در
کتابخانه
بازدید : 278699تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Collapse عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بر این اساس، اگر ما برای خلقت غایت قائل هستیم معنایش این است كه حركت اشیاء بی هدف نیست، حركت اشیاء بی نظم نیست، كمالی كه اشیاء پیدا می كنند كمالی است كه به صورت تصادف مطلق به وجود نیامده، از آن اول كه اشیاء حركت كرده اند به سوی همین كمال می رفته اند. یك تعبیری آقای دكتر. . . دارند:

«تكامل هدایت شده» و این خودش یك مسأله ای است از نظر علمی كه آیا این تكامل در همین حدودی كه علم برای اشیاء می شناسد، صد در صد تصادف است؟ یعنی آن سلول اولی كه در این عالم به وجود آمده، این سلول اول را همین طور علل تصادفی یك وقت چرخانده اند به آنجا، یك وقت چرخانده اند به اینجا بدون اینكه هیچ جهتی در سیر آن وجود داشته باشد ولی این تصادفات طوری پیش آمده كه منتهی شده به وضع موجود؟ یا اینكه نه، در عین اینكه این علل تصادفی و جنگها و تزاحمها بوده ولی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 692
در عمق ذات این موجودات از همان قدم اول یك نیروی مرموزی- كه نمی شود آن را تعریف كرد- او را می كشانده به سوی همین كمالی كه باید داشته باشد، در هر شرایطی كه قرار می گرفته، خودش را تطبیق می داده به سوی آن كمال، در هر وضعی كه قرار می گرفته، باز آن نیروی درونی او را می كشانده به سوی هدف كمالی خودش، همین اصل «انطباق با محیط» كه خود داروین هم آن را قبول كرده است. ما می گوییم «انطباق با محیط» ، خیلی حرف خوبی است اما این اصول چگونه است؟ محیط یك وضع خاصی دارد، بعد این موجود زنده خودش را با محیط منطبق می كند. «منطبق می كند» در عین حال حكایت می كند از یك نیروی درونی در خود این موجود كه در این شرایط هم كه قرار می گیرد، باز آن هدف خودش را دنبال می كند، یعنی وضعی برای خودش به وجود می آورد كه رسیدن به هدف و كمال خودش در این شرایط برایش ممكن است، درست مثل یك آدم اجتماعی و سیاسی كه برای خودش هدفی دارد ولی در هر شرایطی خودش را با محیط منطبق می كند. «منطبق می كند» نه یعنی صد در صد به رنگ محیط در می آید و هر جا كه محیط رفت همان جا می رود، [بلكه یعنی ] برای رسیدن به هدف خودش از شرایط موجود استفاده می كند، تا هر حدی كه ممكن است از خود به محیط می دهد و از محیط می گیرد، همه ی تلاشش این است كه چگونه به سوی هدف خودش برود. در همان وقت به خود داروین هم گفتند تو از اصل «انطباق با محیط» مانند یك اصل ما وراء الطبیعی سخن می گویی، یعنی او آنچنان برای این نیروی درونی حیاتی و این نیروی هدفدار در موجودات اصالت قائل شد كه گفتند تو از این اصل مانند یك اصل ما وراء الطبیعی سخن می گویی.

حالا اینكه قرآن اینهمه اصرار دارد كه بگوید در خلقت هیچ چیزی عبث، باطل، لعب و بیهوده نیست به دلیل این كه بازگشت اشیاء به سوی خداست و اگر معادی نباشد و بازگشت اشیاء به سوی خدا نباشد همه چیز هیچ و پوچ است و هیچ هدفی نیست، عمده این است كه ما تقریرش را چگونه بگوییم.

آنچه به نظر ما رسیده است- حالا به طور صد در صد و به صورت جزم هم عرض نمی كنم كه مطلب همین طور باشد- این است: قرآن، هم نسبت به تمام خلقت می گوید [كه باطل و عبث نیست ] ، هم نسبت به انسان و هم از زبان مؤمنین: «إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلافِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی اَلْأَلْبابِ، `اَلَّذِینَ یَذْكُرُونَ اَللّهَ قِیاماً وَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 693
قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»
[1] خدایا نه تنها وجود ما باطل آفریده نشده، عالم هم باطل آفریده نشده است. و در آیات دیگری راجع به خصوص معاد كه صحبت می كند می گوید سماوات و ارض و ما بین اینها را كه ما آفریدیم، لاعب نبودیم كه آفریدیم، به حق آفریدیم و برای این است كه بازگشت همه ی اشیاء به سوی خداست، بازگشت شما به سوی خداست.

این طور به نظر می رسد كه قرآن می خواهد به ما این درس را بدهد كه اگر شما در درون اشیاء و بخصوص انسان مطالعه كنید و استعدادهای انسان را تحت نظر بگیرید می بینید كه اگر پایان هستی این موجود در همین جا باشد و با همین مردن تمام و نیست و نابود شود، این خلقت عبث و بیهوده است، چطور؟ همان طوری كه در مثال جنین عرض كردم كه جنین در رحم زندگی ای شبیه زندگی یك گیاه دارد و تجهیزاتی هم برای آن زندگی دارد ولی در عین حال یك تجهیزات دیگری برای او ساخته می شود از چشم و گوش و دست و پا و ریه و. . . كه وجود اینها در عالم رحم برای یك زندگی گیاهی ضروری نیست بلكه به درد هم نمی خورد. اگر نظام كلی خلقت جنین این باشد كه پایان زندگی اش همان پایان رحم باشد، این تشكیلات عبث است، یعنی جای این سؤال هست كه دیگر این چشم برای چه، این گوش برای چه، این دست برای چه، این ریه برای چه؟ همه ی اینها یك تجلّیگاه های دیگری را نشان می دهند، نشان می دهند كه اینها در ظرف دیگری غیر از این ظرف، تجلی واقعی خودشان را خواهند كرد، آنگاه چشم كار چشمی خواهد كرد و گوش كار گوشی و. . .

در واقع می خواهد این طور بگوید كه الآن در متن خلقت و در بطن خلقت شما، عالم بعد از مرگ وجود دارد، شما الآن یك وجود برزخی و وجود قیامتی را بالقوه در خود دارید، و در همه ی اشیاء این استعداد بازگشت به سوی خداوند وجود دارد كه اگر آن بازگشت نبود، اصلا این خلقت نبود یا این خلقت به این شكل نبود، به شكل دیگری بود. در واقع كأنّه می خواهد بگوید این هستی ای كه شما دارید می بینید، قسمتی از این هستی را دارید می بینید و به قسمت دیگری از آن توجه ندارید. هستی كه دارد به این طرف سراشیب می شود، یك مقدارش را دارید می بینید و خیال می كنید در این سراشیبی تمام می شود و اما اینكه این سراشیبی دو مرتبه یك صعودی دارد و یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 694
بازگشتی دارد به سوی خدا و در كمون آن همین بازگشت نهفته است، به این توجه ندارید.

