در
کتابخانه
بازدید : 483320تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Expand راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Collapse پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
Expand 1توحید و تكامل 1توحید و تكامل
Collapse 2توحید و مسأله ی شرور2توحید و مسأله ی شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك مطلب دیگر هم اینجا عرض كنیم و به عرایض خودمان خاتمه دهیم، یعنی این بحث ما دیگر به پایان می رسد، و آن موضوع این است:

در قرآن كریم از شیطان زیاد یاد شده است. بحث شیطان هم خودش یك بحث بسیار مهمی است. در اخبار و احادیث ما این موضوعی كه عرض می كنم نیامده است، ولی در كتابهای ما نقل كرده اند كه در بعضی از شروح انجیل آمده است. شهرستانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 331
در ملل و نحل، از كتابهای مسیحیها نقل كرده كه حتی خود شیطان بعد از آنكه ملعون و مطرود بارگاه الهی شد، شش اعتراض به خداوند كرد و گفت: اولا تو چرا مرا آفریدی، تو كه می دانستی من آخر كارم به اینجا می كشد چرا مرا آفریدی؟ بعد از آنكه مرا آفریدی، تو كه می دانستی اگر به من امر به سجده كنی، طبیعت من حاضر نیست كه این خضوع را انجام دهد، تو كه می دانستی من معصیت می كنم، چرا امر كردی؟ بعد از آنكه من سجده نكردم و دشمن آدم شدم، چرا مرا بر او مسلط كردی؟ من به تو گفتم: «أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» [1] به من مهلت بده، مرا از بین نبر، چرا مرا هلاك نكردی؟ گفتم به من مهلت بده، گفتی بسیار خوب، مهلت دادم. گفتم من می خواهم فرزندان آدم را وسوسه كنم برای اینكه آنها را گمراه كنم، خیالات بد در دل آنها القاء كنم، گفتی بسیار خوب برو هر كار دلت می خواهد بكن، وقتی گمراه كردی، من هم گمراهان را یكسره می برم جهنم، و از این جور سؤالات. در اول حرفش- در این نقلی كه شرّاح اناجیل كرده اند- گفت: خدایا تو حكیم هستی، از حكیم این كارها نسزد. به جوابش گفتند كه اول ما تو را به همان حرف خودت می گیریم، گفتی ما حكیم هستیم.

بله، ما كه حكیم هستیم، هیچ كاری را بدون حكمت انجام نمی دهیم. بنابراین فضولی موقوف، برو دنبال كارت! ببینید، راجع به شیطان بحثهایی هست. اولا قرآن كریم این طور می فهماند كه شیطان قبل از خلقت انسان در صف ملائكه بود، بعد از خلقت انسان از صف ملائكه خارج و رجیم شد. در موضوع وسوسه های شیطانی هم قرآن كریم بیان كرده است كه این موجود انسان را وسوسه می كند، از زبان خود او نقل كرده است: «بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ» [2] من بر روی زمین یك چیزهایی را در نظر اینها جلوه می دهم، نشان می دهد كه كیفیت گمراه كردن شیطان چه كیفیتی است، یعنی از راه ادراكات و احساسات و از راه دل وارد می شود، راه دیگری هم نیست.

باز از قرآن كریم این مطلب استفاده می شود كه این تسلط شیطان بر انسان یك تسلط محدودی است، چون خودش هم می گوید: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، `إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ» [3] گمراهشان خواهم كرد مگر بندگان مخلص تو را، كه آنها را دیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 332
نمی توانم. در یك آیه ی دیگر می فرماید: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی اَلَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» [4] حكومت شیطان بر افرادی است كه آن افراد سرپرستی شیطان را پذیرفته اند. اینجا دیگر تسلط او را خیلی محدود می كند. افرادی كه سرپرستی او را پذیرفته اند، بر آنها تسلط دارد، یعنی افرادی كه ولایت و سرپرستی او را نپذیرفته اند، بر آنها تسلط ندارد.

از این واضح تر، یك محاكمه ای میان شیطان و گنهكاران در قیامت ذكر می كند كه در قیامت چنین واقع خواهد شد، منتها چون یك امری است كه قطعا واقع می شود، قرآن به صورت گذشته نقل می كند:

«وَ قالَ اَلشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ اَلْأَمْرُ إِنَّ اَللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ اَلْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ» [5].

آنجا شیطان طلبكار می شود، اصلا آدمیزاد را یك چیزی هم [بدهكار می كند] .

می فرماید وقتی كار به نهایت می رسد و تمام می شود، شیطان رو می كند به مردمی كه از او پیروی كرده اند، می گوید: خدا به شما نوید و وعده داد، من هم وعده دادم، خدا وعده اش راستین بود، وعده ی من خلاف «إِنَّ اَللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ اَلْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» .

معنایش این است كه تسلط من بر شما كه از تسلط خدا بیشتر نبود (یعنی در همین حدود بود) ، همان طوری كه خداوند به بشر نوید داد كه اگر كار خوب بكنید چنین [پاداش به شما خواهم داد] ولی كسی را مجبور به كار حق نكرد، من هم به شما نوید دادم، كسی را كه مجبور نكردم. «وَ ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ» من كه بر شما مسلط نبودم، یعنی زور نداشتم، شما را به زور به جایی نكشاندم «إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی» من شما را خواندم [و شما به سرعت پذیرفتید] . در یك آیه هست كه سوت كشیدم:

«وَ اِسْتَفْزِزْ مَنِ اِسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِی اَلْأَمْوالِ وَ اَلْأَوْلادِ» [6] یعنی تو سوت بكش، آنها می آیند، خیلی احتیاج ندارد كه بخواهی دنبالشان بروی، یك سوت كشیدن كافی است كه دورت بریزند.

