در
کتابخانه
بازدید : 483372تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Expand راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Collapse پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
Collapse 1توحید و تكامل 1توحید و تكامل
Expand 2توحید و مسأله ی شرور2توحید و مسأله ی شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ضمنا متوجه یك اصل دیگری شد و آن اصل این است: بچه های حیوانات كه به دنیا می آیند، «یك قالب» و «یك ریخت» از یك پدر و مادر متولد نمی شوند مثل جنسهایی كه از كارخانه ها صادر می شود، مثلا اگر بلورسازی استكان به وجود می آورد، تمام استكانها صد در صد یك جور است، حیوانات این طور نیستند، از باب اینكه علل و شرایط زیادی در تكوّن فرزندان آنها دخالت دارد. حیوانهایی كه از یك پدر و مادر به وجود می آیند، از همان نوع هستند اما خصایص فردی خیلی فرق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 246
می كند: رنگها صد در صد یك جور نیست، شكلها صد در صد یك جور نیست، اندامها صد در صد یك جور نیست، درشتی و كوچكی صد در صد یك جور نیست، هوش و ذكاوت صد در صد یك جور نیست، پس قهرا قابلیت بقای آنها صد در صد یك جور نیست، بعضی قویتر و نیرومندترند، بعضی نه- عرض كردیم- چون علل زیادی دخالت دارد كه هنوز علم نتوانسته آنها را تحت ضبط در آورد. پس وقتی افرادی از یك نوع كه به دنیا می آیند با یك اختلافاتی به دنیا می آیند، قهرا در نزاعی كه در می گیرد، آن كه اتفاقا و تصادفا با یك علل غیر قابل ضبط با یك امتیازاتی به دنیا آمده است، در این نزاع برنده می شود. او كه برنده شد، دیگری خواه ناخواه محكوم به انقراض است و از میان می رود. پس او با یك امتیازی باقی می ماند و این امتیاز را هم به وراثت به فرزندان خودش منتقل می كند. نتیجه این می شود كه نسل دوم می آید با یك فرق نسبت به نسل اول (نسل اول در سطح پایین تری بود) . در میان افراد نسل اول یك فرد ممتاز بود و چون این فرد ممتاز با امتیازش تولید فرزند می كند (یعنی امتیاز خودش را به فرزندانش منتقل می كند) ، تمام فرزندان او می آیند با همه ی آن امتیازات. پس قهرا مجموع فرزندان او در یك سطح بالاتر از فرزندان نسل پیشین به دنیا می آیند. ولی در عین حال در خود اینها هم یك اختلافات فردی هست، بعضی با امتیازات بیشتر، بعضی با امتیازات كمتر. باز آن كه با امتیازات بیشتر است باقی می ماند و آن كه با امتیازات كمتر است از میان می رود. دو مرتبه در نسل بعد در یك سطح بالاتری حیوان به وجود می آید. پس عامل وراثت در اینجا دخالت می كند كه امتیازاتی كه با كمك قانون تنازع بقا باقی مانده است، در نسلهای بعدی محفوظ بماند. به همین ترتیب نسلها یكی بعد از دیگری در سطح بالاتری قرار می گیرند و با امتیازات بیشتری به وجود می آیند و به این وسیله تكامل صورت می گیرد.

اگر برخوردی میان نظریه ی داروین و دلیل الهیون در باب نظام خلقت باشد، همین جاست كه ممكن است كسی این طور بگوید: این نظامی كه در عالم پیدا شده است، نتیجه ی این امتیازات پی درپی است كه هر كدام از آنها به طور تصادف به وجود آمده اند ولی به حكم قانون تنازع بقا و بقای انسب و بقای اصلح، هر امتیاز كوچكی باقی مانده است، بعد به امتیاز دیگر اضافه شده است و مجموعه ی این امتیازات طی میلیونها نسل، این نظام موجود را به وجود آورده است. وقتی كه ما مثلا یك انسان را الآن در نظر می گیریم، می بینیم كه برای نظامات خلقت این انسان كتابها باید نوشت،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 247
اگر این انسان ابتدائا با همین امتیازات و خصوصیات به وجود آمده بود، قابل توجیه نبود كه خود به خود به وجود آمده باشد بدون اینكه قوه ی مدبّری دخالت داشته باشد، اما این انسان با این وضع كه آنا به وجود نیامده است، بلكه دنباله ی یك حركتی است كه صدها میلیون سال ادامه داشته تا به اینجا رسیده است. هر یك از خصوصیاتی كه در این انسان هست، شاید مثلا در یك قرن پیدا شده و مجموعشان روی همدیگر این مجموعه ی نظام را به وجود آورده است. در اینجاست كه میان دلیل الهیون از یك طرف و نظریه ی «تبدّل انواع» داروین از طرف دیگر تماسی پیدا می شود. اگر همینها كه داروین گفته است، برای پیدایش نظام موجود كافی باشد [1]، باید گفت آن دلیل الهیون دلیل ناتمامی است، یعنی آن دیگر دلیل نمی شود بر وجود خدا- نه اینكه دلیل بر نفی وجود خداست- و اما اگر كافی نباشد (همچنانكه از لابلای حرفهای خود داروین هم فهمیده می شود كه او هم مثل لامارك آخر درك كرده است كه آنچه می گوید كافی نیست) در نهایت باید به عللی كه به قول خود او مجهول است قائل بشود تا مجموعه ی این نظامات به وجود بیاید.

