در
کتابخانه
بازدید : 34361تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما قسمت دوم. باید عرایضم را خیلی كوتاه كنم. قسمت دوم اینكه بگوییم چگونه دین تأمین كننده ی خواسته های بشر است و جانشین هم ندارد؟ زمانی خیال می كردند اگر تمدّن پیشرفت كرد دیگر جایی برای دین نیست. امروز دیگر معلوم شده كه پیشرفت علم و تمدّن نیازی را كه بشر به دین برای یك زندگی خوب دارد رفع نمی كند. بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است. همین قدر كه ابدیّت به فكر بشر می آید، به جهان دیگر پیوند پیدا می كند.

این قدرت فكری و تصوّری در او احساسات و تمایلات ابدیّت خواهی به وجود می آورد. پیدایش این گونه تصوّرات وسیع و گسترده و پیدایش این گونه تمایلات و خواسته های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده ی انسان به هیچ وجه جور نمی آید؛ یعنی وقتی كه از یك طرف آن تصوّرات و تمایلات عظیم را در خود احساس می كند و از طرف دیگر به ساختمان محدود و فانی شونده و زودگذر مادّی خود می نگرد، می بیند اشتهای لقمه ای در او پیدا شده كه به اصطلاح برای دهانش خیلی بزرگ است، آرزوی كلاهی را پیدا كرده است كه نه تنها برای سر او، بلكه برای سر چرخ و فلك هم گشاد است. اینجاست كه یك عدم تعادل عجیب و ناراحت كننده ای میان آرزوها و خواسته ها از یك طرف و استعداد جسمانی خود از طرف دیگر می بیند. تصوّر محرومیّت از ابدیّت او را خرد می كند، غبطه می برد به حال حیوانات كه حدود فكرشان با حدود استعداد جسمانی شان منطبق است، درباره ی بقاء و ابدیّت فكر نمی كنند تا آرزویش در دلشان پیدا شود و از تصوّر رسیدن به آن آرزو و از تصور فنا و نیستی رنج ببرند.

راستی هم اگر بنا بشود انسان فانی شونده باشد، عدم تعادل و عدم تناسب عجیبی میان افكار و تمایلات روحی اش از یك طرف و استعداد و توانایی اش از طرف دیگر وجود دارد؛ این سؤال پیش می آید كه اگر بناست این موجود مات و فات شود این تفكّرات و تصوّرات و تمایلات وسیع و پهناور چقدر بیهوده و موذی و خردكننده است.

بسیاری از تلاشهای بشر برای جاوید ماندن نام و عنوان و یادگارهایش بعد از خودش، مولود همین احساس و آرزو است ولی البتّه به صورت غیر منطقی؛ خیال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 399
می كند اگر كاری كند كه نامش، مجسّمه اش، یادگارهایش، آثارش، سرگذشتهایش بعد از خودش جاوید بماند خودش جاوید مانده است و خود را از چنگال فنا و نیستی نجات داده است. بسیاری از جنایتها را بشر برای رسیدن به این نوع جاودانه شدن انجام می دهد، امّا كیست كه در همان وقت نداند كه این تلاشها بیهوده است، من كه نیست و نابود باشم، شهرت و نام من چه لذّتی می تواند برای من داشته باشد؟ !
لذّت از شهرت و افتخار و نام و عنوان، فرع بر بقاء و حیات خود من است.

تنها چیزی كه این احساس و این احتیاج را به صورت كامل و مطمئن تأمین می كند احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است.

مرحوم فروغی در جلد دوم كتاب آیین سخنوری سخنرانیها و خطابه های بزرگی را كه در دنیا ایراد شده ترجمه كرده است. در بین آنها چند خطابه از ویكتور هوگو نویسنده ی معروف فرانسوی است. هوگو در یكی از خطابه های خیلی عالی اش می گوید:

«راستی اگر انسان اینطور فكر كند كه عدم است و بعد از این زندگی نیستی مطلق است، دیگر اصلاً برای او زندگی ارزشی نخواهد داشت. آن چیزی كه زندگی را برای انسان گوارا و لذت بخش می سازد، كار او را مفرّح می سازد، به دل او حرارت و گرمی می بخشد، افق دید انسان را خیلی وسیع می كند، همان چیزی است كه دین به انسان می دهد، یعنی اعتقاد به جهان ابدیّت، اعتقاد به خلود، اعتقاد به بقاء بشر، اعتقاد به اینكه تو ای بشر! فانی نیستی و باقی خواهی بود، تو از این جهان بزرگتری، این جهان برای تو یك آشیان كوچك و موقّتی است، این جهان فقط یك گاهواره است، برای دوران كودكی توست، دوران بیشتر دوران دیگری است. » [1]
از تولستوی حكیم معروف روسی می پرسند: ایمان چیست؟ آن را برای ما تعریف كن. می گوید: «ایمان همان چیزی است كه انسان با آن زندگی می كند؛ سرمایه ی زندگی است» . واقعاً عجب جمله ی ساده و پرمغزی است.

ایمان همان چیزی است كه بشر با آن زندگی می كند. شما این جمله را مقایسه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 400
كنید با طرز تفكّر یك عدّه سبك مغز بی خبر و بی اطّلاع كه خیال می كنند دین برای بشر «سربار» است، بی دینی نوعی آزادی و سبكباری است! اینها خیال می كنند پایبند نبودن به هر چیزی نامش آزادی است، بنابراین پایبند نبودن به عقل و انسانیّت و اخلاق و شرافت چون بالاخره هر چه هست پایبند نبودن است سبكباری و آزادی است. امّا این حكیم عالیقدر روسی چقدر خوب ارزش «سرمایه» های معنوی را درك كرده است؛ او نمی گوید ایمان «سربار» است، می گوید «سرمایه است» . من هنگامی كه این سخن تولستوی را دیدم به یاد شعر معروف ناصر خسرو افتادم آنجا كه به فرزندش خطاب كرده می گوید:

ز دنیا روی زی دین كردم ایراك
مرا بی دین جهان چه بود و زندان
مرا پورا ز دین ملكی است در دل
كه آن هرگز نخواهد گشت ویران

[1] . آئین سخنوری، ص 325.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است