حالا بگذریم از این مطلب كه آن فرضی كه ما می گوییم «اگر عالم این جور نبود، جور دیگر خلق می شد» اصلا جور دیگر فرض ندارد، محال است. عالم هر جور كه خلق می شد بالأخره باید برگردد به خدای خودش، از همان اصلی كه آمده است باید به همان اصل بازگشت كند. ولی به هر حال به نظر می رسد اینكه قرآن می گوید:

«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» [2]شما خیال كرده اید ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما بازگشت نمی كنید، می خواهد ما را ارجاع دهد به هستی خودمان كه اگر بنا بود شما بازنگردید به خدا، شما شما نبودید، شما آفریده نشده بودید، در كمون شما چنین استعداد و قوه ای هست.

من می توانم بگویم برای اولین بار است كه درباره ی این آیات تأمل و تدبر می كنم و الآن هم به بیانات خودم از نظر مجموع این آیات جازم نیستم، تا ببینیم چه در می آید.

بعضی دیگر تعبیرشان این است: مقصود قرآن از این بیانات این است كه می خواهد بگوید اگر پایان هستی نیستی باشد، خلقت عبث است. پایان هستی نیستی نیست و این نیستیها- كه نیستیهای نسبی است- منتهی می شود به یك غایت ثابت و دائم كه قرآن از آن تعبیر می كند به «حق» یعنی یك امر ثابت و دائم. می خواهد بگوید اگر این عالم و همچنین شما به سوی یك غایت دائم و ثابتی كه برای همیشه باقی باشد نروید و پایان شما نیستی باشد، در این صورت خلقت عبث و باطل است، همان حرفی كه امثال خیام می گویند:

چون نیست از آنچه هست جز باد به دست*چون هست در آنچه هست نقصان و شكست انگار كه آنچه هست در عالم نیست*پندار كه آنچه نیست در عالم هست اگر بنا باشد كه هستی به سوی نیستی برود، این كار عبث و لغو است. هستی به سوی هستی كاملتر باید برود، موت به سوی حیات بیشتر باید برود. پس در واقع قرآن می خواهد نفی نیستی را از غایت هستی كرده باشد كه این طور فكر نكنید كه هستیها به سوی نیستی می رود و شما این نیستیها را نیستی واقعی تصور نكنید بلكه هیچ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 695
چیزی نیست نمی شود و همه چیز باقی می ماند و هر چیزی در هر مرتبه ای كه رشد می كند و كمال پیدا می كند، آن كمالش واقعا از بین نمی رود و واقعا باقی است، بقائی كه به هیچ وجه منتهی به فنا نمی شود. من امروز عرایض خیلی مختصر و پراكنده ای داشتم كه بعد باید این را تكمیل كنیم.

- سؤال اول بنده راجع به روح بود كه آقای مطهری از مجموع آیات قرآن استنباط می كنند كه اعتقاد به وجود روح تقریبا برای یك مسلمان واجب و ضروری است تا بتواند معاد را بپذیرد یا استدلال كند. سؤالم این بود كه اگر كوشش شما منتهی به نتیجه شد و اگر ثابت كردید كه حتما باید حد فاصلی و عاملی موجودات زنده و جاندار را از عالم جمادات جدا بكند، اگر روزی علم موفق شد كه این پرده را بردارد و این عامل را كشف كند یا به بیان دیگر ثابت كند این عامل وجود ندارد، آن وقت تمام استدلالهای شما پایه اش زده می شود، كما اینكه زمینه اش هم الآن فراهم است و اخیرا شنیدم كه حالت خیلی ساده ی موجود زنده را ساخته اند. آیا این روحی را كه شما بیان می كنید كه جمادات را از جنبندگان جدا می كند، همان روح انسانی است یا اینكه روحی برای گیاهان قائل هستید و روحی برای انسان به طور علی حده؟ و آن آیه ای از قرآن كه اشاره می كند شما همان طور كه می خوابید و بیدار می شوید، می میرید و زنده می شوید، اگر این را از لحاظ علمی بخواهیم توجیه كنیم، خواب یك پدیده ی كاملا جسمانی است. ممكن است كیفیت و ماهیت یك چیز را نتوانیم آن طور كه باید تشریح كنیم ولی دلالت بر عدم شناخت آن نمی كند، مثلا ما الآن برق را كما هو حقه نمی دانیم چیست اما تمام خواص برق را می دانیم و بر برق حكومت می كنیم و در اختیارمان است. یك آدم بیدار را به راحتی خواب می كنند، این چیز ساده ای است در طب. پس درست معلوم است كه یك عمل جسمی، مادی و فیزیكی انجام می گیرد تا یك كسی خواب می شود. كسی را هم كه بیهوش می كنند همین طور، و كسی كه تازه از خواب بلند شده اگر از خون بدن كسی كه خواب آلود است به او تزریق كنند می خوابد. پس این مسأله ضمن اینكه ممكن است ما نتوانیم به طور واضح بیان كنیم كه چه اثری بر مغز می گذارد، یك عمل مادی است.

سؤال دوم درباره ی تشبیهی است كه بین جنین و این عالم می كنند و بعد این عالم را با عالم برزخ یا معاد قیاس می كنند، می گویند همان طور كه جنین دارای اعضایی است كه در آن عالم به دردش نمی خورد و این دلالت می كند بر اینكه هدف از خلقت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 696
چیز دیگری بوده، در این دنیا هم همین حالت هست. ما شبیه آن را در این دنیا و در بدن انسان چیزی نمی بینیم. خودتان مثل می زنید كه او اعضایی دارد كه به دردش نمی خورد و بعد به كارش می آید، اما ما در این دنیا تمام اعضای بدنمان به كار می افتد و همه ی آنها هم مصرف و فلسفه ای دارند و شاید از این هم استفاده هایی استدلالی برای وجود خدا و هدف و نقشه و طرح داشتن خلقت می كنیم. بنابراین، این تشبیه را چگونه كامل می كنید كه می گویید می توانیم این نتیجه را بگیریم كه در آینده یك مقدار از اعضاء و جوارح، احتیاجات و نیازهای روحی مان را می خواهد تأمین كند.

