در
کتابخانه
بازدید : 483300تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Collapse راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Expand پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حكمای ما از راه دیگری وارد شده اند و آن راه بكلی غیر از این راههاست. آنها یك مطلبی را به ثبوت رسانیده اند كه این مطلب صد در صد در دوره ی اسلامی مستحدث است و حتی متعلق به بعد از دوره ی ابن سیناست- تا دوره ی ابن سینا هم نبوده است- و به نام «اصالت وجود» معروف است. «اصالت وجود» در مقابل «اعتباریت ماهیت» است [1] كه خود این هم البته مسأله ای مفصل و طولانی است.

ما در اصول فلسفه ثابت كرده ایم كه بر خلاف آنچه كه معروف است و خیلی از افراد گمان می كنند كه مسأله ی «اصالت وجود» یك مسأله ی قدیمی و كهن است، این طور نیست. صدر المتألهین همیشه دأبش این است كه وقتی مطلبی را اثبات می كند، می گردد بلكه از گوشه و كنار حرف افرادی، قراینی از حرفهای بزرگان به [دست ] آورد كه [نشان دهد] آنها هم این حرف را گفته اند. برای اینكه خودش را از تنهایی خارج كند و دیگران حرفش را قبول كنند كوشش می كند كه از گوشه و كنار حرفهای دیگران شواهدی بیاورد. چون اغلب این طور است كه سخن كسی را كه حرف تازه می گوید قبول نمی كنند، لذا می گوید بزرگان پیشین هم نظر به همین حرف داشته اند. بعدها برای دیگران این تخیل پیدا شده كه شاید اصلا مسأله ی «اصالت وجود» به همین شكل مطرح بوده است. نه اینكه من بخواهم بگویم قبلیها اصالت وجودی نبوده اند، [بلكه ] اصلا قبل از اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری، مسأله ای به نام «اصالت وجود» و «اصالت ماهیت» مطرح نبوده است. شما اگر در تمام كتابهای ابن سینا- كه یك فیلسوف بزرگ درجه اوّل است- از اوّل تا به آخر بگردید، نه كلمه ی «اصالت وجود» و نه كلمه ی «اصالت ماهیت» و نه یك كلمه ی دیگری كه مفید این معناها باشد، پیدا نمی كنید و اصلا این مسأله مطرح نیست. آن چیزی هم كه ملا صدرا می گوید این است كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 218
بعضی از حرفهایی كه بوعلی گفته است با «اصالت وجود» جور در می آید. من هم قبول دارم، كما اینكه بعضی از حرفهای دیگر او هم با «اصالت ماهیت» جور در می آید.

ملا صدرا می گوید اصلا آنچه كه در خارج حقیقت دارد، نفس هستی است، اشیاء دیگر (هر چیز دیگری كه ما می گوییم) مثل جلوه ها و اعتباراتی است از هستی كه در ذهن ما می آید. ما می گوییم انسان هست، درخت هست، سنگ هست، خیال می كنیم آن كه متن واقع را تشكیل می دهد انسان است كه دارای صفتی است به نام هستی، درخت خودش چیزی است با صفتی به نام هستی، سنگ چیزی است با صفتی به نام هستی، این طور نیست. هستی وجود دارد، آن هستی سنگ كه وجود دارد، یك هستی خاصی است و ذهن شما وقتی با آن هستی برخورد می كند، از آن یك جلوه ای پیدا می كند و آن نقشی كه در ذهن شما می آید سنگ یا ماهیت نامیده می شود. در واقع این طور نباید بگوییم: سنگ هست. اگر بخواهیم حقیقت را بگوییم، باید بگوییم:

هستی در یك جا سنگ است، هستی در جای دیگر انسان است، هستی در جای دیگر درخت است. هستی تنوعات مختلفی پیدا می كند، درست مثل امواج دریا كه آب، امواج مختلف پیدا می كند، در یك جا این شكل را پیدا می كند و در جایی شكل دیگر.

آن كه واقعا وجود دارد خود همین آب دریاست، این رنگها، شكلها و تعیّنات به علل خارجی پیدا می شوند. این معنی اجمالی از «اصالت وجود» است.

او حرفش را روی تصور نیاورده كه ما تصوری داریم از ذات كامل، تصوری داریم از وجود مطلق، تصوری داریم از لا یتناهی. بعد كه ثابت می شود تمام معانی و مفاهیمی كه از اشیاء خارجی داریم، تعیّناتی است كه ذهن ما از هستیها درك می كند و آن كه واقعا وجود دارد خود هستی است، روی هستی تأملی می كند كه خود هستی چیست؟ روی هستی در ذات خودش حساب می كند.

در تقسیم اوّلی در ذهن انسان این طور می آید كه هستی ممكن است دو جور باشد: یكی آنكه ناقص و محدود باشد، دیگر آنكه كامل باشد. آنچه طبیعت هستی ایجاب می كند- كه لازمه ی هستی بودن آن است- كمال مطلق، ضدیت یا نیستی، ابدیت و همیشگی بودن است. محدودیت، عدم و نیستی است. این عدم و نیستی را باید ببینیم از كجا پیدا می شود، و الاّ اگر ما در ذات هستی تعمق كنیم، ذات هستی مساوی با وجوب وجود، لانهایی و كامل مطلق بودن است. آنگاه ناقص بودن، محتاج بودن، تمام اینها ناشی از جای دیگر است، ناشی از چیست؟ وقتی كه ذات هستی علیت پیدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 219
می كند (یعنی هستی دیگری به وجود می آورد) ، آن چون معلول است، لازمه ی معلولیتش تأخّر و نقص و عدم است، نه لازمه ی ذاتش، اصلا لازمه ی ذات هستی كمال مطلق است.

