در
کتابخانه
بازدید : 278741تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Collapse عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا یك بیان دیگری هست نزدیك به این بیان و شاید از نظری جامعتر و رساتر از این بیان، و آن این است: لزومی ندارد ما اول مسأله ی ابدیت و بقاء و نیستی را مطرح كنیم، بلكه قدری به وضع موجود و مشهود اتكاء می كنیم. اگر شما فرض كنید یك صاحب شعوری، یك انسان عاقلی كاری را با یك مقدماتی شروع كند كه این مقدمات با یك هدف بالخصوصی تناسب دارد ولی قبل از آنكه این مقدمات به آن نتیجه برسد آن را از بین ببرد، این را می گوییم كار عبث، كار باطل، كاری شبیه لعب. دو مثال عرض می كنم:

اگر كسی بیاید در یك زمینی كه قصد دارد مثلا دو ماه دیگر در آنجا ساختمان بسازد یا خودش می داند كه بعد شرایطی پیش می آید كه دو ماه دیگر در این زمین تصرفاتی خواهد شد، در این فصل كه فصل پاییز است تراكتور بیاورد و شخم بزند و بذری را در اینجا بپاشد (بذری كه به طور عادی و طبیعی شش ماه دیگر محصول می دهد و به آن نتیجه ی نهایی اش می رسد) ، زمین را آباد كند، بعد دو سه ماه دیگر كه هنوز بذر از زمین بیرون نیامده یا چهار پنج ماه دیگر كه تازه این بذر بیرون آمده و هنوز به آن هدف و نتیجه ی خودش كه استعداد آن را دارد (كه روییدن و رشد كردن و گندم دادن است) نرسیده، آن را خراب كند، یعنی بیاید در زمین بولدوزر بیندازد و بگوید می خواهم در آن ساختمان بسازم، می گوییم آن كار اوّلت لغو بود، تو اگر می خواستی سه چهار ماه دیگر این زمین را دگرگون كنی و از بین ببری، می توانستی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 678
یك كاری بكنی كه نتیجه اش را در مدت سه چهار ماه بتوانی بگیری.

مثال بهتر مثال جنین است. ما می دانیم جنین در مدتی كه در رحم است اعضاء و جوارح (چشم، گوش، جهاز تنفس، دست و پا، . . . ) برایش خلق می شود. جنین در رحم یك زندگی گیاهی دارد، مثل یك گیاه زندگی می كند ولی در رحم تجهیزاتی به او داده شده است كه در عالم رحم به كار نمی آید و ظهور و بروزی ندارد، مثلا این چشم برای زندگی گیاهی رحم نیست. اگر بنا باشد كه همیشه دوره ی زندگی جنینها این باشد كه وارد رحم می شوند و آن آخر نه ماه باید زندگی شان پایان بپذیرد، این خلقت تناسب با این زندگی ندارد، یعنی حق دارد یك كسی بگوید این چشم برای چه آفریده شد، این گوش برای چه آفریده شد، این دست برای چه آفریده شد، این ریه برای چه آفریده شد؟ او كه یك بار هم با این ریه تنفس نكرد، پس لغو است. دست و پا و چشم و گوش و ریه و. . . این تجهیزات برای یك موجودی كه تمام دوره ی طبیعی عمرش [نه ماه داخل رحم است ] [1]و بعد از نه ماه یك مرتبه باید خشك شود و بمیرد، عبث و لغو و باطل است.

