در
کتابخانه
بازدید : 483405تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Collapse <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از نظر جامعه شناسی ماركسیسم، سازمانها و بنیادهای جامعه همه در یك سطح نیستند؛ جامعه مانند ساختمانی است كه یك پایه و زیر بنا دارد و بقیّه ی قسمتهای آن بر روی آن پایه بنا می شوند و تابع آن هستند. پایه و زیر بنای جامعه اقتصاد است و تغییر اوضاع و احوال اقتصادی باعث تغییر نهادهای اجتماعی خواهد شد و تغییر عوامل اجتماعی باعث تغییر رفتار انسانها می گردد. پس انسان از جامعه شكل می گیرد و جامعه از اقتصاد، و اقتصاد هم ساخته ی روابط تولید و در نهایت ابزار تولید است.

شكل ابزار تولید است كه جامعه را می سازد، و جامعه است كه انسان را می سازد. اگر خواستید انسانها را در طول تاریخ بشناسید وضع اقتصادی و ابزار تولید اقتصادی آنها را بشناسید. خوبی و بدی انسان تابع وضع خاصّ ابزار تولید است. خیر و نور و عدل از یك طرف و شرّ و ظلمت و ظلم از طرف دیگر به انسانها مربوط نیست، اینها همه تابع نظام تولید است. نظام تولیدی گاهی جبراً ایجاب می كند عدل را و گاهی جبراً ایجاب می كند نقطه ی مقابلش را.

بر این اساس، ماركسیسم برای تاریخ جوامع سیر واحدی را بیان می كند كه همه ی جوامع ضرورتاً باید آن را طی كنند. این مراحل عبارتند از دوره ی اشتراك اوّلیّه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم یا ارباب و رعیّتی، دوره ی بورژوازی و سرمایه داری، دوره ی سوسیالیسم و كمونیسم. در دوره ی اشتراك اوّلیّه، از آغاز پیدایش انسان، بشر مراحل اوّل زندگی اجتماعی را طی می كرد و هنوز موفّق به كشف كشاورزی نشده بود، هنوز موفّق به كشف دامپروری نشده بود، هنوز صنعتش پیشرفت نكرده بود، ابزار تولیدش بسیار ابتدایی بود؛ تنها سنگهای تیزی پیدا كرده بود كه حیوانات را شكار كند. او با این ابزارهای ساده و معمولی فقط می توانست به اندازه ی خودش تولید كند. زندگی اش مثل پرندگان بود كه صبح گرسنه از آشیانه بیرون می آیند و تا غروب دنبال غذا می روند و وقتی سیر شدند به آشیانه بر می گردند و دوباره صبح گرسنه می روند و عصر سیر بر می گردند. قهراً این وضع تولید اقتضا می كرد كه انسانها با هم خوب باشند، روابط اجتماعی برادرانه داشته باشند مثل یك گلّه ی آهو كه با هم دعوا ندارند، صبح می روند چرا و عصر بر می گردند و برادروار زندگی می كنند. دشمنی با طبیعت و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 419
حیوانات درنده هم باعث اتّحاد و دوستی آنها می شد. چیزی هم كه باعث جنگ و نزاع باشد در بین نبود. ثروت و مالی نبود تا بر سر آن دعوا و نزاع كنند. پس وضع تولید دوره ی اشتراكی ایجاب می كرد عدالت و مساوات و برادری را.

امّا كم كم وضع بشر پیشرفت كرد. انسان، كشاورزی آموخت، دامداری را فرا گرفت، ابزارهای جدید و كامل تری ساخت بطوری كه توانست اضافه بر نیازش تولید كند، مثلاً گندم و دانه های دیگر را كشف كرده بود، آنها را در زمین می كاشت و هفتاد من بر می داشت و خودش و ده نفر دیگر را می توانست سیر كند. از اینجا بود كه استثمار پیدا شد؛ یعنی افرادی كار كنند و تولید كنند و عدّه ای از محصول كار آنها بدون كار و تلاش استفاده نمایند. قبلاً هر كس اجباراً می بایست برای خودش كار كند، امّا حالا این امكان پیدا شده بود كه یك نفر با استفاده از كار دیگری زندگی كند. به این ترتیب مالكیّت خصوصی پیدا شد: مالكیّت زمین و مالكیّت برده. عدّه ای برده های جنگی را به كار می گرفتند و خود می خوردند و می خوابیدند و برده ها را استثمار می كردند.

بنابراین از وقتی كه ابزار تولید رشد كرد، مالكیّت خصوصی به وجود آمد و وقتی مالكیّت خصوصی پیدا شد، استثمار و ظلم به وجود آمد. زیربنای اقتصادی كه خراب شد، بشر هم فاسد شد: یا استثمارگر شد و یا استثمار شده. به تعبیر ماركس این هر دو به نحوی از خود بیگانه شدند، از انسانیّت خود خارج شدند، چون اساس انسانیّت «ما» بودن بود. قبلاً مالكیّت عمومی و اشتراكی بود، با آمدن مالكیّت خصوصی «ما» به «من» ها تبدیل شد كه در مقابل یكدیگر قرار گرفتند. از اینجا فساد و شرارت و ظلم و تباهی شروع شد. در دوره ی اشتراكیّت هر چه بود خوبی بود و خیر و صلاح و برادری و عدالت، چون ثروتی در كار نبود. در دوره های بعد چون مالكیّت پیدا شد هر چه آمد، بدی بود و ظلم و فساد و نابرابری.

پس تنها در دوره ی اشتراك، حق بر جامعه حكومت داشته و بعد از آن دوره، حق و عدالتی وجود نداشته و نمی توانسته هم وجود داشته باشد؛ چون مطابق اصل اوّل، انسان اصالت ندارد، فطرت ندارد، وجدان و اختیار ندارد؛ فكرش، روحش، ذوقش، وجدانش و همه چیزش تابع جامعه است و جامعه هم اساسش سازمان تولیدی است، و وضع تولیدی و جبر تاریخ هر جور ایجاب كند انسان به همان گونه ساخته می شود: نور بدهد نور می گیرد، ظلمت بدهد ظلمت می گیرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 420
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم
اینجا آینه ی ابزار تولید است. این شرّ و فساد و باطل از ابزار تولید پیدا شده و جبراً هم پیدا شده، و هست و هست تا وقتی كه باز دوباره ابزار تولید آن قدر رشد كند كه مالكیّت خصوصی امكان نداشته باشد و مالكیّت، اشتراكی و عمومی گردد. در این صورت باز انسانها جبراً خوب می شوند، حق سایه گستر می شود، همه برادر می شوند، «من» ها «ما» می شوند، نور و خیر و عدالت پیدا می شود. در این بینش، انسان محكوم جبر تاریخ است و ابزار بر انسان تقدّم دارد. یك روزی ابزار اقتضاء می كرد كه انسان خوب باشد، خوب بود، یك روز اقتضا می كرد بد باشد بد بود. الآن دوره ی بدی انسان است. یك روز هم آینده ی ابزار تولید اقتضا می كند كه انسان خوب شود، باز انسان خوب می شود. به این حساب نه باید به بشر خوش بین بود و نه بد بین.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است