اما مسأله ی سومی كه آقای مهندس بازرگان سؤال كردند و آقای مطهری جواب دادند و خودشان هم در كتاب راه طی شده یك مقدار جوابش را داده اند، مسأله ی تناسب بین مجازات و اعمال بود كه آقای مطهری جوابی دادند كه در كتاب عدل الهی به تفصیل بیان كرده اند. آن جواب هم به نظر بنده قانع كننده نیست. ایشان گفتند این مجازاتها یا برای عبرت دیگران است یا برای تشفّی افرادی كه صدمه دیده اند و چون این هر دو نمی تواند در دستگاه خلقت و خداوند معنی داشته باشد، پس هیچ كدام از اینها نیست و اصلا این قیاس ما كه می گوییم مجازات در دنیا باید تناسبی داشته باشد، ناشی از اشتباهی است كه می كنیم و الاّ این مسأله بكلی مسأله ی دیگری است و به تكوینیات ارتباط پیدا می كند. بعد مثلی زده بودند كه وقتی ما به كسی می گوییم به كنار دره نزدیك نشو، اگر نزدیك شوی می افتی و از بین می روی، این ممكن است خیره سری كند و برود و بعد سقوط كند، آن وقت به ما اعتراض كنند كه این مجازات در مقابل این خیرگی مختصر نامعقول است، اقلا می خواستی 2 متر بیفتد، چرا 70 متر می افتد تا سرش بكلی بشكند؟ به نظر من این مثل درست نیست. اینجا به این علت به نظر ما درست می آید كه سازنده ی دره با قانون گذاری كه می گوید شما نزدیك دره نشو دو تا هستند. آن اولی طبیعت یا خدایی است كه دره ای را خلق كرده و این یكی بشر یا پدر و مادری است كه می گوید به این دره نزدیك نشو، و الاّ اگر هر دوشان یكی بودند ایراد وارد بود، به او می گفتند به چه مناسبت اگر این فرد یك قدم جلو رفت باید نابود شود، می خواستید حد اقل ارتفاع كمتری بگذارید، و به همین علت هم هست كه امروز طرحهای ایمنی جواب اینها را می دهد. اما در این حالت كه خالق خداست، به چه مناسبت كسی كه چند سالی احیانا در دنیا گناه می كند، باید تا ابد مجازات شود؟ حالا پاداش را می گوییم جود و بخشش خداست، قابل ایراد هم نیست، نمی خواهیم كمتر هم باشد، همانی كه هست باشد اما در مجازاتش این ایراد را می توانیم بگیریم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 697
استاد: اما سؤال اول كه فرمودید، تصور از مسأله ی روح بود. مسأله ی روح را ما جداگانه بحث می كنیم. اولا این را عرض كنیم كه ما اتفاقا- بر عكس تعبیر شما- مسأله ی روح را پایه برای قیامت قرار ندادیم و هیچ وقت در تعبیرات ما این نبود كه برای اینكه قیامت را توجیه كرده باشیم باید قائل به روح شویم، زیرا آن مرحله ای كه قرآن از قیامت می گوید، می گوید همین مرده ها زنده می شوند. حرف ما این است كه قرآن یك مرحله ی قبل از قیامتی، یك مرحله ی بعد از مردن، از مردن تا قیامتی قائل است كه در این مرحله حیاتی برای انسانها (چه انسانهای سعادتمند و چه انسانهای شقی) قائل است. با اینكه خود قرآن هیچ نمی خواهد بگوید این مرده هایی كه بعدها می خواهند زنده شوند [یعنی ] این جسمها زنده هستند (می گوید این جسمها در قیامت زنده می شوند) و با اینكه این جسمها فعلا مرده هستند و به صورت ذرات پراكنده ی چنین و چنان در می آیند، در عین حال [می گوید] در فاصله ی مردن تا قیامت، افراد زنده هستند.

از مجموع تعبیرات زیادی كه در قرآن بود گفتیم این نه از باب مقدمه ی قیامت [است، بلكه ] این خودش می رساند كه قرآن برای انسان واقعیتی قائل است كه می گوید ما آن واقعیت را در مردن می گیریم: «اَللّهُ یَتَوَفَّی اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» [3]، «یَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ اَلْمَوْتِ» [4] و آیات دیگری كه نمی خواهم تكرار كنم. پس آن مقدمه برای این مطلب نبود. گفتیم به هیچ علم و فن و فلسفه ای هم كار نداریم، ما واقعا می خواهیم ببینیم نظر قرآن چیست؟ آیاتی كه قرآن راجع به روح دارد تنها آیه ی: «قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» [5]نیست- كه آن را هم بحث می كنیم- كه بگویید آن مربوط به روح انسان نیست. قرآن آیات دیگری دارد كه اینها جز با همان فرض روح امكان ندارد، تصویر ندارد، یعنی در قرآن تصریح است.

بعد خواستید بگویید كه اگر روزی علم آمد خلاف آن را ثابت كرد ما چه بگوییم؟ اولا ما اگر چیزی را از قرآن استنباط می كنیم، بعد، از ترس اینكه مبادا روزی علم خلافش را بگوید نمی توانیم بگوییم امروز استنباط نمی كنیم. حد اكثر این است كه قرآن ما این طور گفته، علم هم خلاف آن را گفته است. شما باید به ما ایراد بگیرید كه آیا از قرآن چنین چیزی استنباط می شود یا نمی شود؟ از ترس اینكه مبادا روزی علم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 698
خلافش را بگوید، ما بیاییم از حالا بگوییم قرآن این را نمی گوید؟ حالا قرآن این را گفته، بگویید خلاف علم هم هست، شما روی آیات قرآن بحث كنید كه واقعا قرآن چنین چیزی می گوید یا نمی گوید؟ اگر ثابت شد قرآن می گوید، آنگاه می رویم دنبال آن مطلب، اگر ثابت شد نمی گوید كه هیچ. ولی چون از نظر ما ثابت است كه قرآن می گوید، می رویم دنبال آن حرف دیگر.

شما تمام نگرانی تان از این است كه نكند روزی یك موجود زنده و بالخصوص انسان را بسازند. من نمی فهمم این نگرانی چه نگرانی ای است؟ اگر انسانها انسان را ساختند یا گیاه را ساختند، آن وقت مگر انسانها گیاه را خلق كرده اند؟ این عالم قانونی دارد كه از آن تخلف نمی كند، یعنی اگر آن مجموع شرایط مادی برای پیدایش یك گیاه به وجود آید یا- به قول كسانی كه قائل به روح و نفس هستند- اگر مجموع شرایط برای اینكه یك كودك (نفس) متولد شود به وجود بیاید (به هر وسیله به وجود بیاید، می خواهد عوامل طبیعت آن را به وجود آورند یا انسانها) محال است كه او به وجود نیاید. این را با مثالی ذكر كنم- در مثال بهتر می شود مطلب را گفت- و آن این است:

