در
کتابخانه
بازدید : 33068تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
انسان در ناحیه ی بدن و ساختمان جسمی خود بسیار محدود است؛ در تحت یك شرایط معیّن فقط می تواند باقی بماند؛ در حدّ معیّنی از حرارت و حدّ معیّنی از فشار هوا و با میزان معیّنی از موادّ غذایی و در اندازه ی معیّنی از زمان و قدر معیّنی از مكان می تواند به حیات و زندگی خود ادامه دهد؛ ولی در قسمت باطن و روح خود، این قیود و حدود را ندارد؛ این شروط و اندازه ها برایش نیست. و اگر انسان در ناحیه ی روح خود متقدّر و متعیّن به این حدود و اشكال و قالبها بود، نمی توانست كلّی و مرسل و نامحدود را- یعنی همین قواعد كلّی كه در علوم طبیعی و ریاضی هست- درك كند و به آنها نائل شود. چون در قسمت جسم محدود و متعیّن و متقدّر است، هر چیزی را كه به واسطه ی آلات جسمانی یعنی به واسطه ی یكی از حواسّ خود ادراك می كند، محدود و متعیّن است.

چاره ای از این ادراك محدود نیست؛ همین محدود راه عبور نامحدود است. بشر از محدود به نامحدود و از جزئی به كلّی و از نسبی به مطلق سیر می كند. ممكن نیست كه انسان بتواند نامحدود را با یكی از حواسّ جسمانی خود احساس كند، امّا می تواند نامحدود را تعقّل كند. انسان می تواند با دیده ی بصیرت و با چشم غیر جسمانی، نامحدود را شهود كند، ولی ممكن نیست كه نامحدود در محدود و نامتعیّن در متعیّن جا بگیرد.

مولوی می گوید:

چشم حس همچون كف دست است و بس
نیست كف را بر همه ی آن دسترس
این بیت را در ضمن مثلی عالی برای همین موضوع- یعنی برای موضوع محدود بودن ادراك حسّی انسان- آورده و آن اینكه فیلی از هندوستان به جایی كه اسم فیل را شنیده بودند ولی خود فیل را ندیده بودند آوردند و آن را در تاریكی قرار دادند. مردم می رفتند در تاریكی آن حیوان را با دست خود لمس می كردند و بعد بیرون می آمدند و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 376
درباره اش قضاوت می كردند. یكی دستش به خرطوم فیل رسید، وقتی بیرون آمد از او پرسیدند فیل چه شكلی داشت، گفت به شكل ناودان بود؛ دیگری دستش به گوش فیل خورده بود و در جواب كسانی كه پرسیدند فیل چه شكلی داشت، گفت به شكل بادبزن بود؛ سوّمی كه دستش به پای فیل خورده بود گفت فیل به شكل عمود است؛ چهارمی كه پشت فیل را لمس كرده بود گفت فیل به شكل تخت است:

پیل اندر خانه ای تاریك بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همی شد هر كسی
دیدنش با چشم چون ممكن نبود
اندر آن تاریكی اش كف می بسود
آن یكی را كف به خرطوم اوفتاد
گفت او چون ناودانستش نهاد
آن یكی را دست بر گوشش رسید
آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یكی را كف چو بر پایش بسود
گفت شكل پیل دیدم چون عمود
آن یكی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود آن پیل چون تختی بد است
همچنین هر یك به جزئی چون رسید
فهم آن می كرد هر جا می تنید
از نظرگه گفتشان بد مختلف
آن یكی دالش لقب داد این الف
در كف هر كس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
آنگاه از همه ی اینها این طور نتیجه می گیرد:

چشم حس همچون كف دست است و بس
نیست كف را بر همه ی آن دسترس
جسم دریا دیگر است و كف دگر
كف بهل وز دیده در دریا نگر
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است