- منظور از آنچه الهیون می گویند، فلسفه ی اسلامی است وگرنه این با مسیحیت كه جور در نمی آید.

استاد: بله، من خیال نمی كنم مسیحیین هم از نظر خداشناسی و به عنوان یك مسأله ی علمی و عقلی با داروین مبارزه كرده باشند، بلكه به عنوان اینكه این حرفها بر ضد تورات است با آن مبارزه كرده اند و الاّ این مسأله را به این شكل طرح نكرده اند كه آیا آنچه كه داروین می گوید اصلا با خداشناسی ارتباط دارد یا ندارد. آخر چه ربطی باید داشته باشد مگر در همین جهت كه عرض كردم؟ اما راجع به این موضوع كه در كجا نظریه ی داروین با دلیل الهیون تصادم پیدا می كند، این قسمت را از روی این كتاب كه واضح تر و مفصلتر نوشته است برایتان می خوانم:

«گرچه داروین اصل انسان را از آن صورتی كه تا آن زمان تصور می كرده اند، خارج می سازد و نشان می دهد كه قانون تحول و تكامل باعث پیدایش انسان شده و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 248
خداوند انسان را به صورت خود [2] و ابتدا به ساكن نیافریده است و روی آن اصل مورد حمله ی اهل كلیسا قرار می گیرد تا به حدی كه او را مشركی بی نظیر معرفی می كنند، مع هذا داروین چنانچه از نوشته هایش بر می آید به هیچ وجه نفی صانع نمی كند، بلكه فقط وجود هدفهایی را كه متكی به پندارهایی بی اساس درباره ی چگونگی تشكیل عالم جانداران است، مثلا آنها را نمی پذیرد.

. . . در آغاز جهانگردی به كلیه ی نوشته های كتاب مقدس ایمان كافی نشان می دهد ولی در طی سفر از مشاهده ی تنوع عجیب جانوران و گیاهان و رابطه ی آنها با یكدیگر و با محیط زندگی، افكار جدیدی به او دست می دهد. مخصوصا وقتی «انتخاب طبیعی» را در تحول جانوران و گیاهان مؤثر می بیند، چنین به نظرش می رسد كه این عامل طبیعی در تولید انواع مختلف جانداران همان نقشی را بازی می كند كه معمولا به خدا نسبت می دهند [3]. ولی با وجود قبول علل طبیعی برای ظهور انواع مختلف جانداران، همواره به خدای یگانه مؤمن باقی می ماند و تدریجا كه سن او افزایش حاصل می كند، احساس درونی مخصوصی به درك قدرتی مافوق بشر در او تشدید می گردد تا به حدی كه معمای آفرینش را برای انسان لا ینحل می یابد. » این را من فقط از آن قسمت نقل كردم كه خود داروین هم متوجه می شود كه در كجا نظریه ی او با نظریه ی الهیون اصطكاك و تماس پیدا می كند. از نظر ما اینكه جاندار قابل تغییر باشد، با خداشناسی ارتباطی ندارد، اینكه شرایط محیط از عوامل تغییر باشد (یعنی محیط، تغییرات ایجاد كند) همین طور، اینكه تغییر عادات و استعمال و عدم استعمال عضو مؤثر [در تغییر] باشد (یعنی كسی بخواهد آن را به عنوان یك عامل بشناسد) باز ربطی ندارد، تغییرات فردی و امتیازات خصوصی (افراد با همدیگر فرق داشته باشند) ، بازهم نه، اینكه اساسا كسی قائل به تنازع بقا بشود، چطور؟ تنازع بقا هم چیزی نیست كه با خداشناسی منافات داشته باشد، چه در انسانها و چه در غیر انسانها. البته ما درباره ی غیر انسانها چیزی در قرآن نداریم، ولی درباره ی انسانها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 249
این آیه هست كه: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اَللّهِ اَلنّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اَلْأَرْضُ» [4] اگر این طور نبود كه خداوند بعضی از مردم را به وسیله ی بعضی دیگر دفع می كند، زمین فاسد و خراب می شد. به هر حال این هم خودش به تنهایی [با خداشناسی ناسازگار] نیست.


[1] . نمی گوییم صحیح باشد، چون ما گفتیم هیچ یك از اینها را نمی شود به خودی خود انكار كرد كه یك عاملی است از عوامل طبیعت.
[2] . همان جمله ای كه در تورات هست و عربی آن این است كه: «انّ اللّه خلق آدم علی صورته» [خداوند آدم را به صورت خود آفرید. ]
[3] . پس چیزی را كه به خدا نسبت می دهند و عامل آن را خدا می دانند (مثلا ما می گوییم چرا در فلان موجود فلان عنصر به وجود آمد، می گویند خدا این طور خلق كرده است تا برای فلان هدف درست باشد) داروین دید كه علت آن همین عامل طبیعی است.
[4] . بقره/251.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است