دو نفر با هم سر تلویزیون مباحثه دارند. تلویزیون گیرنده ای را می بینند كه عكسها و تصویرهایی را نشان می دهد. این دو نفر در یك چیز با هم اتفاق دارند و آن دستگاه گیرنده است. یكی از این دو نفر می گوید این تصویرهای روی صفحه را همین دستگاه، خودش ایجاد می كند، خاصیت همین دستگاه است كه ایجاد می كند. دیگری معتقد است كه یك دستگاه فرستنده ی دیگر هست كه امواجی را پخش می كند و هر وقت یك دستگاه گیرنده به این كیفیت ساخته شود، در هر جا كه باشد، صورت آن را منعكس می كند. بعد آن كسی كه مدعی است دستگاه فرستنده ای نیست كه تصویر از آنجا می آید و این خود همین دستگاه است كه این تصویر را می سازد، می گوید الآن با دلیل ثابت می كنم، خودم در جلوی چشمت یك تلویزیون می سازم كه تصویر را منعكس می كند. [در جواب او باید گفت ] این چه حرفی است؟ اگر شما هزار تلویزیون دیگر هم با دست خودتان بسازید، باز تازه می شود مثل همه ی تلویزیونهای دیگر، وقتی مثل همه ی تلویزیونهای دیگر شد، به جبر و ضرورت خاصیت آنها را پیدا می كند، یعنی آن دستگاه فرستنده ای كه همیشه در حال فرستادن [تصویر] است و یك «آن» از كار خودش غافل نیست، طبعا [تصویر را در آن ] منعكس می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 699
خدا كه انسان نیست كه انسان هوسباز بخواهد باشد. اگر ما به دنیای دیگری و به عالم ارواح قائل باشیم، معنایش این است كه هر چه در این دنیا پیدا شود (می خواهد به دست بشر پیدا شود، می خواهد به دست دیگری) [خارج از قانون خلقت نیست ] . مگر الآن انسانها انسان نمی سازند؟ همین الآن هم انسانها انسان می سازند، الآن هم موت و حیات به دست انسانهاست، یعنی یك زن و شوهر دلشان بخواهد بچه به وجود بیاید به وجود می آید، دلشان بخواهد به وجود نیاید به وجود نمی آید. پس بگوییم اینها در كار خدا دخالت كرده اند؟ حرف كلیسا راجع به مسأله ی جنین بسیار حرف غلطی است كه می گویند اگر كسی بخواهد بچه متولد نشود و جلوگیری كند، در كار خدا مداخله كرده است. همیشه مردم در كار خدا به این معنا مداخله می كنند. آن كشاورزی هم كه كشاورزی می كند، در كار خدا مداخله می كند.

قرآن هم می گوید: «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ، `أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلزّارِعُونَ» [6]. در همان كار كشاورز، قرآن چیزی از آن را از او می داند و چیزی از آن را- كه از او نیست و از دستگاه خلقت است- از خودش می داند. كشاورز كار خودش را انجام می دهد، یعنی زمینه را مساعد می كند و این عالم خلقت است كه آن را ایجاد می كند نه كشاورز.

یك چیز را من برای همیشه به شما قول می دهم و آن این است كه برای هزارها سال دیگر هم بشر قادر نخواهد شد كه بكلی خارج از قانون خلقت موجودی را ایجاد كند، مثلا انسانی ایجاد كند كه هیچ ارتباطی با عالم خلقت نداشته باشد. علم انسان هر چه پیش می رود، در جهت شناخت قوانین خلقت پیش می رود و از همان قانون موجود خلقت استفاده می كند. كدام قانون را بشر در عالم خلق كرده است؟ بلا تشبیه- البته جسارت نباشد- نمرود به ابراهیم (ع) گفت: خدای تو كیست؟ گفت: «رَبِّیَ اَلَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ» . [نمرود] گفت: «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ» [7]من هم احیا و اماته می كنم. دستور داد دو نفر را از زندان آوردند، یكی را سر بریدند [و یكی را آزاد كردند] . این واضح است كه مغلطه است، عین این مغلطه ی جناب عالی راجع به خواب.

شما چرا راجع به خواب می گویید؟ راجع به میراندن بگویید. چرا مثال روی خواب آوردید؟ اولا این آیه ی قرآن نیست كه فرمودید: «همان طور كه می میرید زنده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 700
می شوید» ، این حدیث است. فرمودید خواب (تلقین مغناطیسی) چون در اختیار انسانهاست جنبه ی مادی دارد. اولا این جنبه ی مادی و غیر مادی كه شما یك دیوار عظیمی در اینجا قائل شده اید، از كجاست؟ شما چرا اصلا برای مردن مثال به خواب زدید؟ درباره ی خود مردن صحبت كنید، بگویید اگر مردن یك جنبه ی ما وراء الطبیعی باشد، پس باید هیچ كس نتواند كسی را بكشد، چون قرآن می گوید خدا قبض روح می كند، ملك الموت می آید قبض روح می كند. خدا كه می گوید: «اَللّهُ یَتَوَفَّی اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» ، اگر خدا قبض روح می كند، پس هیچ كس نباید بتواند كس دیگری را بمیراند. نه، اینها با هم منافات ندارد. آن كاری كه بنده می كند غیر از كاری است كه خدا می كند.

بنده شرایط بقای حیات را در اینجا از بین می برد. از نظر قرآن این به معنی فانی شدن و تمام شدن نیست. وقتی كه این شرایط معدوم شد، یك چیزی هست كه قبض می شود، یك چیزی هست كه از اینجا برده می شود، یك چیزی هست كه دیگر امكان بقا ندارد و چون امكان بقا ندارد گرفته و برده می شود. پس اینها با همدیگر به هیچ وجه منافات ندارد.

من 10- 15 سال پیش (همان وقت كه صحبت این بود كه آن دانشمند ایتالیایی جنین را در خارج رحم پرورش می دهد و روزنامه ها سر و صدای زیادی راه انداخته بودند و روی همین [جهت ] پاپ هم [این كار را] تحریم كرده بود كه این دخالت در كار خداست و چنین و چنان) مقاله ای نوشتم تحت عنوان «قرآن و مسأله ای از حیات» و همین مسأله را آنجا طرح كردم.

بنابراین مسأله ی روح هیچ وقت با این حرفها باطل نمی شود كه مثلا اگر روزی بشر قادر شد انسان بسازد و فرض كنیم واقعا از نطفه هم نسازد، سلولی مثل سلول مرد را از ماده ی دیگری بسازند و در خارج رحم پرورش دهند و یك انسان تمام بسازند، [در این صورت روح باطل است، خیر] این به این مسأله ارتباطی ندارد.

در مسأله ی روح، كسانی كه بحث می كنند، در واقع همین تعبیر است كه آیا انسان همه ی ابعاد وجودش همین ابعاد محسوس است یا یك بعد وجودی دیگری هم دارد كه آن بعد وجودی در وقتی كه شرایط آن به وجود آمد به وجود می آید، همین طوری كه اگر شرایطی به وجود آید این ابعاد وجودی اش به وجود می آید. در این جهت هیچ فرقی بین همان مثال تلویزیون و ما وجود ندارد. پس شما نگران نباشید، اگر روزی هم هزار تا انسان بسازند، با مسأله ی روح هیچ ارتباط ندارد. حالا اگر ما وارد خود مسأله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 701
روح قطع نظر از قرآن بشویم مسأله ی دیگری است. ما فعلا روی قرآن بحث می كنیم.

شما فعلا باید روی قرآن بحث كنید و من بی میل هم نیستم، بالأخره مسأله ای است كه ما روی آن غرض خاصی نداریم، اگر رفقا مصلحت می دانند كه روی خود مسأله ی روح هم به طور كلی بحثی كنیم بحث می كنیم.

