در
کتابخانه
بازدید : 483205تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Expand فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Collapse عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Expand عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عجیب تر این است كه بشر افتخار می كند به این كه در زمینه ی معشوق، همه چیزش را فدا كند، خودش را در مقابل او فانی و نیست نشان بدهد، یعنی این برای او عظمت و شكوه است كه در مقابل معشوق از خود چیزی ندارد و هر چه هست اوست، و به تعبیر دیگر «فنای عاشق در مقابل معشوق» . چیزی است نظیر آنچه كه در باب اخلاق گفتیم كه در اخلاق چیزی است كه با منطق منفعت جور در نمی آید ولی فضیلت است، مثل ایثار و از خود گذشتن. ایثار با خودمحوری جور در نمی آید، فداكاری با خودمحوری جور در نمی آید ولی مع ذلك می بینید انسان از جنبه ی خیر اخلاقی، جود را، احسان را، ایثار را، فداكاری را تقدیس می كند، اینها را فضیلت می داند، عظمت و بزرگی می داند. در اینجا هم مسأله ی عشق با مسأله ی شهوت متفاوت است، چون اگر شهوت باشد، یعنی شیئی را برای خود خواستن. فرق بین شهوت و غیر شهوت در همین جاست. آنجا كه كسی عاشق دیگری است و مسأله، مسأله ی شهوت است هدف تصاحب و از وصال او بهره مند شدن است، ولی در «عشق» اصلاً مسأله ی وصال و تصاحب مطرح نیست، مسأله ی فنای عاشق در معشوق مطرح است، یعنی باز با منطق خودمحوری سازگار نیست.

این است كه این مسأله در این شكل، فوق العاده قابل بحث و قابل تحلیل است كه این چیست در انسان؟ این چه حالتی است و از كجا سرچشمه می گیرد كه فقط در مقابل او می خواهد تسلیم محض باشد و از من او، از خود او و از انانیّتش چیزی باقی نماند. در این زمینه مولوی شعرهای خیلی خوبی دارد كه در ادبیّات عرفانی فوق العاده است:

عشق قهّار است و من مقهور عشق
چون قمر روشن شدم از نور عشق
مسأله ی پرستش این است، یعنی عشق انسان را می رساند به مرحله ای كه می خواهد از معشوق، خدایی بسازد و از خود، بنده ای؛ او را هستی مطلق بداند و خود را در مقابل او نیست و نیستی حساب كند. این از چه مقوله ای است؟ واقعیّت این [حالت ] چیست؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 508
گفتیم كه یك نظریّه این است كه می گوید عشق به طور مطلق ریشه و غایت جنسی دارد، روی همان خطّ غریزه ی جنسی حركت می كند و ادامه می یابد و تا آخر هم جنسی است.

نظریّه ی دیگر همان نظریّه ای است كه عرض كردیم حكمای ما این نظریّه را تأیید می كنند، كه به دو نوع عشق قائل هستند: عشقهای جنسی و جسمانی، و عشقهای روحانی، و می گویند زمینه ی عشق روحانی در همه ی افراد بشر وجود دارد.

نظریّه ی سومی وجود دارد كه خواسته جمع كند میان دو نظریّه: [نظریّه ی فروید و نظریّه ای كه به عشق روحانی قائل است. ] فروید، این روانكاو معروف كه همه چیز را ناشی از غریزه ی جنسی می داند- علم دوستی را، خیر را، فضیلت را، پرستش را و همه چیز را- به طریق اولی عشق را جنسی می داند. ولی نظریّه ی او را امروز دیگر قبول نمی كنند، نظریّه ی دیگری پیدا شده است؛ آن نظریّه دیده است كه در «عشق» احیاناً كیفیّاتی پیدا می شود كه با جنبه های جنسی سازگار نیست یعنی وابسته به غلیان ترشّحات جنسی نیست كه دائر مدار آن باشد؛ چون امر جنسی مثل همان گرسنگی است، گرسنگی یك حالت طبیعی است، وقتی كه بدن احتیاج به غذا پیدا كند و یك سلسله ترشّحات بشود گرسنگی هست و اگر چنین نباشد نیست؛ در احتیاج جنسی هم همین طور است، وقتی كه این احتیاج مادّی باشد، در هر حدّی كه ترشّحات باشد هست و اگر نه نیست؛ ولی «عشق» تابع این خصوصیات نیست؛ از این رو این طور گفتند كه عشق از نظر مبدأ، جنسی است ولی از نظر منتها و كیفیّت، غیر جنسی است، یعنی به طور جنسی شروع می شود، اوّلش شهوت است ولی بعد تغییر كیفیّت و تغییر حالت می دهد و در نهایت امر تبدیل به یك حالت روحانی می شود.

ویل دورانت این مورّخ معروف فلسفه در كتاب لذّات فلسفه بحثی درباره ی عشق كرده است. او همین نظریّه را انتخاب می كند و نظریّه ی فروید را طرح و رد می كند. او می گوید حقیقت این است كه عشق بعدها تغییر مسیر و تغییر جهت و حتی تغییر خصوصیّت و تغییر كیفیّت می دهد، یعنی دیگر از حالت جنسی به طور كلّی خارج می شود. او اساس نظریّه ی فروید را صحیح نمی داند.

نظر ما در طرح مسأله ی عشق بیشتر به آن تمایلی است كه عاشق به فنای در معشوق پیدا می كند كه ما آن را «پرستش» می نامیم. این هم چیزی است كه با حسابهای مادّی جور در نمی آید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 509
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است