در اینجا همین قدر خواستم مقایسه ای شده باشد میان آن برهانی كه دیگران از راه وجود وارد شده اند و نام آن را «برهان وجودی» گذاشته اند (كه از راه تصور وارد شده اند) و این راهی كه به نام «برهان صدّیقین» معروف است، كه این هم از راه وجود است و حكیم مشرق زمینی خودمان از این راه وارد شده است. خواستم عجالتا تفاوت این دو راه معلوم شود.

خلاصه ی حرف ملا صدرا این است: در وجود و هستی، آن كه اصالت و واقعیت دارد- و دیگر باقی هر چه هست، اعتبارات است- خود هستی است. البته در باب هستی، مسأله ی وحدت حقیقت هستی هم كه به نام «وحدت تشكیكی وجود» معروف است، اصل مسلّمی است كه هستی نمی تواند حقایق متباین باشد، هستی اگر هستیها هم باشد، اختلاف به شدت و ضعف و كمال و نقص می تواند باشد، هستیها نمی توانند با یكدیگر مغایر بالذات باشند. پس طبیعت هستی یك حقیقت بیشتر نیست و این حقیقت، واجب الوجود است، یا واجب الوجود بالذات است یا اگر واجب الوجود بالذات نیست، اثر و فعل واجب الوجود بالذات است، یعنی نقص و تأخّر از ناحیه ی معلولیت برای او پیدا شده است [2]، طبیعت هستی معلولیت را ایجاب نمی كند. اگر بخواهیم درست دقت كنیم، معنایش این می شود كه هستی در درجه ی اول خداست و در درجه ی دوم و به واسطه ی خدا و واجب الوجود (یعنی به واسطه ی معلولیت) هستیهای ممكن قابل تصور و قابل تحقق است و الاّ لازمه ی ذات هستی همان نامحدودیت و وجوب وجود و قیام به ذات است. این چون یك حرف خیلی غامضی است، دیگر ما بیش از این نمی توانیم آن را در اینجا تعقیب كنیم. این هم خودش یك راهی است كه البته راه بسیار قوی و محكمی است، اما مشروط به این است كه انسان بحثهای «اصالت وجود» و «وحدت وجود» و یك سلسله بحثهای دیگر را قبلا خوانده باشد. این بحث در جلسه ی ما فقط جنبه ی آشنایی دارد و بس. در اینجا ما بحث «ادلّه ی اثبات صانع» را خاتمه می دهیم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 220
دو سه بحث دیگر داریم. یك بحث، بحث «یگانگی» است كه آن خودش یك مسأله ی علی حده است. بعد از اینكه واجب الوجود و خدا را ثابت كردیم، چه دلیلی داریم بر اینكه او یكی است و بیش از یكی نیست؟ دو بحث دیگر داریم كه از این بحثها خیلی ساده تر است و خیال می كنم لازم است كه ما وارد آنها بشویم. یك بحث، برگشت به حرفهای گذشته است. ما راجع به نظام عالم كه بحث كردیم، تا این حدود قبول كردیم كه این برهان (برهان نظم) برهان خوبی است. نظریه ای در علوم امروز پیدا شده است كه این نظریه را رد دلیل الهیون از راه نظام عالم دانسته اند و آن همان نظریه ی «تكامل» و به عبارت دیگر «داروینیزم» است. اساس استدلال الهیون در نظام عالم، بیشتر روی موجودات زنده است و عده ای آمده اند گفته اند كه بعد از كشف داروینیزم و اصول و نوامیسی كه داروین و غیره در زمینه ی تكامل بیان كرده اند، دیگر دلیلی بر وجود خدا نیست، چرا؟ برای اینكه آنها ثابت كرده اند كه با یك سلسله اصول طبیعی و مادی، همین نظام متقن قابل توجیه است. شما می گفتید مثلا این انسان كه الآن به وجود آمده است با این نظام متقنی كه در وجودش هست، حتما باید صانع شاعر مدبّری داشته باشد، ولی ما ثابت می كنیم كه با همین قوانین كور طبیعت هم این خلقت منظم قابل توجیه است، با اصل حب به ذات، اصل تنازع بقا، اصل انتخاب طبیعی، اصل وراثت، با همین قوانین كور مادی طبیعی می شود این نظام حیرت انگیز را در دنیا توجیه كرد.

ما نمی خواهیم قانون تكامل را رد كنیم و بگوییم اصلا حرف داروین غلط است، زیرا اولا این مطلب مربوط به زیست شناسی است و در صلاحیت ما نیست كه راجع به مسائل زیست شناسی اظهار نظر كنیم، دیگر اینكه اصلا این مطلب مربوط به مسأله ی توحید نیست، بلكه ما باید ببینیم آیا این قوانین طبیعی كافی است برای تكاملی كه داروین گفته است یا حتی قانون تكامل داروین را هم باید با اصول خداشناسی توجیه كرد؟ ما معتقد به این [نظر] هستیم، یعنی تا پای اصول ما وراء الطبیعی به میان نیاید، قانون داروین هم قابل توجیه نیست. قانون داروین یك قانون مادی نیست، از نظر توحیدی یك قانون الهی است. حالا كسی بیاید بگوید كه مسأله ی ابتدای خلقت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 221
موجودات با كتابهای آسمانی جور در می آید یا جور در نمی آید، یك مطلب است، با توحید جور در می آید یا جور در نمی آید، مطلب دیگری است. اگر از نظر توحیدی بحث كنیم، قانون داروینیزم یك قانون توحیدی است.


[1] . [نه به این معنی كه این دو ضد یكدیگرند، بلكه به این معنی كه مستلزم یكدیگرند. ]
[2] . حالا صحبت وحدت واجب الوجود مطرح نیست، توحید را عجالتا طرح نكرده ایم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است