در كتاب ذره ی بی انتها گواینكه از نظر خود آقای مهندس بازرگان بحثشان ادامه ی بحثهای راه طی شده است، ولی از نظر ما بكلی غیر از آن بحثهاست و بحث بسیار صحیحی است. از نظر ما این بحث، صد در صد بحث صحیحی است و رد نظریه ای است كه ایشان در راه طی شده داده اند و ما بعد روی این قضیه بحث خواهیم كرد و مطلب درست همان است. این كه ایشان در آنجا اینهمه روی كلمه ی «امر» در قرآن تكیه كرده اند، اگر غیر از آقای مهندس بازرگان می بود می گفتیم حتما حرفهای دیگران را كه در چندین صد سال پیش گفته اند، از كتابهای دیگران برداشته اند در كتاب خودشان نقل كرده اند، ولی چون می دانیم كه [استنباط] ایشان با مراجعه به كتابهای دیگر نبوده، از نظر من واقعا خیلی قابل تحسین بود كه چیزی را كه دیگران بعد از سالها دقت و مطالعه از قرآن استنباط كرده اند، عین همان استنباط را ایشان كرده اند، البته با یك اختلافات جزئی كه عرض می كنم.

ایشان تعبیر می كنند كه قبلا عالم را با دو عنصر توجیه می كردند و با دو عنصر جهان را نمی شود توجیه كرد، عنصر دیگری [نیز لازم است ] . یك تصحیح مختصر باید كرد كه آن چیزی را كه خودشان امر یا روح می نامند، به صورت یك عنصر در عرض این دو عنصر (كه این سه تا بخواهند با همدیگر تركیب شوند) نمی شود تصویر كرد.

البته آن هم تعبیر است، نه اینكه سه چیز با یكدیگر تركیب می شوند و از مجموع مركّب یك شی ء درست می شود، یك چیزی است كه بهترین تعبیر از تعبیرات امروزی تعبیر «بعد» است: یك بعد دیگر. فرق است بین اینكه بگوییم روح بعد دیگری است از انسان و اینكه بگوییم یك عنصر دیگری است از عناصر كه [انسان ] از مجموع عناصر تركیب شده است. ابعاد با یكدیگر تركیب نمی شوند، ابعاد جهات مختلف یك شخصیت اند، ولی عناصر را معمولا ما در جایی می گوییم كه اینها یك واقعیت جدایی از همدیگر دارند و بعد می آیند با همدیگر تركیب می شوند و مركّب به وجود می آورند.

ابعاد، شخصیت جدا از هم ندارند، نه اینكه قبلا شخصیت جدایی داشته اند، هر بعد قبلا وجود داشته، بعد آمده اند با همدیگر تركیب شده و ضمیمه شده اند و یك مركّب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 702
به وجود آورده اند، مثل ابعاد سه گانه جسم. به این شكل نیست. حالا آن باشد برای بعد. به هر حال خواستم این نگرانی را جناب عالی نداشته باشید.

مطلب دیگری كه در مسأله ی لغو و عبث [بودن ] خلقت فرمودید، من به اعتراض كردن شما حق می دهم ولی به اعتراض شما نه، یعنی شما حق داشتید اعتراض كنید چون بیان من ناقص بود و تعمد هم داشتم ناقص بگذرم، ولی اعتراض شما درست نیست. این هم كه من گفتم مبنی بر مسأله ی روح است كه می خواهم توضیح دهم، یعنی می خواهم بگویم كه قرآن نمی خواهد بگوید در این خلقت جسمانی شما چیزی هست كه به درد نمی خورد. آن تشبیه بود كه من به مسأله ی جنین مثال زدم. البته من در اینكه از قرآن حتما این استفاده می شود تردید دارم ولی حرف من این بود و خیلی از اشخاصی كه این آیات را توجیه كرده اند این طور توجیه كرده اند، می خواهند بگویند كه عنصر بقای بعد از مرگ الآن در شما وجود دارد، همان مسأله ی عالم برزخ كه عالم برزخ بعد از این خلق نمی شود، شما الآن اینجا یك وجود مثالی برزخی دارید، الآن همراه شما هست. حكمت این چشم و گوش شما همانهایی است كه الآن شما دارید می بینید ولی شما الآن اعضا و جوارح دیگری، اندام دیگری و خصوصیات دیگری دارید كه آنها در این وجود جسمانی شما نظیر اعضا و جوارح جسمانی شماست در عالم رحم، سنخ آنها اساسا از سنخ این عالم نیست، از سنخ عالم برزخ است. اینكه من آن را این قدر توضیح ندادم، چون تا ما مسأله ی روح را بحث نكنیم، گفتنش اینجا زائد است. ما خواستیم بگوییم اصلا عنصر قیامت (یعنی آنچه از ما در برزخ باقی می ماند و آنچه در قیامت شخصیت ما را تشكیل می دهد) الآن وجود دارد و اگر این كه با ما هست اینجا معدوم شود نظیر این است كه نهایت سیر جنین پایان رحم باشد، كه اگر مسأله ی روح ثابت شود این بیان من درست است و اگر ثابت نشود غلط است. اعتراض كردن شما صحیح بود نه نفس حرف شما، چون من عمدا بیان را ناقص گذاشتم حق داشتید اعتراض كنید، ولی [بیان من ] بر اساسی است كه باید بعد روی آن بحث كنیم.

ایراد سوم شما مسأله ی مجازاتها بود. اینجا باز من خیال می كنم كه شما هنوز گیر آن مفهوم كلمه ی مجازات هستید، یعنی باز مسأله ی كیفر در ذهن شماست، كیفر به آن معنایی كه ما می گوییم، همان مفهوم تأدیب كردن، تنبیه كردن، تشفّی پیدا كردن یا تهدید كردن، اسباب عبرت دیگران فراهم كردن. عرض كردیم كه نه، [مفهوم مجازات اخروی ] این نیست، به این معنا: در مثال تكوین كه ذكر كردم، مثال دیگری هم آقای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 703
دكتر. . . ذكر كردند كه من از زبان ایشان می گویم: در مجازات تكوینی اگر ما مجازات می گوییم، البته لفظ آن با لفظ مجازاتهای اجتماعی یكی است ولی ماهیتش دوتاست. كسی كه در اثر یك هرزگی پنج دقیقه ای دچار بیماریهای سفلیس و نظیر آن می شود و بعد تا آخر عمر دامن گیرش می شود و احیانا در نسلش هم تا چند نسل ادامه پیدا می كند، ما به آن می گوییم مجازات. در این طور موارد عرض كردیم جای این حرف نیست كه كسی بگوید تناسب [وجود ندارد] ، چون آن را برای این وضع نكرده اند كه شما بگویید حالا كه برای این وضع كرده اند می خواستند كمترش را وضع كنند. آن [مجازات ] نتیجه ی قهری و جبری این [عمل ] است، یعنی این راهی است كه نهایتش آن است. شما نمی توانید به خدا اعتراض كنید كه این راهی كه من همین طور از این طرف در پیش می گیرم و آخرش منتهی می شود به مثلا افغانستان، تو یك كاری بكن كه من از این راه بروم ولی به افغانستان نرسم. این محال است. شما می توانید مثلا بگویید كه ای كاش من نبودم، عالمی نبود، اما نمی توانید بگویید كه ای كاش من بودم، عالم هم می بود، راه هم می بود و من هم از این طرف می رفتم ولی به افغانستان نمی رسیدم. چنین چیزی محال است. من می خواهم امسال بروم مكه، ولی به قول سعدی به طرف تركستان راه می افتم. حال چه عیبی داشت خدا چنین درست می كرد كه من به طرف تركستان می رفتم ولی به كعبه می رسیدم؟ این محال است. شما اگر می توانید، بگویید ای كاش عالمی نمی بود، منی نمی بودم، راهی نمی بود، كعبه ای نمی بود، تركستانی نمی بود، نه اینكه اینها همه همین طوری كه هستند باشند و من هم از این راه بروم ولی به آنجا نرسم. از آن راه رفتن نهایتش این است، محال است غیر از این باشد، این توهّم ماست كه ما از اینجا برویم و به آن نتیجه نرسیم.

