یك وقت هست كه ما غایت را برای فاعل در نظر نمی گیریم، غایت را برای فعل
در نظر می گیریم و می گوییم غایت این فعل چیست؟ معنایش این است كه ما به فاعل
كار نداریم، می گوییم این كار برای چه به وجود آمده یا این كار به سوی چه هدفی
است؟ مثلا این قالیچه به چه درد می خورد، برای چه به وجود آمده است؟ وقتی انسان
غایت فعل می گوید، در [اشیائی ] مثل قالیچه و امور صنعتی طبعا غایت واقعی وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 691
ندارد، چون اصلا قالیچه غایتی ندارد، هر چه غایت است مال فاعل است. غایت فعل
در جایی گفته می شود كه خود فعل به حسب طبیعت خودش متحرك به سوی یك هدف
باشد، مثل گیاهی كه از اولی كه از زمین سر می زند یا از اولی كه شروع به فعالیت
می كند به سوی یك كمال و یك رشد می رود. این، غایت فعل است.
درباره ی خداوند قدر مسلّم این است كه اصلا غلط است كه ما غایت به معنای
[غایت ] فاعل تعبیر كنیم. خدایی كه خودش را غنی مطلق و بی نیاز مطلق به ما معرفی
كرده است و خود را «صمد» معرفی كرده كه هر نیازمندی به سوی او متوجه است و او
بی نیاز مطلق است، معنا ندارد كه بگوییم خداوند از خلقت چه هدفی برای خودش
داشت؟ این است كه در اینجا این بحث پیش می آید كه از نظر فاعل، خلقت جز جود
هیچ مفهوم دیگری ندارد، یعنی اشیاء خلق شده اند نه برای اینكه سودی و نفعی به
حال فاعل كه ذات پروردگار است داشته باشند، بلكه برای اینكه خود اینها به آن
كمالی كه برایشان ممكن است برسند، كه این كه فرض و تصورش چگونه است خود
مطلبی است، ولی از نظر خود موجودات، مطلب خیلی روشن است كه غایت در خلقت
هر موجودی همان كمال ممكنی است كه برای آن موجود هست و به سوی آن كمال
ممكن حركت می كند.