آیا این آیات قرآن، مثلا «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» نمی خواهد به ما این مطلب را بفهماند كه همین طوری كه درباره ی یك جنین در رحم اگر انسان زندگی گیاهی او را ببیند و دید خودش را بر آن حصر كند و بگوید نه ماه زندگی كرد بعد برود دنبال كارش و از بین برود، و بر روی تجهیزاتی كه برای زندگی بعد دارد حساب نكند خلقت عبث است، ای انسان تو اگر روی خودت حساب نكنی، اگر خیال كنی با همین زندگی دنیایی، با همین بدن و چشم و. . . كه بعد از 60- 70 سال پایان می یابد پایان می یابی، خلقت خودت را عبث فرض كرده ای، یعنی در تو تجهیزاتی هست كه متناسب با این زندگی دنیا نیست (نمی گوید ضد آن است) ، متناسب با یك زندگی بعد از این است و آن همان تجهیزات ابدیت در انسان است؟ انسان در ماورای این بدن مادی خودش یك حقیقت بسیطی دارد كه آن حقیقت بسیط چون مركّب نیست، دیگر تجزیه نمی پذیرد. اصلا نیستی جز تجزیه نیست. ما نیستی واقعی در عالم نداریم، همه ی نیستیهای عالم تجزیه شدن های مركّبات و تغییر حالت دادن هاست. مركّبات كه از بین می روند، در واقع تغییر حالت می دهند، یعنی آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 679
واقعیت (صورت) مركّب كه از بین می رود از باب این است كه اجزای آن تغییر حالت می دهند، دیگر نمی تواند باقی بماند.

ای انسان، اگر بنا بود زندگی محدود باشد به همین زندگی دنیا و بعد از این زندگی ای نبود، ما دیگر انسان نمی آفریدیم، همان گیاهها و سنگها كافی بود. اگر كسی درباره ی سنگ فكر كند، می بیند كه این سنگ حشری ندارد. همه ی تجهیزات زندگی سنگ در حدود همین دنیاست، بیش از این نیست. این گیاه حشر ندارد، چون همه ی تجهیزاتش برای همین است، همین مقدار هستی می تواند قبول كند، به آن همین مقدار را داده اند و پایانش هم همین جا بوده است (بالأخره هر چه باشد، هستی از نیستی بهتر است، هستی كمال است) ، سیر تكاملی خودش را كرده و تمام شده است.

اگر انسان قیامتی نداشته باشد معنایش این است كه در قدم اول خلقت نابود شود در حالی كه كمال او در این دنیا بروز و ظهور نكرده، و لازم می آید این تجهیزات، از آن جهت كه انسان دارد، همه بیهوده باشد. همان طوری كه جهان دنیا توجیه كننده ی خلقت اعضای بدن جنین است (زندگی دنیا توجیه می كند كه چشم و گوش و دست و پا و. . . در رحم عبث آفریده نشد، این توجیه كننده ی آن است) ، عالم آخرت نیز توجیه كننده ی انسان بما هو انسان است كه در او «مثال» آفریده شده است (كه اصطلاحا به آن قوه ی خیال می گویند) [2]و در او عقل آفریده شده است و در او عواطف بسیار عالی خداجویی و استعداد پیوستن به حق آفریده شده است، این استعدادهایی كه اصلا مال جای دیگر است. اگر انسان اینجا تمام شود، مثل این است كه تمام اینها را در اینجا لغو و عبث گذاشته اند.

در مورد آیه ی «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً. . . » كه مربوط به خصوص انسان است، بهترین توضیحی كه به نظر ما رسیده است همین است. قدر مسلّم این است- و در این جهت تردیدی نیست- كه از نظر منطق قرآن اگر قیامت نباشد خلقت انسان عبث است، یعنی این آیه در واقع انسان شناسی است، توجه دادن انسان است به انسانیت خودش، به آن جوهرها و استعدادهای فوق العاده ای كه همه، بذر ابدیت در وجود اوست، كه این بذرها- اگر انسان در همین جا پایان بپذیرد- بذرهایی است كه در زمینی پاشیده شده بدون اینكه هیچ وقت به حد محصول برسد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 680
بر اساس این بیان، قیامت طفیلی دنیا نیست، دنیا مقدمه ی آخرت است، همان طور كه پیامبر (ص) هم فرمود: «الدّنیا مزرعة الآخرة» [3]، اینجا یك منزل از منازلی است كه به آنجا منتهی می شود، یعنی این موجود- لااقل انسان، راجع به سایر اشیاء هم بعد بحث می كنیم- طوری ساخته شده است كه این دنیا فقط یك منزل از منازل او و مرحله ای از مراحل اوست، و تجهیزات او چنان وسیع است كه اگر فقط برای اینجا بود، این طور آفریده نمی شد و این تجهیزات در او عبث و بیهوده بود. این تجهیزات در جهان دیگری (جهان برزخ و جهان قیامت) بروز می كند. در واقع، شخصیت واقعی و اعضاء و جوارح واقعی و حقیقی انسان آنهایی است كه در قیامت ظاهر می شود و بروز می كند. این بدنی كه انسان در اینجا می بیند، یك پوشش و یك نوع زندگی است كه نسبت به زندگی آن دنیا مثل زندگی گیاهی جنین است نسبت به زندگی دنیایی جنین.

