسان بی نهایت است، آن وقت استدلالی كه در اینجا هست استدلال تمامی است، یعنی یك چیزی را نشان می دهد كه با عنصر مادی وجود ما یا با دو عنصر- به اصطلاح اینجا- ماده و انرژی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 765
جور در نمی آید.


[1] . نهج البلاغه، حكمت 205.
[2] . این [مسأله ] را «اتحاد عاقل و معقول» می نامند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است