در
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
طریق دوم برای آشنایی با اصول رهبری اسلام مراجعه به متون دستورهای اسلامی در این زمینه است اعمّ از آنچه در قرآن خطاب به پیامبران عموماً در روبرو شدن با امّتها، و رسول اكرم خصوصاً نسبت به امّت اسلامی آمده است، و همچنین دستورهایی كه در باب نحوه ی امر به معروف و نهی از منكر و دستورهایی كه در نحوه ی ارشاد جاهل و وعظ و اندرز غافل و آنچه در زمینه ی شرایط تبلیغ و مبلّغ وارد شده كه همه ی آنها یك كتاب پرحجم می شود و ما ناچاریم در اینجا به اشاره قناعت كنیم و بگذریم.

مسائل رهبری با روان بشر سر و كار دارد. جلب همكاری روانها و به حركت در آوردن آنها به سوی هدفی مقدّس و عالی مهارت و ظرافت فوق العاده می خواهد، كار هر كس نیست. امروز پس از پیشرفتهای حیرت انگیز روانشناسی و جامعه شناسی و بالاخره انسان شناسی، هنگامی كه سیره ی رهبری اولیاء خدا را مطالعه می كنیم می بینیم بر دقیق ترین ملاحظات روانی و بر اصول دقیق علمی رهبری منطبق است و به این ترتیب بود كه می توانستند تا اعماق دلهای مردم نفوذ كنند؛ مردم آنچه داشتند در طبق اخلاص می گذاشتند. حال شرایط رهبری چیست، داستان مفصّلی است كه متأسّفانه فرصت نیست.

در اواخر عرایضم برای آنكه ایام بعثت رسول اكرم است و امشب شب ولادت امام حسین (علیه السّلام) است، دو سه مثال از سیره ی پیغمبر اكرم و از حسین بن علی (علیه السّلام) برای نمونه عرض می كنم كه چگونه می شود مردی یتیم كه در ابتداء حتی فامیل خود او با وی مخالفند به جایی می رسد و طوری در قلبها نفوذ می كند كه ابو سفیان متمدّن و لا اقل آشنا با تمدّنهای زمان [1]، در داستان فتح مكه وقتی از نزدیك رهبری پیغمبر اكرم را دید گفت:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 328
«به خدا قسم من هم قیصر روم و دربار قیصر روم و هم دربار پادشاهان ایران را دیده ام ولی پیشوایی مانند این مرد كه در میان مردم و اجتماع خود اینچنین نفوذ داشته باشد ندیده ام» .
جنگ تبوك جنگی است كه در شرایط بسیار سخت، در وقتی كه قحطی شدیدی مدینه را از پا در آورده بود واقع شد. مردم در فقر و گرسنگی سختی بسر می بردند. فصل خرماپزان بود. تازه خرماها رسیده و مردم انتظار می كشیدند كه از قحطی درآیند و به اصطلاح شكمی از عزا در آورند. در همین شرایط، داستان تهدید حوزه ی اسلام از ناحیه ی شمال یعنی روم پیش آمد. پیغمبر اكرم مصلحت دیدند كه به مرز روم لشكركشی كنند و اعلام بسیج عمومی كردند. منافقین سعی بسیار كردند كه كارشكنی كنند ولی موفّق نشدند. در چنین شرایطی پیغمبر سی هزار نفر را بسیج كرد. این سپاه از بس دچار مضیقه و سختی بود «جیش العسرة» (سپاه سختی) لقب یافت. مسلمانان مركب كافی نداشتند یعنی هر سه چهار نفر یك مركب داشتند. آن قدر آذوقه كم داشتند كه گاه با یك خرما قناعت می كردند و گاه یك خرما را یك نفر به دهان می گذاشت، مقداری می مكید و باقی را به دیگری می داد. ولی چون رهبر گفته بود برویم، به دنبالش به راه افتادند.

ابو ذر سوار شتر لاغری بود. با این شتر لاغر هر چه می آمد نمی رسید. سه نفر قبلاً تخلّف كرده بودند. به پیغمبر گفته شد فلان كس رفت. فرمود: «اگر خیری در او باشد خدا او را به ما می رساند و اگر خیری در او نیست بهتر كه این نقطه ی ضعف در میان ما نباشد» . نفر دوم رفت، نفر سوم رفت و درباره ی آنها هم رسول خدا همان جمله را تكرار كرد. گفتند: یا رسول اللّه! ابو ذر هم رفت. باز همان جمله را تكرار فرمود. امّا ابو ذر تخلّف نكرده بود، شترش از حركت مانده بود. ابو ذر پیاده شد باروبنه را به دوش گرفت. در این هوای گرم پیاده می رفت. به نقطه ای از سنگلاخهای راه تبوك رسید. به جایی رسید كه لابلای سنگها از بارانی كه قبلاً آمده بود آبی جمع شده بود. آب نسبتاً سردی بود. مشكی همراه خود داشت. آن را پرآب كرد و آب سرد را به دوش كشید و راه افتاد. لشكر اطراق كرده بود. یك دفعه چشمشان به یك سیاهی افتاد كه از دور می آید.

