در
کتابخانه
بازدید : 483286تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Collapse 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Expand الف برهان نظم 1الف برهان نظم 1
Collapse ب راه هدایت موجودات 1ب راه هدایت موجودات 1
Expand ج راه خلقت 1ج راه خلقت 1
Expand 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ولی درباره ی هدایتهایی كه در خصوص حیوان و انسان هست باید بحث علی حده ای كرد. در حیوان این چیزی كه به نام «غریزه» معروف شده، این هم مثل قانون جاذبه است، فقط اسم است، یعنی از فرط اینكه این مطلب مجهول است، بشر چاره ای نداشته الا اینكه یك اسم مبهمی رویش بگذارد، برایش مجهول بوده حقیقتش چیست، گفته جاذبه، كشش. راجع به اینكه غریزه، این هدایتها و رهبریهای عجیب و فوق العاده ای كه در حیوانات وجود دارد چیست، این خیلی واضح تر و روشن تر است از باب نباتات، كه تنها ساختمان مادی و مغزی حیوانات برای این راهرویها كافی نیست، كه نام آن را «غریزه» گذاشته اند.

از حیوان بالاتر انسان است و انواع هدایتهایی كه در انسان هست، كه ما آن را تقسیم می كنیم به یك سلسله الهامات كه اسمش را «الهامات اخلاقی» می گذاریم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 119
یك سلسله الهامات دیگر كه اسمش را از قدیم «اشراق» گذاشته اند و امروز هم می گذارند. البته ما مطالب اشراقی ای را می گوییم كه علم امروز تا حدودی قبول دارد، نه حرفهای دیگر را. یك قسمت دیگر هم یك بحث مختصری- اگر آقایان موافق باشند- درباره ی رؤیا و عالم خواب دیدن بكنیم و یكی دو قسمت دیگر هم هست كه راجع به انسان می شود بحث كرد.

گفتیم كه ما دلیلهای مشركین را ذكر كردیم ولی مخالفین راجع به همان برهان نظم و قهرا نه هدایت- كه در زبان دیگران این دو یكی است- ایرادهایی دارند، آنها هم یك حرفهایی دارند، آنها هم می گویند كه نه، ما می توانیم نظم موجودات یا هدایت موجودات را از راههای مادی توجیه كنیم. از این بحث هدایت كه فارغ شدیم، ببینیم حرف آنها چیست، و در درجه ی اوّل ما نظریه ی تكامل داروین (داروینیسم) را بیان می كنیم، نه به عنوان اینكه ببینیم آیا تكامل چه نظریه ای است، آیا نظریه ی تكامل در اصل صحیح است یا صحیح نیست، نه، مفهوم كلی نظریه ی تكامل صحیح است، بلكه از این نظر كه آیا در نظریه ی تكامل بدون دخالت دادن اصل هدف گیری و هدفداری و به عبارتی دیگر بدون دخالت دادن ما وراء الطبیعه اصلا تكامل قابل توجیه است یا قابل توجیه نیست.

- سؤالی كه داشتم راجع به اصل هدایت است. اصل هدایت اصلا مربوط به ساختمان خلقت خود موجودات است. آنچه كه تا امروز علم در مورد اصل هدایت موجودات ذی حیات ثابت كرده، تمام مربوط به فیزیولوژی است، منتها فیزیولوژی بدن انسان و ساختمان بدن حیوانات خیلی دقیقتر و پیچیده تر از ساختمان یك اتومبیل است كه جنابعالی مثال زدید. مثلا كسی كه از او خون می رود، همان عضوی كه مأمور این كار هست، در آن موقع یك كمبود شیمیایی در خودش حس می كند و شروع می كند به ترمیم كردن آن كمبود. بنابراین، اصل هدایت مربوط به طرز ساختمان و فیزیولوژی بدن حیوانات و انسان است و این مثالهایی كه جنابعالی زدید تا اندازه ای ناقص بود.

استاد: اما اینكه فرمودید «مربوط است» ، ما مربوط بودن را كه نمی خواهیم انكار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 120
كنیم، اصلا چطور می شود كه مربوط نباشد، حتما مربوط است. اما صحبت در این است كه همین نفس ساختمان مادی كافی است یا كافی نیست. شما خودتان در بیانتان جمله ای فرمودید كه معلوم شد كافی نیست، برای اینكه شما می فرمایید «وقتی یك كمبود پیدا می شود عضو مربوط حس می كند، بعد همان را می سازد» . حرف ما سر آن «حس می كند» است، «حس می كند» یعنی او حس می كند یا شما حس می كنید؟ یعنی شما از روی اراده آن را انجام می دهید یا در خود آن عضو، همان حس- به قول شما- [انجام می دهد؟ ] «نفس» هم كه آنها می گویند، یك امر جداگانه نیست، نفس با بدن اتحاد دارد، یعنی نفس و بدن یك حقیقت و یك واقعیت است، منتها ماده وقتی از لحاظ جوهری- نه از نظر اعضا و جوارح- تكامل بیشتری داشته باشد «نفس» نامیده می شود كه شعورش جزو ذات خودش می شود. صحبت در همین جهت است. شما می گویید كه این عضو حس می كند. اولا «عضو حس می كند» این هم كلمه ای است كه باز عمل را دیده اند، این لفظ را بر روی آن گذاشته اند، یعنی یك عملی را دیده اند كه این دستگاه انجام می دهد، می گویند كه عضو حس می كند و این كار را انجام می دهد. ما هم بیش از این نمی خواهیم بگوییم. ما هم می خواهیم بگوییم كه این وضع وضعی است كه جز اینكه همین تعبیر را بكنیم و بگوییم عضو حس می كند كسری دارد و باید انجام بدهد، طور دیگری نیست.

