در
کتابخانه
بازدید : 278793تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Collapse نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی دیگر كه بازمی گویند در انسان غیر متناهی است، مسأله ی آرزو است.

این هم البته یك مسأله ی جالبی است. می گویند آرزوی انسان هم غیر متناهی است. ما الآن یك سلسله آرزوها داریم و هر كس یك سلسله آرزوها دارد. آیا آرزوهای كسی به این حالت است كه اگر چیزی را كه آرزو می كند به او بدهیم، یك مرتبه فاقد آرزو می شود و دیگر هیچ آرزویی ندارد؟ مثل اینكه معمولا افراد می گویند: من یك آرزو دارم، اگر خدا همان را بدهد دیگر از خدا چیزی نمی خواهم. ممكن است یك كسی چون قرارداد كرده، از خدا چیزی نخواهد اما دلش می خواهد. امكان ندارد كه انسان دل خودش را به آنچه دارد قانع كند، همیشه هر چه داشته باشد، باز یك چیز دیگری غیر از آنچه كه دارد می خواهد. این كسی كه الآن یك مقدار آرزویش محدود است، شرایط فعلی ایجاب می كند كه آرزویش محدود باشد، چون یك امر نامحدود به نظرش معقول نمی رسد و عملی نیست، فكرش را هم نمی كند ولی دو قدم كه جلوتر رفت و این را داشت، فورا به فكر یك مطلوب و آرزوی جدید می افتد. این حالت در انسان هست. آرزو از مختصات انسان است. حیوان به این شكل آرزو ندارد، چون آن پرش قوه ی عقلی و قوه ی خیالی و آن دوربینی را ندارد.

این مسأله هم بالأخره برای انسان هست كه آیا ظرفیت آرزویی انسان محدود است یا نامحدود؟ در اینجا فرض شده است كه ظرفیت آرزویی انسان نامحدود است و مثل اینكه مطلب از همین قرار هم هست: ظرفیت آرزویی نامحدود است. انسان به هر چه كه برسد، باز یك چیز دیگری را پشت سر آن می خواهد. اینكه سعدی می گوید:

هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه*همچنان در بند اقلیمی دگر كه مسأله ی حرص را گفته، البته این یك مجراست كه مجرای غلط آرزوی انسان است و الاّ هر كسی به هر اقلیمی رو بیاورد- لازم نیست اقلیم سیادت و سلطنت و حكومت بخواهد باشد- همین طور است، فرض كنید انسان به اقلیم ثروت هم كه رو بیاورد، همین طور در بند جمع كردن ثروت دیگری است. انسان به هر اقلیمی رو بیاورد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 766
بگیرد، باز دنبال یك اقلیم دیگری است. قدما می گویند این از آن جهت است كه مطلوب انسان كمال مطلق است.

به این مطلب توجه بفرمایید. من دلم می خواهد خود آقای مهندس هم توجه كنند، ببینند چگونه است. به نظر می رسد كه در اینجا ایشان توجهشان به زیادی آرزوهاست (همین كه الآن تقریر می كردیم) یعنی این آرزو آرزوی دیگر [را به دنبال دارد] ، این آرزو آرزوی دیگر و. . . ظرفیت بی نهایت انسان در این است كه آرزوهای بی نهایت می تواند داشته باشد. بعضی آمده اند این طور توجیه كرده اند- كه به نظر من توجیه خیلی غلطی است و اغلب نوشته های امروزی بر این اساس است- می گویند انسان طالب چیزی است كه ندارد. خاصیت انسان این است كه چیزی را كه ندارد می خواهد و چیزی را كه دارد نمی خواهد. پس انسان همیشه یك چیز بیشتر نمی خواهد و یك آرزو بیشتر ندارد، چه چیز؟ آنچه كه ندارد.

داستان معروفی نقل می كنند كه سفیر انگلیس در فرانسه پیش ناپلئون بود و ناپلئون به او گفت: ما فرانسویها با شما انگلیسیها این تفاوت را داریم كه ما طالب شرف هستیم و شما طالب ثروت. او هم گفت: البته بشر همیشه طالب چیزی است كه ندارد! می گویند انسان دنبال چیزی است كه ندارد. این، هم درست است و هم درست نیست. انسان دنبال چیزی است كه ندارد ولی واقعا می خواهد كه داشته باشد. آیا آن كه آرزوی انسان است این است كه داشته باشد یا فقط نیستی را آرزو می كند، آن چیزی را كه نیست می خواهد، و همان «نیست» كه واقعا خواسته اش بوده همین قدر كه «هست» شد از هستی تنفر دارد؟ حتما آرزوی انسان به یك چیزی تعلق می گیرد كه داشته باشد، یعنی انسان دنبال دارا شدن می رود، نه اینكه همیشه بازی ای در او هست: چیزی را كه ندارد می گوید می خواهم دارا باشم، تا دارا شد از دارایی بدش بیاید. این طور نیست. پس چیست؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است