حدیث عجیبی از ابن عبّاس نقل می كند كه من همین حدیث را قرینه می گیرم بر
اینكه لغت «فطرت» از لغاتی است كه قرآن برای اوّل بار به كار برده است. ابن عبّاس
كه پسر عموی پیغمبر و مردی قرشی و عالم است- او یك عجمی نبوده كه بگوییم از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 458
لغت عرب ناآگاه بوده است- می گوید من معنی كلمه ی «فطرت» را كه در قرآن آمده
است آن وقتی فهمیدم كه با یك اعرابی بادیه نشین روبرو شدم كه این كلمه را در
موردی به كار برد. وقتی این كلمه را در آن مورد به كار برد مفهوم آیه برای من روشن
شد. می گوید: ما كنت ادری ما فاطر السّماوات و الارض حتّی احتكم الیّ اعرابیّان
فی بئر. لغت «فاطر» را كه در قرآن آمده است درست نفهمیده بودم تا اینكه دو نفر
اعرابی
[1] آمدند كه درباره ی یك چاه آب با یكدیگر اختلاف داشتند. یكی از آنها گفت:
انا فطرتها. می خواست بگوید چاه مال من است. مقصودش این بود كه من ابتداء آن
را حفر كردم. (می دانید وقتی چاه را می كنند، پس از مدتی آب خود را پایین می كشد،
لذا دو مرتبه آن را حفر می كنند و چند متر پایین تر می روند) . می خواست بگوید من
صاحب اوّلش هستم؛ یعنی آن كسی كه اوّل بار این چاه را حفر كرد من بودم. این
عبّاس می گوید از اینجا فهمیدم كه لغت «فطرت» در قرآن چه معنایی می دهد: یك
خلقت صد در صد ابتدایی در انسان كه حتّی در غیر انسان هم سابقه ندارد.
در موارد دیگری هم كه لغت «فطر» در زبان عربی به كار برده شده است مفهوم
ابتدایی بودن و سابقه نداشتن در آن هست. مثلاً عرب می گوید: «فطر ناب البعیر
فطرا» اذا شقّ اللّحم و طلع. وقتی كه دندان شتر در می آید و برای اوّلین بار گوشت را
می شكافد، این ابتدای طلوعش را با «فطر» بیان می كنند. همچنین اوّلین شیری را كه
از پستان حیوان گرفته می شود، به اعتبار اینكه برای اوّلین بار گرفته شده است «فطر»
می گویند.
راغب اصفهانی هم این لغت را در همین حدودی كه ابن اثیر در
النهایه شكافته
است، شكافته و چون تقریباً تكرار می شود دیگر آنها را ذكر نمی كنم.
[1] . «اعرابی» یعنی عرب بادیه نشین. لغت «اعراب» كه در قرآن آمده است با آنچه كه ما امروز «اعراب» می گوییم كه
جمع عرب می گیریم یكی نیست. جمع عرب، عرب است. اعراب و اعرابی معمولاً به بادیه نشینها می گویند.