اگر ساختمان ماشین بود، شما این تعبیر را اصلا نمی توانستید اینجا به كار ببرید كه بگویید این حس می كند. مثلا فرض كنید ظرفی داشته باشیم كه از این ظرف، آب در یك ظرف دیگری چكه می كند تا آن ظرف پر می شود. این ظرف الآن مملوّ از آب است. اگر یك قطره از بالا بیفتد كه از ظرفیت این ظرف بیشتر باشد، ناچار به همان اندازه یا بیشتر لبریز می كند. شما در اینجا نمی گویید كه این ظرف حس می كند، یك قطره را می ریزد، این دیگر «حس می كند» نمی خواهد، این تعبیر در آنجا صادق نیست. شما در هر جا كه می بینید برای اینكه آن كار خود به خود صورت بگیرد (همان طوری كه آن ریزش آب خود به خود صورت می گیرد) ساختمان مادی كافی نیست [بدانید در آنجا اصل هدایت دخالت دارد] . «عضو» می سازد، یك نظامی هم می سازد.

مسلّم خواص نری و مادگی هم- همان طور كه گفتند- مربوط به آن هورمونها و ترشحاتی است كه در خون می شود، منشأ ترشحات هم در مرد بیضه است و در زن تخمدان. البته اینها هست، اینها كه نمی شود نباشد، ولی هر وقت تعبیر شما رسید به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 121
اینجا كه گفتید «این عضو برای اینكه كمبود را بر طرف كند، این كار را می كند» همین «برای» را كه دخالت دادید، همان اصل هدایت است.

- سدیم، پتاسیم و مواد دیگری در بدن وجود دارد كه اینها كم و زیاد می شوند. كمبود یكی باعث می شود كه آن چیزی كه زیاد شده، برای اینكه ترمیم بكند، خود به خود عمل شیمیایی انجام می دهد. حالا ما اسم آن را از روی تنگی قافیه «حس» می گذاریم.

استاد: همان حرفی كه در ساختمان موجودات بود كه فرض تغییرات تصادفی نمی توانست آن را توجیه كند [در اینجا هم صادق است ] . شما در طرز كار این اشیاء ببینید كه آیا حركات بی هدف، یعنی حركتی كه این [شی ء] بكند بدون اینكه توجه به هدف داشته باشد، می تواند صورت بگیرد یا نه؟ پس این در كارش هدف دارد. طرز كار، توجه به هدف را نشان می دهد. اگر ساختمان فقط ماشین باشد، سازنده ی ماشین در ساختن آن هدف داشته است، اما خود ماشین در كار خودش هدف ندارد. البته من این را قبول می كنم كه ماشین را هم می شود طوری كامل ساخت كه كارش در یك حدودی شبیه به كار موجودات هدفدار بشود، اما نه در این كارهای خارق العاده از قبیل انطباق با محیط كه هر جایی متناسب با خصوص همان جا این كار را انجام دهد. حالا در عین حال روی آن مطالعه كنید، ما نمی خواهیم شما به طور جزم بپذیرید.

- آقای دكتر خواستند ثابت كنند هر آثاری كه در یك موجود زنده می بینیم- كه در قدیم آثارش را نمی دانستند- الآن كشف كرده اند كه مربوط به غدد است، كه در جنس ماده یك غده و در جنس نر غده ی دیگری است، یعنی اگر این غده را با آن عوض كنیم، در یك سنین مخصوصی در صفات و ساختمان آن حیوان آثاری بروز می دهد. اما مطلبی كه جنابعالی می فرمایید این است كه احتیاج، عضو به وجود می آورد نه غده. در همان مثالی كه جنابعالی زدید، آن سیخك در اثر تغییر محیط مرغ، نه تغییر غده به وجود می آید. پس این احتیاج مطلبی است كه خارج از ماده است و این مسأله ی احتیاج در بقیه ی نسوج هم دیده می شود، یعنی اگر یك نسج عضلانی و یا بافتی را در لابراتوار كشت بدهیم، البته تغذیه و تولید مثل می كند. اما در بدن اگر یك خراشی به وجود آمد، این تولید مثل در حدی است كه آن نقص ترمیم شود، یعنی اگر فرض كنید دو میلی متر سطح پوست گود شده، در حد دو میلی متر بنا بر احتیاج بدن و عضو، تولید مثل متوقف می شود، در حالی كه اگر در لابراتوار بود،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 122
این نسج تا موقعی كه شرایط مساعد بود تولید مثل می كرد و افزایش پیدا می كرد، چون حدی برای آن نیست، اما در ساختمان حیوان یا انسان كه قرار گرفت، در آن حد متوقف می شود. . .

