در
کتابخانه
بازدید : 105451تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ولاء تصرّف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است. سایر اقسام ولایت یا مربوط است به رابطه ی قرابتی با رسول اكرم بعلاوه ی مقام طهارت و قداست شخصی اهل البیت، یا مربوط است به صلاحیّت علمی و یا اجتماعی آنها. آنچه به نام ولایت در دو مورد اخیر نامیده می شود از حدود تشریع و قرار داد تجاوز نمی كند گواینكه ریشه و مبنا و فلسفه ی این قرارداد صلاحیّت علمی یا اجتماعی است؛ امّا ولایت تصرّف یا ولایت معنوی، نوعی اقتدار و تسلّط فوق العاده ی تكوینی است. اوّل باید ببینیم ولایت تصرّف چه معنی و مفهومی دارد و مقصود معتقدین چیست؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 285
نظریّه ی ولایت تكوینی از یك طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در این موجودی كه به نام «انسان» در روی زمین پدید آمده است و كمالاتی كه این موجود شگفت بالقوّه دارد و قابل به فعلیّت رسیدن است، و از طرف دیگر مربوط است به رابطه ی این موجود با خدا. مقصود از ولایت تكوینی این است كه انسان در اثر پیمودن صراط عبودیّت به مقام قرب الهی نائل می گردد و اثر وصول به مقام قرب- البتّه در مراحل عالی آن- این است كه معنویّت انسانی كه خود حقیقت و واقعیّتی است، در وی متمركز می شود و با داشتن آن معنویّت، قافله سالار معنویّات، مسلّط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود. زمین هیچ گاه از ولیّی كه حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر، از «انسان كامل» خالی نیست.

ولایت به این معنی غیر از نبوّت و غیر از خلافت و غیر از وصایت و غیر از امامت به معنی مرجعیّت در احكام دینی است؛ غیریّتش با نبوّت و خلافت و وصایت، واقعی است و با امامت، مفهومی و اعتباری.

مقصود از اینكه غیریّتش با نبوّت و خلافت و وصایت، واقعی است این نیست كه هر كه نبی یا وصی یا خلیفه شد «ولی» نیست، بلكه مقصود این است كه نبوّت و همچنین وصایت و خلافت، حقیقتی است غیر از ولایت؛ و الاّ انبیاء عظام، خصوصاً خاتم آنها، دارای ولایت كلّیه ی الهیّه بوده اند.

و مقصود از اینكه غیریّتش با امامت، اعتباری است این است كه یك مقام است؛ به اعتباری «امامت» و به اعتبار دیگری «ولایت» نامیده می شود. كلمه ی «امامت» در بسیاری از تعبیرات اسلامی در مورد همین ولایت معنوی به كار رفته است. مفهوم امامت مفهوم وسیعی است. امامت یعنی پیشوایی. یك مرجع احكام دینی پیشواست، همچنانكه یك زعیم سیاسی و اجتماعی نیز پیشواست و همچنانكه یك مربّی باطنی و راهنمای معنوی از باطن ضمیر نیز پیشواست.

از نظر شیعه كه مسأله ی ولایت مطرح است از سه جنبه مطرح است و در هر سه جنبه چنانكه گفته شد كلمه ی امامت به كار رفته است:

اوّل از جنبه ی سیاسی، كه احقّ و الیق برای جانشینی پیغمبر برای زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمین چه كسی بوده است و چه كسی می بایست بعد از پیغمبر زعیم مسلمین باشد، و اینكه پیغمبر از طرف خداوند علی را برای این پست و مقام اجتماعی تعیین كرده بود. این جهت است كه در حال حاضر جنبه ی تاریخی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 286
اعتقادی دارد نه جنبه ی عملی.

دوم آنكه در بیان احكام دین بعد از پیغمبر به چه كسانی باید رجوع كرد و آن كسان علم خود را از چه طریق كسب كرده اند؟ و آیا آنها در بیان احكام معصوم اند یا نه؟ و چنانكه می دانیم شیعه معتقد به امامت ائمّه ی معصومین است. این جهت، هم جنبه ی اعتقادی دارد و هم عملی.

سوم از جنبه ی معنوی و باطنی. از نظر شیعه در هر زمان یك «انسان كامل» كه نفوذ غیبی دارد بر جهان و انسان، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلّط تكوینی بر جهان و انسان است، همواره وجود دارد و به این اعتبار نام او «حجّت» است. بعید نیست- همچنانكه گفته اند- آیه ی كریمه ی «اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» [1] ناظر به این معنی از ولایت نیز بوده باشد.