این، بیانی است كه به نظر می رسد. شما به هر حال روی این آیات تأمل كنید.

واقعا من در این آیات معاد بالخصوص می بینم كه هیچ كس از بزرگان در باب معاد صد در صد [به تفسیر خود مطمئن ] نیست و بالأخره به یك مراحلی می رسند كه مرحله ی تسلیم و تعبد است. خیلی كم اند اشخاصی كه همه ی آیات را بخواهند مطابق آنچه كه ذوق خودشان است توجیه كنند. من نمی خواهم روی حرف خودم صد در صد پافشاری كرده باشم، چون بالأخره توضیحی است كه من دارم می دهم ولی چنین آیاتی در قرآن هست. شما ببینید بیان دیگری برای توضیح این آیات پیدا می كنید یا نه.

- آن طوری كه شنیده ام بین حضرت رضا (ع) و مأمون گفتگویی پیش می آید، به این صورت كه حضرت رضا (ع) تسبیحی را می چرخانده اند و مأمون اعتراض می كند كه این كار لغوی است، حضرت می فرمایند: خیر، به خاطر اینكه به تعداد دانه های تسبیحی كه می چرخانم، ذكر «لا اله الاّ اللّه» یا ذكر دیگری گفته می شود و بنابراین كار من لغو نیست. من می خواستم درباره ی این روایت توضیحی بیان بفرمایید.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 681
استاد: آن روایتی را كه شما می گویید، تا ما نبینیم نمی توانیم توضیح بدهیم. ولی شاید این طور بوده كه حضرت با خودشان ذكر می گفته اند و او توجه داشته و می خواسته بپرسد فایده ی ذكر گفتن چیست، یا اینكه توجه نداشته كه حضرت تسبیح را كه می گردانند یك تعداد معینی از ذكر را می گویند و ایراد كرده است. حالا من نمی دانم كه واقعا حضرت با تسبیح بازی می كرده اند و همان بازی كردن خودشان را توجیه كرده اند یا طور دیگری بوده است. تا من آن روایت را نبینم روی آن بحث نمی كنم.

به هر حال، آن روایت بر ضد حرف من هم نبود، بلكه تأیید آن بود. من عرض كردم هیچ یك از اینها لغو مطلق نیست كه ما خیال می كنیم لغو مطلق است، [بلكه ] لغو نسبی است. مثلا در اینجا یكی از قوه های ما (مثلا قوه ی خیال و واهمه ی ما) تفریح و تفنّنی می كند. نسبت به اینكه ما در همین وقت می توانستیم یك كاری را روی نقشه ی عقلانی انجام دهیم كه بر آن كار اثر بهتر و بیشتری بار بشود و صرفا تفنّن و تفریح یك قوه ی ما نباشد، این كار لغو و بیهوده است، و انسان باید همیشه تابع عقل خودش باشد نه تابع آنچه كه عادت و طبیعتش اقتضا می كند. لهذا هر گناهی را كه انسان مرتكب می شود، گناه بودنش نسبی است، یعنی از جنبه ی یك انسان كه یك مجموعه است گناه است، و الاّ از جنبه ی حیوانیت انسان [این طور نیست ] . انسان مثلا در حالی كه با عضوی از اعضای بدنش گناه می كند، این عضو كه لذت می برد، با این گناه به كمال خودش رسیده اما انسان یعنی این مجموعه ای كه باید با یك نظام اداره شود چطور؟ انسان كه مجموعه ای است كه باید در یك نظام اداره شود بدبخت شده است. جامعه ی انسان چطور؟ جامعه ی انسان هم بدبخت شده است. غرض اینكه آن مقداری كه جناب عالی فرمودید، بر ضد سخن من نیست.