خواب معروفی نقل می كنند كه در زمان شیخ انصاری یك كسی خواب دید كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 333
شیطان در نقطه ای (قضیه مربوط به نجف است) تعداد زیادی افسار همراه خودش دارد، ولی افسارها مختلف است، بعضی از افسارها خیلی شل است، طناب بسیار ضعیفی را به صورت افسار در آورده است، یكی دیگر افسار چرمی، یكی دیگر زنجیری، زنجیرهای مختلف و بعضی از زنجیرها خیلی كلفت است. در میان اینها یك افسار خیلی كلفت و زنجیر قوی بود كه خیلی جالب بود. اول از شیطان پرسید: اینها چیست؟ گفت: اینها افسارهایی است كه به كله ی بنی آدم می زنم و آنها را به طرف گناه می كشانم. آن افسار خیلی كلفت نظر این شخص را جلب كرد، گفت: آن برای كیست؟ گفت: این برای یك آدم خیلی گردن كلفتی است. گفت: كی؟ گفت: شیخ انصاری. گفت: چطور؟ گفت: اتفاقا دیشب زدم به كله اش، یك چند قدم آوردم ولی زد آن را پاره كرد. گفت: حالا افسار ماها كجاست؟ گفت: شما كه افسار نمی خواهید، شما دنبال من هستید! این افسار مال آنهایی است كه دنبال من نمی آیند. آن شخص صبح آمد خواب را برای شیخ انصاری نقل كرد.

مثل اینكه شبی بوده، شیخ خیلی اضطرار پیدا می كند و پولی كه بابت سهم امام بوده و فردا بایستی تقسیم می كرده است، به عنوان قرض از آن چیزی برمی دارد، می آید تا دم در، ولی پشیمان می شود، دوباره بر می گردد می گذارد سر جایش. شیطان كه گفته بود زنجیر را زدم به كله اش و او را چند قدم آوردم ولی بعد پاره كرد و رفت، قضیه این بوده است [7].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 334
آنجا هم شیطان می گوید ما افساری در كار نداشتیم. آیه ی قرآن- به تعبیر ما- می گوید: ریسمانی، افساری، جبری، چیزی در كار نبود «إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی» من فقط دعوت كردم، خواندم، شما هم به سرعت پذیرفتند [8]. «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» پس مرا سرزنش نكنید، خودتان را سرزنش كنید. «ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ» اینجا نه شما به درد من می خورید و نه من به درد شما. حالا آنجا كه طلبكار می شود اینجاست: «إِنِّی كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ» من كفر می ورزم به اینكه شما مرا شریك پروردگار كردید. در اینجا دم از توحید می زند: شما مشركید كه من را در مقابل خدا گرفتید، ولی من از این شرك تبرّی می جویم.

بنابراین شیطان از نظر قرآن یعنی یك مبدأ باطنی و معنوی كه كارش فقط این است كه انسان را به بدی و شر و معصیت دعوت می كند اما این، دعوت اجباركننده نیست، فقط دعوتی است، یعنی نشان می دهد. مولوی چه خوب می گوید:

از جهان دو بانگ می آید به ضد*تا كدامین را تو باشی مستعد آن یكی بانگش نشور اتقیا*و إن دگر بانگش نفور اشقیا
[1] . اعراف/14.
[2] . حجر/39.
[3] . حجر/39 و 40.
[4] . نحل/100.
[5] . ابراهیم/22.
[6] . اسراء/64.
[7] . شیخ در منتها درجه ی زهد زندگی می كرده و واقعا این مرد از عجایب روزگار بوده است. اولا در همان رشته ی خودش- كه فقه و اصول است- یك محقق فوق العاده ای است، یعنی نظیر بوعلی سینا در عصر و زمان خودش كه در طب و فلسفه نسبت به دیگران برتری داشته است، او هم نسبت به عصر خودش همین طور است. در منتهای پاكی و زهد و تقوا هم زندگی كرده، كه وقتی مرده است تمام هستی و زندگی و دارایی او را كه سنجیده اند، هفده تومان بیشتر نشد. زندگی او تاریخچه های عجیبی دارد و بسیار مرد عاقل فهمیده ی باهوشی بوده است. شیخ هرگز در وجوهات تصرف نمی كرده است. دخترش می رفت مكتب- پسر نداشت، دو تا دختر داشت، این «سبط» ها از اولاد او هستند- خیلی گریه كرد و گفت: در مكتب هر جا می روم، بچه های دیگران وضع بهتری دارند و من غذا و لباسهایم خوب نیست و از این حرفها. شیخ خیلی متأثر شد. زنش گفت: آخر این همه سختی دادن كه درست نیست، چرا این قدر به ما سختی می دهی؟ شیخ گریه كرد و گفت: و اللّه من دلم می سوزد، نمی خواهم این طور باشد، ولی می دانی این وجوهات چیست؟ (زنش داشت رخت می شست، عمامه ی شیخ را می شست) مثل این وجوهات برای ما كه می خوریم، مثل آبهای این تشت است، یك آدم اگر خیلی تشنه باشد و از تشنگی بخواهد بمیرد، اگر بخواهد برای رفع تشنگی از این آبها بخورد چقدر می خورد؟ همین قدر می خورد كه نمیرد. ما از خودمان كه چیزی
[8] . «استجابت» اجابت خیلی سریع را می گویند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است