در
کتابخانه
بازدید : 105465تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
قرآن كریم، مسلمانان را از اینكه دوستی و سرپرستی غیر مسلمانان را بپذیرند سخت بر حذر داشته است، نه از باب اینكه دوست داشتن انسانهای دیگر را بد بداند و طرفدار بغض مسلم نسبت به غیر مسلم در هر حال و مخالف نیكی با آنها باشد؛ قرآن صریحاً می گوید:

لا یَنْهاكُمُ اَللّهُ عَنِ اَلَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوكُمْ فِی اَلدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ، إِنَّ اَللّهَ یُحِبُّ اَلْمُقْسِطِینَ [1].

خداوند بازنمی دارد شما را از كسانی كه با شما در دین مقاتله و جنگ نكرده اند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند كه نیكی كنید نسبت به آنان و دادگری كنید؛ همانا خداوند دادگران را دوست دارد.
اسلام نمی گوید كار محبّت آمیز و كار نیكتان منحصراً باید درباره ی مسلمین باشد و به هیچ وجه خیری از شما به دیگران نرسد؛ دینی كه پیغمبرش به نصّ قرآن «رحمة للعالمین» است، كی می تواند چنین باشد؟ ولی یك مطلب هست و آن اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 259
مسلمانان نباید از دشمن غافل شوند؛ دیگران در باطن، جور دیگری درباره ی آنان فكر می كنند؛ تظاهر دشمن به دوستی با مسلمانان، آنان را غافل نكند و موجب نگردد كه آنان دشمن را دوست پندارند و به او اطمینان كنند.

مسلمان همواره باید بداند كه عضو جامعه ی اسلامی است، جزئی است از این كل. جزء یك كل و عضو یك پیكر بودن خواه ناخواه شرایط و حدودی را ایجاب می كند. غیر مسلمان عضو یك پیكر دیگر است. عضو پیكر اسلامی روابطش با اعضای پیكر غیر اسلامی باید به نحوی باشد كه لااقل با عضویّتش در پیكر اسلامی ناسازگار نباشد، یعنی به وحدت و استقلال این پیكر آسیبی نرسد. پس خواه ناخواه نمی تواند روابط مسلمان با غیر مسلمان با روابط مسلمان و مسلمان یكسان و احیاناً از آن نزدیكتر باشد.

روابط دوستانه و صمیمانه ی مسلمانان با یكدیگر باید در حدّی باشد كه عضویّت در یك پیكر و جزئیّت در یك كل، ایجاب می كند. ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینكه یك مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یك پیكر بیگانه مواجه است و معنی اینكه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است كه نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حدّ روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنی كه مسلمان عملاً عضو پیكر غیر مسلمان قرار گیرد و یا به این شكل در آید كه عضویّتش در پیكر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود.

پس منافاتی نیست میان آنكه مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیكی كند و در عین حال ولاء او را نپذیرد، یعنی او را عضو پیكری كه خود جزئی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار كند، همچنانكه منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن. لازمه ی بشر دوستی این است كه انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همه ی انسانها علاقه مند باشد. به همین دلیل هر مسلمانی علاقه مند است كه همه ی انسانهای دیگر، مسلمان باشند و هدایت یابند؛ امّا وقتی كه این توفیق حاصل نشد، دیگران را كه چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان كه توفیق نیافته اند كرد و اجازه داد كه مرزها در هم بریزد و هر نوع فعل و انفعالی صورت گیرد.

فرض كنید گروهی از مردم دچار یك نوع بیماری هستند. بشردوستی ایجاب می كند كه آنها را نجات دهیم، و تا وقتی كه نجات نیافته اند بشر دوستی ایجاب می كند كه به آنها نیكی كنیم، امّا بشر دوستی ایجاب نمی كند كه هیچ محدودیّتی میان آنها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 260
- كه از قضا بیماریشان مسری است- و افراد سالم و شفایافته برقرار نكنیم. این است كه اسلام از طرفی احسان و نیكی به غیر مسلمان را مجاز می شمارد و از طرف دیگر اجازه نمی دهد كه مسلمان ولاء غیر مسلمان را بپذیرد.

اسلام دین بشر دوستی است. اسلام حتّی مشرك را دوست دارد امّا نه از آن نظر كه مشرك است، بلكه از این نظر كه مخلوقی از مخلوقات خداست، و البتّه از آن جهت كه در راه هلاكت و ضلالت افتاده است و راه نجات و سعادت را گم كرده است، ناراحت است، و اگر او را دوست نمی داشت در مقابل شرك و بدبختی اش بی تفاوت می بود.