مهندس بازرگان: در كتاب راه طی شده بیان شده است كه در جهنم و بهشت خلود است، حالا اگر خلود بی نهایت هم نباشد، نسبت به این زمان بی نهایت است. از طرف دیگر در قرآن هست: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاّ مِثْلَها» [4]. خداوند می فرماید اگر كسی كار بدی بكند، عین آن كار به او داده می شود.

مثلا اگر كسی یك نفر را بكشد، كشتن یك نفس چه اندازه ضرر دارد؟ به خود مقتول و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 682
بچه و زن او و دیگران ضرر می رسد. باید عین این ضرر به شخص قاتل برسد. فرضا چند سال عین عذاب افرادی را كه از این قتل عمد می كشند، آن شخص قاتل هم بكشد، ولی خلود در آتش تساوی نیست. یا اگر من به یك نفر ده هزار تومان پول دادم، به موجب آن آیه باید خداوند صد هزار تومان به من بدهد و صد هزار تومان محدود است. اگر كسی در این دنیا مثلا چهل سال خوبی كرده، حد اكثر این است كه باید در آن عالم چهار صد سال به او خوبی كنند و اگر چهل سال بدی كرده، باید در آنجا چهل سال به او بدی كنند، اما چرا این طور نیست؟ سؤال دیگر: همان طور كه فرمودید در قرآن نسبت به سه مرحله ی مرگ، برزخ و قیامت بحث شده است. اگر عالم برزخ توأم با احساس درد و لذت است، چرا در قرآن از این عامل در جهت انذار و ترساندن مردم استفاده نشده و اگر استفاده شده یك هزارم استفاده ای كه از عقاب و ثواب آخرت شده، در این جهت نشده است؟ استاد: اولا این را خودتان قبول دارید و شاید یك منطقی است كه خودتان آن را همیشه به كار می برید كه اگر ما یك واقعیتی را از قرآن استنباط كردیم، بعد اینكه چرا چنین یا چنان شده به استنباط ما صدمه نمی زند، به این معنا كه اگر ما از آیات قرآن- همان طوری كه خودتان هم تقریبا قبول كردید (لااقل در یك آیه) و آیات زیادی هم هست- استنباط كردیم كه واقعا در فاصله ی مردن و قیامت حیات و زندگی هست، و لو اینكه در هیچ جای قرآن از این عامل به عنوان یك عامل تربیتی و انذاری استفاده نشده باشد، به این استنباط ما صدمه نمی زند، و قرآن این را گفته است، حد اكثر این است كه بگوییم چرا قرآن از این عامل استفاده نكرده است. اگر ما نتوانستیم آن مطلب را توجیه كنیم كه چرا قرآن از این عامل به عنوان یك عامل انذاری و تربیتی استفاده نكرده و از نظر ما بهتر می شد استفاده كرد، این سبب نمی شود و خودتان هم به ما اجازه نمی دهید كه ما از آن آیات دست برداریم چون این «چرا» را نتوانستیم جواب دهیم.

گذشته از این، قرآن این كار را كرده است. چطور این كار را نكرده؟ اولا همان آیه ی «وَ لا تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ» كه از عاملی به این نزدیكی منتها به صورت تبشیر [استفاده كرده است ] . برای تشویق به جهاد و شهادت هیچ چیزی بهتر از این نیست كه اینها مردنشان همان و در آغوش نعمت و سعادت رفتن همان باشد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّهِ أَمْواتاً» در فكر مسلمین هم همین بود، نه اینكه حالا ما شهید می شویم، بعد از میلیونها سال، میلیاردها سال، نمی دانیم كی، آیا ما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 683
آن وقت و در آن فاصله و بعد زمانی به سعادتی خواهیم رسید؟ عقیده ی آنها این بود كه كشته شدن ما همان و در آغوش سعادت رفتن همان.

این امر در تربیت اسلامی هم نفوذ كرده است: اهل منبر همیشه نقل می كنند كه در شب عاشورا یكی از اصحاب حضرت به نام «بریر بن خضیر» در حالی كه عده ای جلوی آن خیمه ی تنظیف نشسته بودند و انتظار می كشیدند، دائم شوخی می كرد.