یا رسول اللّه! یك سیاهی از دور می آید. فرمود: «باید ابو ذر باشد» . سیاهی نزدیك شد و نزدیك تر آمد. بله، ابو ذر بود، امّا آنچنان گرما و گرسنگی و خستگی بر این مرد اثر گذاشته بود كه صورت و چهره اش سیاه و لبهایش مثل دو چوب خشك شده بود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 329
پیغمبر اكرم به چهره اش نگاه كرد. دید از تشنگی دارد هلاك می شود. فرمود زود به او آب برسانید. با صدای ضعیفی گفت: آب همراهم هست. گفتند پس چرا ننوشیدی؟ گفت: آب سردی بود، خواستم بنوشم، فكر كردم خوب است اوّل حبیبم پیغمبر بنوشد بعد من.

مراجعت آن سه نفر دیگر نیز داستان عجیبی به دنبال دارد. مسلمین بدون اینكه جنگی رخ دهد برگشتند. مردم منتظر بودند ببینند پیغمبر اكرم درباره ی متخلّفین چه تصمیمی می گیرد؟ یا رسول اللّه! با این متخلّفین چه كنیم؟ فرمود: «معاشرت با آنها را تحریم كنید. با آنها سخن مگویید و هم صحبت نشوید» . همین كه مسلمین وارد مدینه شدند این سه نفر جلو آمدند گفتند: سلام علیكم. مسلمین اعتنا نكردند. گفتند: حال شما چطور است؟ باز كسی جواب نداد. با هر كسی حرف زدند جوابی نشنیدند. به خانه هایشان رفتند. زن و بچّه هایشان فهمیدند كه پیغمبر اكرم به اصطلاح امروز آنها را بایكوت كرده است. از آن ساعت زنها و بچّه هاشان هم سیاست منفی سكوت را درباره ی آنها پیش گرفتند. با زنهایشان حرف زدند جواب ندادند. با بچّه هایشان حرف زدند جواب ندادند. این سه نفر آنچنان تنها ماندند كه در این شهر یك نفر حاضر نبود با آنها صحبت كند. زنهایشان غذا می پختند و جلوشان می گذاشتند ولی كلمه ای حرف نمی زدند تا آنجا كه خودشان فهمیدند باید توبه ای جدّی نمایند و خداوند توبه ی آنها را بپذیرد و به پیامبرش اعلام كند و از طریق پیامبر مردم نیز توبه ی آنها را قبول شده تلقّی كنند. پس، از بالا باید شروع كرد، گنهكاریم و خدا را باید راضی كنیم. سر به كوه گذاشتند و چندین روز به حال توبه بودند تا خداوند توبه شان را قبول كرد.

داستان حسین بن علی (علیه السّلام) از نظر حسن رهبری و نفوذ رهبر شگفت انگیز است. داستان این هفتاد و دو تن از نظر رهبری و رهبری پذیری نمونه ی بی نظیری در جهان است و با اینكه رهبر روز اوّل اعلام می كند كه ما در راه هدف كشته می شویم توانست نفوس مستعد را گرد آورد. گروهی فدایی ساخت تا آنجا كه به راستی قسم خوردند كه «جان ناقابل ما قابل قربان تو نیست» ، گفتند: به خدا قسم دوست داشتیم هزار بار كشته می شدیم و زنده می شدیم و جان خود را می دادیم؛ و در عمل نشان دادند كه راست گفتند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 330
خدایا تو را به حقیقت دین مقدّس اسلام و به عظمت قرآن و به مقام وجود مقدّس خاتم الانبیاء قسم می دهم كه ما را از فیض رهبری وجود مقدّس خاتم الانبیاء بهره مند فرما؛ به مسلمین سرافرازی و عزّت عنایت فرما، به همه ی كسانی كه در این جلسه و امثال این جلسات و همه ی كسانی كه به دین مقدّس اسلام خدمت می كنند توفیق عنایت فرما.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 331

[1] . وقتی كه می گویند «عرب جاهلی» فكر نكنید كه تمام اعراب اینچنین بودند. افرادی نظیر ابو سفیان با تمدّن زمان خودشان حدّ اكثر آشنایی را داشتند. ثروتمندان و اشرافی بودند كه به دو مركز بزرگ تمدّن آن وقت جهان- روم و ایران- مسافرت بسیار كرده بودند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است