چون آن راهها را خیلی واضح می بینیم، شما هیچ وقت عوامترین عوام را پیدا نمی كنید كه دعا كند خدایا من از اینجا می روم به طرف شمال ولی [تو كاری كن كه ] به مازندران نرسم، ولی چون راههای دیگر جنبه ی راه بودنش بر مردم مخفی است، این است كه این توقعات را می كنند كه از این راه بروند ولی به نتیجه و نهایتش نرسند.

پس مسأله این نیست كه چیزی را وضع كرده باشند. آن وقت وظیفه ی یك نفر عالم یا هادی و پیغمبر اعلام است، اعلام می كند كه از این راه نرو كه طبعا و قهرا به آن نتیجه می رسی، و خدای ارحم الرّاحمین با اینكه ارحم الرّاحمین است و رحمتش هم غیر متناهی است، مع ذلك تبدیل نمی كند، چون اصلا محال است، یعنی یك تصور غلط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 704
است و نمی تواند واقعیت باشد.

در مسأله ی مجازاتهای اخروی شما گفتید همه چیز دست خداست. البته همه چیز دست خداست اما آیا «همه چیز دست خداست» یعنی خداوند محالی را ممكن و ممكنی را محال می كند؟ محال، دیگر بالذات محال است. گفتیم در مسأله ی مجازاتها- آن طوری كه ما در كتاب عدل الهی گفتیم یا در اینجا بیان كردیم- اگر ما باشیم و قرآن، قرآن می گوید این خود عمل شماست نه چیز دیگر. شما می توانید از خدا این توقع را داشته باشید كه من نباشم تا این عمل را ایجاد كنم و اساسا عمل ایجاد نشود، نه اینكه عمل ایجاد شود ولی خودش خودش نباشد. قرآن می گوید آن عقرب گزنده ی جرّاره ی قیامت كه چنین تو را می گزد، همان گزیدنی است كه تو در دنیا در فلان ساعت مرتكب شدی، هیچ چیزی معدوم نمی شود، هر چیزی كه موجود شد یك وجهه اش معدوم می شود، یك وجهه ی دیگرش باقی است، وجود این جهانی اش معدوم می شود، وجود آن جهانی اش باقی است، تو خیال می كنی معدوم شد، واقعا باقی است. در مورد فرزند، مگر می شود كاری كرد كه فرزند كسی فرزند او نباشد؟ مثلا فرزندی از زنا از كسی متولد شود، بعد بگوییم كاری كنیم كه این فرزند فرزند او نباشد. نه، دیگر وقتی فرزند او شد فرزند اوست، فرزند او فرزند اوست. وقتی كه ماهیت عمل شما این شد و این عمل هم بالذات باقی است و فنا در آن تصور ندارد، دیگر این هست. شما درباره ی آن مثال فرمودید كه در آنجا خالق دره یكی است و واضع قانون كس دیگر و نمی شود به واضع قانون گفت تو این كار را نكن ولی [در اینجا می توان گفت ] . نه، اینجا هم نمی شود گفت. اینجا هم همان خالق اینها یعنی آن كسی كه سررشته ی كار [در دست اوست ] ، خالق قانون و نظام عالم ما را راهنمایی و هدایت كرده، گفته این عمل را مرتكب نشو كه این عمل تو این است، غیر از عمل تو چیز دیگری نیست.

قرآن در عین اینكه تعبیر به جزا و مجازات می كند- كه مسلّم در این جهت رعایت فهم مردم را كرده، چون از نظر اثر تربیتی نظیر مجازاتهای قراردادی است- می گوید:

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، `وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» [8]هر كسی كوچكترین عمل خیری كند او را می بیند، كوچكترین عمل شری كند او را می بیند. ما از باب اینكه به عقلمان نمی رسد كه «او را می بیند» یعنی چه [می گوییم ] من عمل خیری كردم، عمل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 705
خیر معدوم شد رفت، یعنی چه او را می بینم؟ می گوییم نه، یك چیز دیگری را می بیند كه جزای آن است، یعنی جزای آن را می بیند. می گوید: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» [9]. هر چه كردم، آنجا حاضر می بینم. می گوید: «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً» [10]روزی كه هر كسی عمل خیر خودش را- خود عمل را می گوید- حاضر شده می بیند و عمل بد خودش را همچنین حاضر شده می بیند. در این زمینه آیات زیادی در قرآن داریم.

اگر نخواهیم تعبیر «ما قَدَّمَتْ یَداهُ» [11]را توجیه و تأویل كنیم و نخواهیم در قرآن تصرف كنیم، قرآن آنچه را كه در آن عالم به ما می رسد از خیر و از شر «ما قَدَّمَتْ یَداهُ» می داند، یعنی چیزی كه به دست خود آن را پیش فرستاده است. این آیه را جلسه پیش خواندم كه: «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» [12]. تعبیر «پیش فرستاده» می كند. بر این مبنا ایرادی وارد نیست، بر مبنای كسانی كه مجازات اخروی را از نوع مجازات دنیوی یعنی یك امر جدای از عمل و فقط از توابع قوانین دنیا می دانند [ایراد وارد است ] كه اگر خدا قانونی وضع نكرده بود كه اصلا نه بهشتی بود، نه جهنمی، نه عذابی، هیچ چیز نبود، ولی چون خدا قانون را وضع كرده، برای اینكه این قانونش بی مجازات باقی نماند- در دنیا كه مجازات نكرده- آمده مجازات آنجا را وضع كرده است. اگر چنین چیزی بود كه از نوع كارهای بشری بود، جای این حرفها بود: حالا كه خدا می خواهد یك مجازاتی در ازاء عمل ما وضع كند پس باید متناسب باشد، و تازه اشكال پیش می آمد كه در این صورت فایده اش چیست؟ خدا می خواهد تشفّی پیدا كند یا می خواهد اسباب عبرت دیگران را فراهم كند یا می خواهد ما را تأدیب كند؟ آنجا كه هیچ كدام از اینها موضوع ندارد.

