می گویند كه پایه ی فكر او از اینجا شروع شده است: اولین بار متوجه قابلیت تغییر
انواع در انتخابهای مصنوعی در گیاهان و در حیوانات شد، دید كسانی كه حیوانات
اهلی زیاد دارند، برای هدفهای زندگی خودشان نژادها را تغییر می دهند و معمولا
كاملتر هم می كنند (همین كاری كه از قدیم معمول بوده است) . بعد خودش هم در این
قضیه تجربیات خیلی زیادی كرد. دید آنها می آیند از میان افراد یك نوع انتخاب
می كنند (معمولا دهاتیها این كار را می كنند) . مثلا یك سگ كه هفت تا بچه می آورد،
كسی كه می خواهد در میان این بچه ها یك سگ خوب برای گله انتخاب كند، می بیند
كدامیك بهتر است، باقی دیگر را از میان می برد، یكی را انتخاب می كند. بعد، از میان
فرزندان آنها باز یكی یا دو تا را انتخاب می كنند و وقتی همین طور سریع پیش
می روند، كم كم می بینند اساسا [نژاد] عوض شد، جلو آمد و اوضاع فرق كرد. داروین
دید معلوم می شود كه قابلیت تغییر در این جنس وجود دارد. به این فكر افتاد كه پس
قابلیت تغییر در حیوان است و اختصاص به حیوانات اهلی ندارد، حیوانات اهلی و
غیر اهلی در قابلیت تغییر فرقی ندارند، چیزی كه هست، انسان با اراده ی خودش این
تغییرات را به وجود می آورد. به فكر افتاد ببیند آیا نظیر این كاری كه انسان با دست
خودش می كند، در طبیعت با عوامل طبیعی صورت می گیرد یا صورت نمی گیرد؟