رفیقش به او گفت: امشب كه شب شوخی نیست! گفت: دوستان من همه می دانند كه من در عمرم اهل شوخی نبوده ام ولی امشب شب شوخی است، چون می دانم فردا شهادت ما همان و بهشت رفتن و در آغوش حور العین رفتن ما همان.

پس معلوم می شود این عامل تربیتی واقعا در روح مسلمین اثر داشته و تاریخ هم نشان می دهد كه اصلا همه ی مسلمین این طور فكر می كردند، تنها منتظر قیامت نبودند، فكر می كردند با شهید شدن بلافاصله در سعادت می روند، و طبعا از آن طرف هم فكر می كردند كه با مردن گرفتار عذاب می شوند. این را خود اسلام به آنها تلقین كرده بود و از خارج نبوده است. اینها مال صدر اول اسلام است، نمی شود بگوییم مال قرن دوم، سوم است كه مثلا عرفان و تصوف و فلسفه و این حرفها آمده، تاریخ صدر اول حكایت می كند.

بعلاوه، خود قرآن هم گفته است. همان آیه راجع به صاحب آل یاسین می گوید كه تا مرد گفت: «یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ، `بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ اَلْمُكْرَمِینَ» ای كاش قوم من (همین قومی كه الآن در دنیا هستند) می دانستند من الآن چقدر خوش و خرّمم. آیه ای كه در سوره ی واقعه بود- و ما در جلسه پیش خواندیم- [می فرماید] : «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ اَلْحُلْقُومَ» كه گفتیم در قرآن یك منطقی هست كه ما نمی دانیم چگونه است و ماهیت آن بر ما مكشوف نیست. حال چه ارتباط و تعلقی [بین نفس ] با حلقوم و تراقی- كه در جای دیگر قرآن است- وجود دارد ما نمی دانیم، ولی می دانیم آنچه را كه قرآن «نفس» می داند، می خواهد بگوید تا قبل از اینجا امید بازگشت آن هست ولی به اینجا كه رسید، دیگر امكان بازگشت نیست: «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ اَلْحُلْقُومَ، `وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ، `وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ، `فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ، `تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ» .

بلافاصله می گوید: «فَأَمّا إِنْ كانَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ، `فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ، `وَ أَمّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ اَلْیَمِینِ، `فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ اَلْیَمِینِ، `وَ أَمّا إِنْ كانَ مِنَ اَلْمُكَذِّبِینَ اَلضّالِّینَ، `فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ، `وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ، `إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ اَلْیَقِینِ» . بلافاصله بعد از مردن، مقرّبین یك وضع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 684
دارند، اصحاب یمین وضع دیگری دارند، مكذّبین وضع دیگری دارند. راجع به خصوص سؤال قبر و فشار قبر و. . . اصل آن چرای جناب عالی جواب داده شد. اگر بگویید از این عامل استفاده نكرده، [می گوییم ] از این عامل استفاده كرده است.

مسأله ای باقی می ماند كه اگر واقعا مسأله ی سؤال قبر به همان شكل هست و فتّانی القبر (دو فتّان قبر) به تعبیر حدیث- یا بعضی احادیث منكر و نكیر تعبیر كرده اند - می آیند و فشار قبر هست، چرا همه ی شئون عالم برزخ در قرآن به این صورت ذكر نشده است. خوب، ذكر نشده باشد، حد اكثر این است كه كسی بگوید قرآن كه اینها را نگفته، ما باید برویم ببینیم احادیث قطعی متواتر هست كه قبول كنیم یا نه، اگر هم نبود قبول نمی كنیم. این به مدعای ما- كه مسأله ی اثبات عالم برزخ است- صدمه نمی زند. جواب ایراد اصلی حضرت عالی كه چرا به عنوان عامل تربیتی استفاده نشده [این است كه ] نه، واقعا استفاده شده است، حد اكثر این است كه شما بگویید پس معلوم می شود فشار قبر به آن معنا درست نیست، اگر بود قرآن می گفت. ما فرضا خودمان هم فشار قبر را قبول نداشته باشیم، به این بحث امروز ما ضربه ای نمی زند.

پس قرآن هم این مطلب را بیان كرده و اگر هم این «چرا» برای ما مبهم مانده بود، به استدلال ما ضربه نمی زد، و «چرا» هم مبهم نیست و قرآن هم مسلّم از این عامل تربیتی استفاده كرده است.

