در
کتابخانه
بازدید : 33069تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در قرآن مجید تعبیر بسیار لطیفی است: گاهی كه می خواهد از حقایق زیر پرده ی ظواهر بحثی بكند می گوید: «اولو الالباب» این حقیقت را در می یابند؛ یعنی صاحبان لب. «لب» یعنی مغز خالص و جدا شده از پوست. المنجد می گوید: «اللّبّ خالص كلّ شی ء، العقل الخالص من الشّوائب» . راغب اصفهانی نیز در مفردات غریب القرآن می گوید:

«اللّبّ العقل الخالص من الشّوائب» یعنی «لب» به عقلی می گویند كه از آنچه با او مخلوط شده است جدا شده باشد. نمی گوید عقل خالی از شوائب، می گوید عقل خالص - یعنی جدا شده- از شوائب. چون واقعاً در ابتدا كه هنوز فكر انسان خام است نوعی آمیختگی میان محسوسات و تخیّلات و معقولات هست. بعدها اینها از یكدیگر جدا می شوند و حساب هر یك جدا می گردد. عقل انسان هرگاه به این درجه رسد كه از مقهوریّت وهم و خیال و حس بیرون آید و خلاص گردد، «لب» نامیده می شود؛ زیرا نسبت عقل انسان كه باطن است، با قوای ظاهری حسّی، نسبت مغز است به پوست؛ و مغز در یك بادام و یك گردو و امثال اینها ابتدا به یكدیگر آمیخته است و از هم جدایی ندارند، تدریجاً كه این میوه كامل و رسیده می شود، پوستها از مغزها جدا می شوند و هر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 373
كدام خاصیّت و اثر مخصوص به خود را حفظ می كند و اثر هیچ كدام با اثر دیگری مخلوط نمی شود.

انسان اگر در علم و معرفت كامل گردد، عقلش از حسّ و وهم و خیالش جدا و مستقل می شود؛ احكام هیچ یك از آنها را با دیگری اشتباه نمی كند. در این هنگام به چنین شخصی گفته می شود «لبیب» ، یعنی كسی كه قوّه ی عاقله اش استقلال خود را بازیافته است.

عرفا می گویند مراتب وجود انسان با عوالم وجود متطابق است؛ انسان در مراتب وجودی خود دارای جبروت و ملكوت و ناسوت است و با هر مرتبه ای از مراتب وجود و هستی خود، با یك مرتبه و درجه از عالم كلّی می تواند مرتبط شود.

دستگاه عقل و فكر انسان از همین راه حسّ و حواس قوام و مایه و قوّت می گیرد؛ راه عبور به معقولات از میان محسوسات است. قرآن كریم دعوت به تدبّر در همین محسوسات می كند؛ زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پی برد و نباید در عالم محسوسات متوقّف شد: «إنّ فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات لا لی الألباب» یعنی در خلقت آسمانها و زمین، در مشاهده ی همین پیكر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلی بر روح عالم و لب و مغز عالم هست ولی از برای كسانی كه خودشان دارای لب و مغز و هسته هستند و عقل قوی و خلاص شده از حس دارند «اَلَّذِینَ یَذْكُرُونَ اَللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ اَلنّارِ [1] آن كسانی كه خدا را در دل خود یاد می كنند، در لبّ خود و مغز و هسته ی وجودی خود با خدای عالم و مركز و روح عالم ارتباط پیدا می كنند؛ در همه حال در یاد او هستند، در حالی كه ایستاده اند و در حالی كه نشسته اند، در حال سستی و در حال سختی، در همه حال در نظام عالم فكر می كنند؛ می رسند به آنجا كه به حركت غائی و تسخیری موجودات پی می برند و می فهمند كه عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشده اند، قیامت و رسیدن نتیجه ی اعمالی در كار هست.

در جای دیگر می فرماید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 374
فَبَشِّرْ عِبادِ، `اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ اَلَّذِینَ هَداهُمُ اَللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبابِ [2].

نوید بده آن دسته از بندگان مرا كه به سخن گوش فرا می دهند، امّا از میان آنچه می شنوند آنكه بهتر است برای عمل و پیروی انتخاب می كنند. آنها هستند كسانی كه خداوند آنها را رهبری كرده، و آنها هستند صاحبان لب.
سخنی كه انسان می شنود به وسیله ی گوش می شنود. گوش یك حاسّه است در بدن ما. برای گوش تفاوتی نیست كه آنچه می شنود چه باشد؛ تمیز دادن و غربال كردن شنیده ها كار گوش نیست. امّا نیروی دیگری در انسان هست كه قادر است فراورده های گوش را مورد رسیدگی قرار دهد، روی آنها حساب كند، خوبی و بدی و صحّت و سقم و درستی و نادرستی هر یك از آنها را به دست آورد. آن قوّه و نیرو، باطن و نامحسوس است نه ظاهر و محسوس؛ كاری هم كه صورت می دهد از نوع كارهای محسوس نیست.

آری، انسان با قشر و پوسته و قسمت محسوس و ظاهر جهان وجود خود، با قشر و پوسته ی محسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا می كند، و با قسمت هسته و مغز نامحسوس جهان وجود خود، با باطن و هسته و مغز و جنبه های نامحسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا می كند.

شخصی از امیر المؤمنین (ع) سؤال كرد: «هل رأیت ربّك؟ » (آیا خدای خود را دیده ای؟ ) . فرمود: «لم أعبد ربّا لم أره» (من خدایی را كه ندیده ام بندگی نكرده ام) . بعد فرمود: «لم تره العیون بمشاهدة العیان و لكن رأته القلوب بحقایق الایمان» [3] بلی خدا دیده می شود امّا نه با چشم. چشم ابزار این كار نیست و برای این كار آفریده نشده است.

او را دل روشن به نور ایمان می بیند. دیده ی دل است كه می تواند او را شهود كند.

دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید
این كجا مرتبه ی چشم جهان بین من است
*
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 375
جسم ظاهر، روح مخفی آمده است
جسم همچون آستین جان همچو دست
باز عقل از روح مخفی تر بود
حس به سوی روح زوتر ره برد
روح وحی از عقل پنهان تر بود
زان كه او غیب است و او زان سر بود
آن حسی كه حق بدان حس مظهر است
نیست حسّ این جهان آن دیگر است

[1] . آل عمران/190 و 191.
[2] . زمر/17 و 18.
[3] . توحید صدوق، ص 305. نهج البلاغه، خطبه ی 178.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است