مهندس بازرگان: ما از یك طرف قیامت را قبول داریم و اینكه در آنجا عین مكتسبات و عین نتیجه ی عمل به انسان می رسد. همان طور كه فرمودید كسی كه یك هرزگی پنج دقیقه ای می كند یك عمر گرفتار است اما ایراد این است كه قرآن درباره ی كارهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 706
خوب می گوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» و درباره ی كارهای بد می گوید:

«فَلا یُجْزی إِلاّ مِثْلَها» در حالی كه می بینیم در كارهای بد، بی نهایت مثل آن جزا داده می شود.

استاد: من خیال می كنم جواب این سؤال داده شد، چون «مثل» آنجا متوجه كمّیت نیست، بلكه ما بالاتر می گوییم، می گوییم: «فلا یجزی الاّ عینها» چون عین هر چیزی قهرا «مثل» هم درباره اش صادق است، یعنی كسی كه كار بد می كند خدا زائد بر آنچه كه كرده است او را مجازات نمی كند، چون او مجازاتش عین عملش است، چیز دیگری نیست. وقتی ما می گوییم آتش قیامت همانی است كه خودش افروخته، همین عمل است، نفس عمل است كه در آنجا تجسم پیدا می كند، پس چیز زائدی نیست، چون جزا با عمل دو تا نیست كه بگوییم این بیشتر از آن است. خودش كه از خودش هیچ وقت بیشتر نیست، منتها چون خودش را در اینجا می بیند و وجود اینجایش را می بیند محدود است، می گوید پس این چیز دیگری است، من محدود بودم و این نامحدود است. نه، او خود شی ء نامحدود را الآن خلق كرده است. این آدمی كه كار بد می كند، الآن خودش برای خودش و به دست خودش یك عذاب نامحدود خلق كرده است. جلسه ی پیش هم گفتیم كه معنی نامحدود این نیست كه واقعا خلود در جهنم است. خالد به معنای [حقیقی ] بالأخره خیلی كم خواهند بود ولی شك ندارد كه [زمان آن ] خیلی زیادتر از [زمانهای محدود] است، «لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً» [13]است. این عملی كه این شخص انجام می دهد، در قیامت به او می گویند ما چیز دیگری به تو نمی دهیم، ما عمل خودت را به خودت داریم می دهیم، ما چیزی اضافه به تو نداده ایم.

پس «فَلا یُجْزی إِلاّ مِثْلَها» چیز اضافه نیست. ولی در مسأله ی بهشت، چون این [عمل بد] در خلاف جهت نظام عالم است و آن [عمل خوب ] در جهت نظام عالم است، آن طبعا می تواند بارور باشد، یعنی می تواند زمینه باشد برای اینكه از طرف خداوند فیض بیشتری هم به آن افاضه شود ولی در بعد [كار بد] نه، همان خودش است و غیر خودش چیزی نیست.

- «مِثْلَها» یعنی مانند اینكه یك كسی گندم بكارد و نتیجه ی آن هفتصد دانه شود. او نباید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 707
متوقع باشد كه یك گندم كه كاشت یك گندم در آید. ولی اگر كار خوب كند، آن هفتصد تا هم ده برابر یعنی هفت هزار دانه گندم می شود.

استاد: تا اندازه ای تعبیر همین طور است. [قرآن می گوید] وقتی كه ما مسأله ی عینیت را می گوییم، ما داریم عمل خودت را به تو می دهیم، ما زائد بر عمل تو را كه به تو نداده ایم. اگر یك چیز دیگر از پیش خودمان به تو بدهیم، تو می گویی من این كار را كردم، چرا بیشتر [تحویل می گیرم؟ ] ما می گوییم خود عملت را داریم به تو تحویل می دهیم، این دیگر زیادتر از خودش نیست، هیچ چیزی [خودش ] از خودش زیادتر نیست.

اگر ما مسأله ی مجازات اخروی را از نوع مجازات قراردادی و اعتباری دنیا بدانیم، اشكال وارد است، یعنی در قراردادهای دنیا باید تناسبی باشد. اما اینكه قرآن از نظام عالم خبر می دهد، در خبر دادن از نظام عالم، دیگر این حسابها نیست.

همان طور كه در مجازات مشروبخوار و در مجازات بچه ی خیره سری كه لب حوض می رود، فرض تناسب به آن معنا غلط است، در مجازات اخروی هم در نظر گرفتن این جور تناسبها غلط است. قرآن خبر می دهد كه این عمل بد الی الابد با تو باقی می ماند. البته همیشه «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» [14]همیشه جانب خیر در عالم می چربد. انسان وقتی كار خوب بكند، بیش از مقداری كه كرده است بر و ثمر می دهد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» .

كار بدن چون بر خلاف نظام عالم است، یك تخم را كاشته همان یك تخم را برمی دارد نه بیشتر. ولی به هر حال چه كار خوب چه كار بد، آنچه باقی می ماند نفس عمل است و خدا و پیامبران هم اخباركننده از واقعیتی در نظام عالم هستند. عدل الهی هم ایجاب می كند كه هر موجودی به آنچه كه استحقاق آن را دارد [برسد] ، یعنی هر چه امكان وجود دارد، در عالم وجود پیدا می كند. اگر موجودی استحقاق یك نحو وجودی را دارد، جلوی وجودش هرگز گرفته نمی شود [با این توجیه ] كه بعد او را آزار می دهد. خوب، آزار دهد! این حسابهایی كه ما روی عاطفه می كنیم كه دلمان می سوزد به حال آدمی كه او را عذاب كنیم، پس خدا هم دلش بسوزد، خدا دل ندارد كه بسوزد! مسائل دلسوزی و عاطفی كه ابزارهای ما برای این زندگی دنیاست، در ساحت ربوبی دخالتی ندارد. او رحمت دارد، رحیم و رئوف است و رحمت وجودش به هر موجودی به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 708
اندازه ی استعداد وجودش می رسد، اما اینكه دلش به آن معنا بسوزد و متأثر شود [این طور نیست ] ، اینها مال ما بشرها و موجودات است. اگر چنین تأثری در او باشد، دیگر خدا نیست، تحت تأثیر عوامل خارجی قرار گرفته است، او تحت تأثیر عوامل خارجی قرار نمی گیرد.

- چرا خدا عمل بد را به عدلش جواب می دهد ولی عمل خوب را به فضلش.

استاد: همان مسأله ی «عَشْرُ أَمْثالِها» فضل می شود. عرض كردم «مثل» به كمك آیات دیگر، خودش است، «مثل آن» یعنی بیشتر از خودش نیست. قهرا اگر ما آن آیات را گرفتیم كه می گوید نفس عمل هست، «مِثْلَها» در اینجا یعنی بیش از خودش نیست، همان خودش نه بیش از خودش. ولی در كارهای خیر، خودش در حالی است كه به فضل الهی بار هم داده، و الاّ باید همان حرف متكلمین را بگوییم كه عملش اینجا می ماند، بعد یك مجازاتی، یك چوبی هم می آیند می زنند. صحبت چوب زدن نیست.

