در
کتابخانه
بازدید : 278762تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Collapse بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی سوم مسأله ی تجسم و تشخص اعمال است كه آقای مهندس هم در اینجا به صورت بند دوم ذكر كرده اند، منتها ایشان آن را تجسم و تشخص عنصر دوم (انرژی) می دانند. مسأله ی تجسم اعمال مسأله ای است كه دلایل نقلی و شرعی فراوانی بر این مطلب هست. اصلا لحن خود قرآن هم لحن تجسم اعمال است. قرآن تعبیر به جزا می كند ولی خودش در جاهای دیگر مطلب را ذكر می كند كه این جزای عمل شما همان خود عمل شماست كه به شما برگردانده می شود. اینجا از آنجاهایی است كه منطق قرآن همیشه از منطق مفسرین پیش است. مفسرین از باب اینكه این را یك امر معقول نمی دانستند كه مثلا ما یك حرفی اینجا زدیم كه باد هوا شد و از بین رفت و معدوم شد، بعد بگوییم نفس عمل تو در قیامت به تو برگردانده می شود، در تقدیر می گیرند، می گویند یعنی كیفر و پاداش عمل تو [به تو برگردانده می شود] كه پاداش یك چیز است، عمل تو چیز دیگری است.

ولی قرآن این طور نمی گوید. اعم از اینكه ما بتوانیم توجیه كنیم یا نتوانیم توجیه كنیم، لحن و منطق قرآن این است كه نفس اعمال شما به شما برگردانده می شود.

پیغمبر فرمود: «انّما هی اعمالكم تردّ الیكم» [1]. بالاترش را خود قرآن می گوید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، `وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» [2]كوچكترین عمل خیر و كوچكترین عمل شر خودش را می بیند، «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» [3]كرده ی خود را در آنجا حاضر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 807
می بینند، «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً» [4]روزی كه هر كسی هر كار خیر كرده، آن را حاضر شده می بیند و هر كار بدی كه كرده است [آرزو می كند كه ای كاش میان او و كار بدش مسافتی دور فاصله می افتاد] . در این زمینه زیاد داریم.

تجسم اعمال یك مطلبی است. نفس اعمال ما مجسم می شود، كه اخبار و روایات هم در این زمینه زیاد است: فلان عمل می آید می گوید من صبر تو هستم، دیگری می آید می گوید من روزه ی تو هستم، دیگری می آید می گوید من نماز تو هستم، . . . اصلا این یك داستانی است. این مطلب را آقای مهندس هم قبول كرده اند ولی در توجیهی كه می كنند، چون عمل را از سنخ عمل دنیایی می دانند، تعبیر می كنند كه این، تجسم و تشخص عنصر دوم (انرژی) است، ولی بنا بر تفسیری كه دیگران از این مطلب كرده اند تشخص و تجسم عنصر سوم است. من درباره ی این هم نمی خواهم زیاد بحث كنم. آنها معتقدند هر عملی كه ما در اینجا انجام می دهیم، دو وجهه دارد: یك وجهه از جنبه ی عنصر دوم شما و یكی هم از جنبه ی عنصر سوم. در واقع مثل این است- البته این مثال مثال غلطی است- كه یك آیینه ای در آنجا باشد و عین آنچه كه ما در اینجا می كنیم در آن آیینه منعكس می شود، با این تفاوت كه در آیینه واقعا چیزی منعكس نمی شود ولی آنچه كه ما در اینجا انجام می دهیم، روح آن در جای دیگر وجود پیدا می كند. همین طوری كه شما برای خود شخص عنصر سومی یا- به تعبیر ما- روحی غیر از ماده و بدن قائل هستید، می گویند هر عملی كه از انسان صادر شود، آن عمل هم بدنی دارد و روحی. بدن عمل همین انرژی به تعبیر شماست و روح عمل آن است كه وابسته به همان روح انسان است. اینها معتقدند كه آن مرحله ی تجسم در آن عنصر سومی است كه شما بیان كردید، نه در عنصر دوم. ما حالا روی این جهت هم بحث نمی كنیم، چون نه خیلی ضرورت دارد كه روی این مطلب زیاد بحث كنیم و نه روی این هدفی كه امروز دارم تأثیری دارد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 808

[1] . بحار، ج /3ص 90.
[2] . زلزال/7 و 8.
[3] . كهف/49.
[4] . آل عمران/30.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است