در اسلام حبّ و بغض هست امّا حبّ و بغض عقلی و منطقی نه احساسی و بی قاعده و ضابطه. دوستی و دشمنی كه صرفاً از احساس برخیزد منطق ندارد، احساسی است كور و كر كه بر درون انسانی مسلّط می گردد و او را به هر طرف كه بخواهد می كشد؛ امّا حبّ و بغض عقلی ناشی از یك نوع درك، و در حقیقت ناشی از علاقه به سرنوشت انسان دیگری است كه مورد علاقه واقع شده است.

یك مثال: پدر و مادر نسبت به فرزند خود دو نوع علاقه دارند: یكی عقلی و منطقی و دیگری احساسی. علاقه ی منطقی موجب می گردد گاهی والدین با كمال جدّیت فرزند خویش را در رنج قرار دهند و موجبات ایلام وی را فراهم آورند؛ مثلاً طفل را در اختیار جرّاح قرار می دهند. والدین در آن حال اشك می ریزند، دلشان می سوزد و چشمانشان می گرید امّا از پزشك می خواهند هر چه زودتر او را تحت عمل قرار دهد، عضو قطع كردنی را قطع كند با همه ی لوازم و عوارضی كه درد و رنج و احیاناً نقص عضو دارد. آن اشك در اثر علاقه ی احساسی است و این تقاضا در اثر علاقه ی عقلی و منطقی. اگر آنها ملاحظه ی دل سوختن فعلی را بكنند و علاقه ی احساسی را بر علاقه ی منطقی مقدّم بدارند و اجازه ندهند كه عضوی از اعضای او را ببرند، در حقیقت به مرگ او تن داده اند؛ امّا به منطق عقل و به حكم علاقه به سرنوشت فرزند، پا روی احساسات خویش می گذارند و به ایلام و آزار طفل تن می دهند.

هر انسان عاقلی احیاناً برای اینكه درد خویش را درمان كند خود را تسلیم جرّاح می كند كه مثلاً انگشت مرا قطع كن. او دلش نمی خواهد درد بریدن انگشت را بكشد، همچنانكه از كم شدن یك انگشت فوق العاده ناراحت می شود، ولی این درد را منطقاً تحمّل می كند و به حكم عقل به این نقص عضوی تن می دهد. همانا عقل و منطق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 261
است كه او را پیش می برد و تقاضا را بر زبانش می آورد، و الاّ احساس در اینجا حكمش بر خلاف این است.

اسلام در مورد یك جامعه ی فاسد و اصلاح نشده كه در آن كفر و نادانی حكومت می كند، از طرفی دستور جهاد می دهد تا ریشه ی فساد را بركند:

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَكُونَ فِتْنَةٌ [2].

آنان را بكشید تا فتنه از میان برود.
و از طرف دیگر دستور احتیاط و اجتناب می دهد كه مردم روی دلشان را به روی آنان باز نكنند تا جامعه و بشریّت سالم بماند، و این با بشر دوستی كوچكترین منافاتی ندارد.

طبیعت انسان دزد است و ضبط و گیرندگی از جمله خواصّ انسانی است و چه بسا ناخودآگاه افكار و اندیشه های دیگران را در لوح خویش ثبت كند. قرآن می فرماید:

یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ اَلْحَقِّ. ای كسانی كه ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را «ولی» نگیرید كه دوستی بر آنان افكنید و حال اینكه به حقّی كه شما را آمده است كافر شده اند.
تا آنجا كه می فرماید:

إِنْ یَثْقَفُوكُمْ یَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْكُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ [3].

اگر به شما دست یابند، دشمنانتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما می گشایند و دوست دارند كه كافر شوید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 262
در اینجا قرآن سرّ لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه را این می داند كه آنها دوست دارند دیگران نیز به كیش و آیین آنها درآیند. مگر صرف دوستی و تمایل آنها به این كار چه خطری را به همراه دارد؟ اینجا قرآن منشأ اصلی خطر را گوشزد می كند. آنها وقتی دوست دارند، تنها دوستی و تمایلشان نیست بلكه برای نیل به این هدف می كوشند و از هر راهی جدّیت می كنند.

همه ی اینها ایجاب می كند كه روابط مسلم با غیر مسلم محتاطانه باشد، مسلمان از خطر غافل نماند، فراموش نكند كه عضو یك جامعه ی توحیدی است و آن غیر مسلم عضو یك پیكر و جزء یك اجتماع دیگر است، امّا هیچ یك از آنها ایجاب نمی كند كه مسلمان با غیر مسلمان بكلّی قطع ارتباط كند، روابط اجتماعی و اقتصادی و احیاناً سیاسی نداشته باشد. البتّه همه مشروط است [به این ] كه منطبق با مصالح كلّی جامعه ی اسلامی بوده باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 263

[1] . ممتحنه/8.
[2] . بقره/193.
[3] . ممتحنه/1 و 2.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است