مقصود از ولایت تصرّف یا ولایت تكوینی این نیست كه بعضی جهّال پنداشته اند كه انسانی از انسانها سمت سرپرستی و قیمومت نسبت به جهان پیدا كند به طوری كه او گرداننده ی زمین و آسمان و خالق و رازق و محیی و ممیت من جانب اللّه باشد.

اگر چه خداوند، جهان را بر نظام اسباب و مسبّبات قرار داده و موجوداتی كه قرآن آنها را ملائكه می نامد «مدبّرات امر» [2] و «مقسّمات امر» [3] به اذن اللّه می باشند و این جهت هیچ گونه منافاتی با شریك نداشتن خداوند در ملك و خالقیّت ندارد، و همچنین با این كه «به هیچ وجه هیچ موجودی «ولی» به معنای یار و یاور خدا و حتّی آلت و ابزار خدا به شمار نمی رود» منافات ندارد(وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ شَرِیكٌ فِی اَلْمُلْكِ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِیراً) [4]، نسبت مخلوق به خالق جز مخلوقیّت و مربوبیّت مطلقه و لا شیئیّت نیست.

قرآن در عین اینكه خداوند را در حدّ اعلای غنا و بی نیازی معرّفی می كند و در عین اینكه مثلاً می گوید: «اَللّهُ یَتَوَفَّی اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» [5]، بازمی گوید: «قُلْ یَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 287
اَلْمَوْتِ اَلَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ» [6]، «اَلَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ اَلْمَلائِكَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» [7]. قرآن در عین اینكه می فرماید: «خداوند بر همه چیز حفیظ است» [8]، می فرماید: «وَ یُرْسِلُ عَلَیْكُمْ حَفَظَةً حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ اَلْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» [9].

در این آیه ی كریمه رسولانی را، هم به عنوان نگهبان و هم قبض كننده ی ارواح معرّفی می كند.

پس، از نظر توحیدی، وجود وسائط و نسبت دادن تدبیر امور به غیر خداوند ولی به اذن خداوند و به اراده ی خداوند به طوری كه مدبّران، مجریان اوامر و اراده ی پروردگارند، مانعی ندارد.

در عین حال، اوّلاً ادب اسلامی اقتضا می كند كه ما خلق و رزق و احیا و اماته و امثال اینها را به غیر خدا نسبت ندهیم زیرا قرآن می كوشد كه ما از اسباب و وسائط عبور كنیم و به منبع اصلی دست یابیم و توجّه مان به كارگزار كلّ جهان باشد كه وسائط نیز آفریده ی او و مجری امر او و مظهر حكمت او می باشند؛ ثانیاً نظام عالم از نظر وسائط نظام خاصّی است كه خداوند آفریده است و هرگز بشر در اثر سیر تكاملی خود جانشین هیچ یك از وسائط فیض نمی گردد بلكه خود فیض را از همان وسائط می گیرد؛ یعنی فرشته به او وحی می كند و فرشته مأمور حفظ او و مأمور قبض روح او می گردد، در عین اینكه ممكن است مقام قرب و سعه ی وجودی آن انسان از آن فرشته ای كه مأمور اوست احیاناً بالاتر و بیشتر باشد.

مطلب دیگر اینكه ما حدود ولایت تصرّف و یا ولایت تكوینی یك انسان كامل و یا نسبتاً كامل را نمی توانیم دقیقاً تعیین كنیم، یعنی مجموع قرائن قرآنی و قرائن علمی كه نزد ما هست اجمالاً وصول انسان را به مرتبه ای كه اراده اش بر جهان حاكم باشد ثابت می كند، امّا در چه حدودی؟ آیا هیچ حدّی ندارد و یا محدود به حدّی است؟ مطلبی است كه از عهده ی ما خارج است.

مطلب سوم كه لازم است گفته شود این است كه ولایت تصرّف، شأن بنده ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 288
است كه از هواجس نفسانی بكلّی پاك شده است. این قدرت قدرتی نیست كه به اصطلاح دلبخواه و تابع هوس و میل خود سر یك انسان باشد. اساساً انسانی كه هنوز محكوم هوسها و میلهای خودسر است از چنین كرامتهایی محروم است. انسانی كه تا آن حدّ پاك باشد، اراده اش از مبادئ و مقدّماتی كه اراده ی ما را منبعث می كند هرگز منبعث نمی شود، انبعاث اراده اش با تحریكی درونی و اشاره ای غیبی است. و امّا اینكه این تحریك و اشاره به چه نحو است و چگونه است، ما نمی دانیم و لهذا چنین كسان «گاهی بر طارم اعلی نشینند» و «گهی تا پشت پای خود نبینند» .

