بعد از لامارك نظریه ای پیدا شده است- كه یك وقت دیگر هم عرض كردم- به
نام نظریه ی «انطباق با محیط» . این نظریه هم خیلی قدیمی است. نظریه ی «انطباق با
محیط» این طور نشان می دهد كه در موجود زنده این خاصیت هست كه اگر محیط
برای زندگی او نامساعد باشد، با یك عامل مرموز- كه هرگز نمی شود تشخیص داد
چیست، چون غالبا از روی اراده نیست، اگر از روی اراده باشد خیلی ساده است-
لا عن شعور و لا عن اراده وضع داخل خودش را جوری می سازد كه با محیط جدید
سازگار باشد، خودش را منطبق می كند. بنابراین لامارك و دیگران این جهت را
اعتراف دارند كه این طور نیست كه عكس العملی كه موجود زنده در مقابل تأثیر محیط
نشان می دهد تصادفی باشد. گاهی تصادفا محیط می آید یك تغییری
می دهد كه آن تغییر به نفع موجود زنده است، مثل همان گردن زرافه كه تا حدود زیادی
همین طور است. البته آنجا عمل ارادی هم هست و خیلی عادی است: محیط و
احتیاج ایجاب می كند كه این حیوان گردنش را بكشد، خاصیت طبیعی كشیدن هم
این است كه كش بیاورد (البته در این هم خیلی حرف هست) ، بعد هم بگوییم [این
تغییر] با وراثت منتقل شود. البته دیگران غیر از این هم گفته اند، ولی تا حدودی كه
لامارك بیان كرده، خیلی ساده است. اما عمده این است كه محیط جدید نیاز جدید
به وجود می آورد و نیاز جدید تغییرات جدید در حیوان به وجود می آورد. تغییرات هم
همیشه در جهت بقا و مصالح این موجود است.