اما جواب سؤال اول: البته این سؤال از قدیم سؤال خیلی مهمی بوده و همیشه مطرح بوده است. بنده در كتاب عدل الهی در مسأله ی «مجازاتهای اخروی» ، یك بخش كه در آنجا باز كرده ام جواب این سؤال بوده كه مجازاتهای اخروی هیچ تناسبی با گناهان دنیوی ندارد، نه از جهت مدت تناسب دارد و نه از جهت كیفیت، [درباره ی] كیفیتش آن طور كه به ما گفته اند سوزندگی آتش جهنم با آتش دنیا مثقالش هفت صنّار تفاوت دارد [5]. از خود قرآن هم شاید بشود استنباط كرد، و در روایت داریم یك حلقه اش اگر به این دنیا بیاید كوهها را آب می كند. این آتش با آتش دنیا هیچ تناسبی ندارد. مدت آن هم همین طور است.

در مسأله ی «عدل و ظلم» شما خودتان یك منطقی در كتاب راه طی شده دارید. ما قسمتی از آن منطق را صحیح می دانیم، یعنی آن چیزی را كه ما رد می كنیم سبك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 685
متكلمین است. متكلمین همیشه می خواهند مقایسه كنند عدالت خدا را به عدالت یك حاكم دنیوی و اداره ی عالم را به اداره ی اجتماع انسان، و قهرا مجازاتهای اخروی را هم از نوع كیفرهای این دنیا می خواهند حساب كنند. ما در آنجا گفته ایم اصلا اگر این طور باشد، [كیفر] در قیامت تقریبا موضوع ندارد، نه اینكه مدت و شدتش زیاد است، اصل آن غلط است. قرآن می گوید اینها در آخرت باید مجازات ببینند تا حیات دنیایشان با آن توجیه شود و حال آنكه بر اساس بیان متكلمین اصل آن كار غلط است، خود دنیا بیشتر قابل توجیه است تا آن كار، چرا؟ چون اصلا مجازات برای چیست؟ حكمت مجازات در این دنیا چیست؟ یكی از دو چیز است: یا تشفّی است، عقده خالی شدن است، كه خود عقده خالی شدن هم یكی از این جنبه است كه ناراحتی فرد سلب می شود، و دیگر از این جنبه كه اگر عقده در كسی كه ظلم بر او وارد شده باقی بماند، بعد به اجتماع صدمه می زند، یعنی اگر عقده اش در مورد جانی خالی نشود، در مورد غیر جانی خالی می شود. این مضمون عجیب، در دعای حضرت رسول (ص) هست [6]:

اللّهمّ اقسم لنا من خشیتك ما یحول بیننا و بین معصیتك و من طاعتك ما تبلّغنا به رضوانك و من الیقین ما یهون علینا به مصیبات الدّنیا، اللّهمّ امتعنا باسماعنا و ابصارنا و قوّتنا ما احییتنا و اجعلها الوارث منّا و اجعل ثارنا علی من ظلمنا [7].

فرض بر این شده كه این انتقامها از دل آدم بیرون می آید. حالا كه بناست انسان وقتی كه از ظالم ظلم دیده، انتقام بكشد- معمول مردم این طورند، نگویید عده ای اینها را در روح خودشان حل می كنند، آدم ظلم می بیند، عقده پیدا می شود- این عقده را اگر روی ظالم خالی نكند، جای دیگر خالی می كند. «و اجعل ثارنا علی من ظلمنا» یعنی «لا علی غیر من ظلمنا» . كأنّه فرض شده این ثار بالأخره بیرون می آید، حالا كه بناست بیرون بیاید، پس چرا خود ظالم را نگیرد و غیر ظالم را بگیرد؟ یك فلسفه ی كیفرهای دنیوی، عقده خالی شدن هاست. آن دنیا دیگر صحبت این حرفها نیست، بعد از میلیاردها سال، روز وا نفساست، هر كسی به فكر یك ذره سعادت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 686
برای خودش است. چه كسی به فكر این می افتد كه حالا آن كسی كه به من در دنیا ظلم كرده، عقده ام روی او خالی شود؟ این حرفها نیست.