استاد: بحث ما الآن به جای خوبی رسیده و تقریبا مرز مطلب مشخص است كه روی آن باید بحث بشود. ما در اول عرایض خودمان عرض كردیم كه می خواهیم دو مطلب را عرضه بداریم: یكی اینكه آیا این هدایت و رهبری منظمی كه اشیاء می شوند، لازمه ی همان انتظامی است كه در خلقتشان هست؟ كه در این صورت دیگر دو چیز نیست و این هدایت لازمه ی همان انتظام است، یا اینكه نه، یك اصل دیگری علاوه بر انتظام خلقت وجود دارد، یعنی این خلقت پس از آنكه منتظم شده است، طبق یك اصل دیگری هدایتها و رهبریهایی هم می شود. ما به هر حال در مقام اثبات آن هستیم. فرضا اگر این مطلب اثبات نشود، از نظر دلیل توحیدی نقصی به جایی وارد نمی آید، آن برهان انتظام به قوّت خودش باقی است ولی ما از قرآن این جور استنباط كردیم- كه البته آن استنباط قرآنی ممكن است حرف داشته باشد ولی ما خودمان روی آن حرفی نداریم- و فكر هم می كنیم كه این، دو مطلب است.

در این دو مطلب ببینید مرز مطلب الآن به كجا رسیده. ما این را قبول داریم كه می شود ساختمان مادی اشیاء از نظر ماشینی طوری باشد كه كارها را به شكلی انجام بدهد كه نظیر كار ذی شعور است. فرض كنید موشكهای فضاپیمایی كه حالا می فرستند، طوری اینها را تهیه می كنند كه این دستگاه به طور خودكار مثلا از اینجا حركت می كند، به یك نقطه ی معینی كه می رسد مثل اینكه جلد خودش را خالی می كند دستگاهی است كه از یك دستگاه دیگر خارج می شود، چون از آن نقطه به آن طرف را آن دستگاه باید طی كند. بعد به یك نقطه ی دیگر كه می رسد، یك بار دیگر یكی از داخل دیگری خارج می شود، بازهم وظیفه ی خودش را انجام می دهد. بعد هم فرض كنید می رود در كره ی ماه می نشیند و از آنجا هم مخابره می كند. آن چیزی كه در اینجا وجود ندارد نفس شعور است، همه ی اینها را شعور آن سازنده ی اولی تنظیم كرده است.

دستگاه خودش نمی داند چه كار می كند، او عكسبرداری می كند و عكسها را هم می فرستد بدون اینكه اصلا خودش بفهمد كه چه كار می كند و لزومی ندارد بفهمد، یعنی این مقدار كاری كه او می كند لزومی ندارد كه یك فهم و شعوری هم داشته باشد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 123
كه این كار را انجام بدهد.

حالا باید قدری بیشتر مطالعه كنید ببینید كه آیا در این فعالیتهای حیرت انگیزی كه عجالتا در بدن جاندارها می بینیم، بدون آنكه برای این موجودات یك شعوری، یك حیات شعوری ای، یك نفسی [1]، یك چیزی كه نوع كارش باید حتما شعوری باشد- كه اگر شعوری نباشد نمی تواند انجام بدهد- [قائل باشیم ] غیر از شعوری كه در ساختن آن به كار رفته، [این فعالیتها امكان پذیر است؟ آیا] لازم است در این كار كردن [شعوری ] وجود داشته باشد یا دیگر لازم نیست كه شعوری در كار كردن وجود داشته باشد، هر چه شعور است در همان دستگاه كنترلش ساخته شده است؟ حالا بازهم روی این قضیه مطالعه كنید، ببینید چه از آب در می آید.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 124

[1] . بشر برای اینها تعبیر ندارد، [منظور] یك نوع تدبیر است. یا در خود حیات، اسمش را «حیات» می گذارید، «نفس» می گذارید. «نفس» یعنی قوه ی حیات، یك چیز علی حده ای نیست. حیات را وقتی به عنوان یك قوه ی جوهری- نه به عنوان یك خاصیت و یك عرض- برای جسم تصور می كنند كه جسم خودش یك حالت جوهری پیدا كرده، «نفس» می نامند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است