- راجع به اینكه مدت 50- 60 سال كار خوب یا بد می كنیم، چرا باید تا ابد نتیجه داشته باشد، این سؤال شده بود و جواب را این طور داده بودند كه می بینیم بیشتر روی عاقبت به خیری تأكید می شود، یعنی برای آن نتیجه ای است كه آخر، انسان می گیرد و آن برداشتی كه باید نسبت به زندگی داشته باشد. بعد در آنجا این طور ذكر شده بود كه خداوند می داند فرد صالح اگر تا ابد زنده باشد كارهای صلاح و خوب خواهد كرد و اگر فرد فاسق تا ابد زنده باشد فسق و فجور خواهد كرد و تقریبا به عنوان شاهد می توان آن آیه ای را آورد كه: «قالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ، `لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» . به آنها گفته می شود: «كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» [15] یعنی دروغ می گوید، او اگر برگردد همان كارها را ادامه خواهد داد. بعد روی این ملاك، یكی از ائمه توجیه كرده بودند كه ابدی بودن نتیجه ی كار خوب برای آن فرد صالح و ابدی بودن عذاب برای آن فرد فاسق، خلاف عدل نیست.

استاد: حساب این نیست كه خدا می دانست كه او همیشه بد می كند. آن چیزی كه در روایت آمده این نیست. آنجا حساب نیت و قصد است، یعنی یكی در نیت و قصدش این است كه اگر عمر ابد هم پیدا كند خوبی كند و یكی در قصدش این است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 709
كه اگر عمر ابد هم پیدا كند بدی كند. او عذابش این طور است، برای اینكه اصلا كأنّه قصد و فكر و روحش نقش ابدیت خورده كه برای ابد اینچنین باشد و به همین دلیل آنچه كه برای ابد می خواهد، به آن برای ابد رسیده، او برای ابد گناه را پسندیده و برای ابد هم با گناه خودش محشور خواهد بود، و او برای ابد خیر را پسندیده و برای ابد هم با خیر محشور خواهد بود.

یك نكته اضافه كنم و آن این است كه خلود جهنم حتی راجع به همان قتل نفس هم كه در نص قرآن آمده [به معنای ابدیت نیست ] ، چون ما در قرآن راجع به غفران هم آیه داریم، یعنی یك اصلی داریم به نام اصل مغفرت كه اگر به خدا نسبت دهیم مغفرت است و اگر به وساطت انبیاء نسبت دهیم شفاعت است. شفاعت انبیاء همان مغفرت الهی است و چیز دیگری نیست. خود جناب عالی [16] در كتاب مطهّرات در اسلام بیانی كرده بودید كه در عالم اصل شستشو هست. همین طوری كه ما در این دنیا یك اصل شستشویی می بینیم، یعنی اصل بر طهارت و بر سلامت است، اصل خلقت هم بر سلامت است. اگر بچه ای ناسالم به دنیا بیاید، این [ناشی از] یك عامل خارجی است. قانون اصلی سلامت است. آقایان پزشكان اگر ببینند یك بچه سالم به دنیا آمده، دیگر دنبال این نمی روند كه ببینند چه عاملی از خارج سبب شده سالم به دنیا بیاید. اگر دیدند او فلج به دنیا آمد، می گویند ببینیم چه عاملی از خارج دخالت كرده است. اصل، رحمت و مغفرت است و [عذاب ] بر خلاف مسیر اصلی است.

از آیات قرآن استفاده می شود كه بالأخره عده ای برای همیشه باقی می مانند، اما آن عده چقدرند؟ الآن نمی توانیم بگوییم. اینكه اكثریت مردم می روند جهنم، گویا از آیات می شود استنباط كرد كه چنین چیزی هست ولی اكثریت اكثریتشان مغفرت الهی شامل حالشان می شود، یعنی تا حدی كه در وجود كسی كوچكترین مایه ای باشد برای این كه مغفرت شامل حالش شود [شامل خواهد شد] . مثل اینكه برای بعضی جهنم حكم تصفیه خانه را دارد كه در آنجا تصفیه می شوند و آن ماده ی اصلی رحمت كه در آنها هست بالأخره آنها را بیرون می آورد، لذا قرآن در اینجا می فرماید: «لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً» . همان كه در جای دیگر «خالدین» می گوید، [در اینجا] «اَحْقاب» می گوید.

«احقاب» ظاهرا جمع «حقب» است كه مدت خیلی زیاد را می گویند (چند هزار سال) ،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 710
بالأخره محدود است. عده ای «لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً» هستند. بنابراین ما به این معنا نمی توانیم بگوییم هر كسی كه قتل نفس كرده، به هر شرارتی هم باشد، خالد به آن معنای ابدیت است، یعنی مشمول مغفرت نمی شود، جزایش فی حد ذاته خلود است لو لا مغفرة و لو لا شفاعة و به قول بعضی از آقایان: «و انّ لاهل الخیر غلبة عظیمة» . اینكه در قرآن مردم را سه دسته كرده: مقرّبین، اصحاب الیمین، اصحاب الشمال، بعضی از علما معتقدند- من در عدل الهی ذكر كرده ام- كه مقرّبین حد اعلاها هستند و اصحاب الشمال پایین پایین ها هستند كه دیگر اهل جهنم اند، و اصحاب الیمین متوسطین هستند. می گویند غلبه با متوسطین است كه قرآن بشارت رحمت داده، و بوعلی سینا حرف خیلی خوبی می زند، می گوید: همان طوری كه زیبای زیبا همیشه در اقلیت است، زشت زشت هم در اقلیت است، اكثریت متوسطین هستند، و همان طوری كه سالم سالم (كسی كه از نظر پزشكی یك ذره انحراف در مزاجش نباشد) خیلی در اقلیت است، مریض مریض هم كه اصلا فلج و افتاده باشد در اقلیت است، اكثر متوسطین هستند كه هم سالمند و هم كمی بیماری در آنها هست، در امور روحی و معنوی هم نظام عالم بر همین [اساس ] است، آنهایی كه اهل سعادت كامل هستند و به تعبیر قرآن مقربین، مسلّم اقلیتی هستند، آنهایی هم كه دیگر هیچ وقت رحمت الهی شامل حالشان نخواهد شد اقلیتی هستند، اكثریت آنهایی هستند كه هم گناهی كرده اند [و هم كار خوب انجام داده اند] .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 711

[1] . آل عمران/190 و 191.
[2] . مؤمنون/115.
[3] . زمر/42.
[4] . سجده/11.
[5] . اسراء/85.
[6] . واقعه/63 و 64.
[7] . بقره/258.
[8] . زلزال/7 و 8.
[9] . كهف/49.
[10] . آل عمران/30.
[11] . نبأ/40.
[12] . حشر/18.
[13] . نبأ/23.
[14] . [رحمت خدا بر غضبش پیشی گرفته است ] .
[15] . مؤمنون/99 و 100.
[16] . [منظور آقای مهندس بازرگان است ] .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است