دومین [حكمت مجازات در این دنیا] مصلحت زندگی اجتماعی است: «وَ لَكُمْ فِی اَلْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اَلْأَلْبابِ» [8]. مجرم اینجا باید مجازات شود تا دیگری طمع جرم نكند. در قیامت این حرفها مطرح نیست، مگر اینكه كسی- العیاذ باللّه- بگوید آن تهدیدها را كرده اند كه در این دنیا اثر ببخشد ولی آن دنیا واقعیت ندارد، كه [در این صورت ] انسان باید وعده ی خدا را- العیاذ باللّه- باطل فرض كند، كه چنین چیزی نیست. اگر ما بخواهیم مسأله ی مجازاتهای اخروی را بر همین اساس «متكلمینی» یعنی اساس دنیوی زندگی اجتماعی توجیه كنیم، نه تنها مسأله ی مدت و شدتش قابل توجیه نیست، [بلكه ] اصل آن قابل توجیه نیست. من یك قدم هم بالاتر رفتم.

ولی مجازات دو جور دیگر هم شرط دارد: یك جور مجازاتهای تكوینی است، یعنی در نظام خلقت و طبیعت، اینكه انسان یك كاری می كند كه عكس العمل یعنی نتیجه و اثرش را در همین دنیا می بیند. آدمی كه مشروب می خورد، به او گفته اند مشروب نخور، وقتی خورد مجازاتش را در همین دنیا می بیند یعنی روی اعصاب، كبد و جهازات دیگرش- كه شما آقایان اطباء بهتر می دانید- می بیند. این واقعا مجازاتی است در همین دنیا، ولی درباره ی این مجازات، انسان این طور فكر می كند كه آن كسی كه مشروب خورده، چند لحظه مشروب خورده؟ این مجازات هم باید همین مقدار باشد. در مجازاتهای بشری است كه این حسابها [به میان ] می آید، می گویند این اثر این كار است.

یا مثل این است كه كسی بگوید آقا كنار لبه ی پرتگاه كوه نرو، چون لازمه ی این كار لغزیدن و پرت شدن است. حال یك كسی خیرگی كرد و لب پرتگاه رفت، می افتد و استخوانهایش خرد می شود، [اگر] كسی بگوید میان این جزا و این عمل تناسبی نیست، حالا من خیرگی كردم یك قدم رفتم آن طرف تر، باید اینچنین مجازات بشوم كه از صد متر كوه بیفتم پایین كه تمام مغزم خرد بشود؟ می گوییم اینجا وقتی می گویند جزا یعنی رابطه ی علت و معلول. این كار را نكن كه دنبالش این [اثر] را دارد. آن [اثر] ،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 687
فرزند و نتیجه ی ضروری و حتمی و جبری آن [كار] در نظام خلقت است، نمی تواند از آن جدا باشد. اگر از نوع مجازاتهای اجتماعی بود، این را می گفتند ولی در اینجا نمی گویند.

قرآن منطقی دارد كه از این هم یك درجه بالاتر است. قرآن معتقد است كه همین عمل انسان، نفس عمل انسان جزای اخروی است. ممكن است بگویید از نظر علمی نمی توانیم توجیه كنیم. اگر هم نتوانیم توجیه كنیم ولی قرآن این را گفته، یك روزی شاید بشر بتواند توجیه كند. عده ای معتقدند توجیه هم می توان كرد. درست است كه قرآن تعبیر به «جزا» می كند اما جای دیگر بیان می كند و می گوید خود عمل شما همان جزاست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 688

[1] . حالا اگر یك وقت به طور اخترامی (غیر طبیعی) بچه ای سقط می شود، قانون كلی نیست.
[2] . غیر از قوه ی تخیل است.
[3] . كنوز الحقایق، مناوی، باب دال: [دنیا كشتگاه آخرت است ] .
[4] . انعام/160.
[5] . [به معنی تفاوت بسیار زیاد] .
[6] . دعای خیلی خوبی است كه من همیشه آن را در قنوتها و غیر قنوتها می خوانم. در ماه شعبان وارد است ولی برای همیشه خوب است.
[7] . انتقام ما را روی ظالم ما قرار بده.
[8] . بقره/179.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است