امّا اینكه در آیات كریمه ی قرآن آمده است: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا» [10] (من مالك هیچ سود و زیانی برای خود نیستم) ، بدیهی است كه می خواهد بگوید مالك اصلی همه ی سود و زیانها خداست و توانایی من بر سود و زیانم نیز از خداست نه از خودم؛ و الاّ چگونه ممكن است كه انسانهای دیگر در حدودی مالك سود و زیان خود باشند و امّا پیغمبر حتّی از انسانهای دیگر هم كمتر باشد؟ !
این نكات سه گانه لازم بود كه در مقدّمه ی بحث «ولایت تكوینی» یادآوری شود، و چون كمتر درباره ی این موضوع بحث می شود، بعلاوه عدّه ای اظهار علاقه می كنند كه ما این موضوع را مطرح كنیم، اندكی سخن را در این باره بسط می دهیم.

اعتراف می كنم كه قبول ولایت به این معنی اندكی دشوار است؛ باور كردنش خالی از صعوبت نیست. مخصوصا طبقه ی روشنفكر ما چندان از طرح چنین مسائلی خرسند نیستند؛ احیاناً دشواری مطلب و مورد انكار بودن آن را به این صورت طرح می كنند: «فعلاً با اینهمه مسائل ضروری و فوری برای مسلمین طرح این گونه مسائل كه پیغمبر و امام، ولایت تكوینی دارند یا ندارند، چه ضرورتی دارد؟ » . برخی دیگر انكار و اشكال خود را به صورت دیگر كه رنگ مذهبی دارد طرح می كنند و آن اینكه:

این غلوّ است و مقام فوق بشری و نیمه خدایی برای بشر قائل شدن است، كار خدا را به غیر خدا نسبت دادن است؛ پس شرك است و با اصل اوّلی و اساسی اسلام كه توحید است، منافی است.

حقیقت این است كه ما از پیش خود نه می توانیم مطلبی را قبول كنیم و نه می توانیم رد كنیم. شرك یا توحیدی بودن یك نظریّه به میل و اراده ی ما نیست كه هر چه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 289
را خواستیم شرك بنامیم و هر چه را خواستیم نام توحید روی آن بگذاریم. معیارهای بسیار دقیق قرآنی و برهانی دارد. معارف اسلامی در مسائل مربوط به شرك و توحید از اوج و عظمتی برخوردار است ما فوق تصوّر افراد عادی. مسأله ی فوری تر و ضروری تر بودن بعضی مسائل نسبت به بعضی دیگر نیز سخنی است اساسی، ولی معیار ضروری بودن تنها این نیست كه یك مسأله ای در یك زمان بیشتر طرح شود و افراد بیشتر احساس احتیاج كنند. اشتباه است اگر خیال كنیم همواره احساس احتیاج ها بر طبق احتیاجهاست.

اینكه قرآن در عرض مسائل و معارف خود چه اندازه بر مطلبی تكیه دارد، خود یك معیار است كه در هر زمان باید مورد استفاده قرار گیرد. مسأله ی ولایت تكوینی یكی از مسائل مربوط به «انسان» و استعدادهای انسانی است. قرآن به انسان و استعدادهای انسانی و جنبه ی غیر عادی خلقت او اهمّیّت فراوان می دهد و ما در بحثهایی كه ان شاء اللّه در كتاب قرآن و انسان [11] طرح خواهیم كرد به این مسأله رسیدگی می نماییم.

در اینجا كافی است كه اشاره ای اجمالی به این مطلب بنماییم و پایه های این فكر را با توجّه به معانی و مفاهیم قرآنی روشن كنیم تا عدّه ای خیال نكنند كه به اصطلاح این یك سخن «قلندری» است.

در این گونه مسائل كه احیاناً بر فهم ما گران می آید اگر ما خود را تخطئه بكنیم به حقیقت نزدیكتر است تا اینكه انكار نماییم.

شك ندارد كه مسأله ی «ولایت» به معنی چهارم از مسائل عرفانی است، ولی این دلیل نمی شود كه چون یك مسأله ی عرفانی است پس باید مردود قلمداد شود. این مسأله یك مسأله ی عرفانی است كه از دید تشیّع یك مسأله ی اسلامی نیز هست. تشیّع یك مذهب است و عرفان یك مسلك. این مذهب و آن مسلك (قطع نظر از خرافاتی كه به آن بسته اند) در این نقطه با یكدیگر تلاقی كرده اند و اگر الزاماً بنا هست كه گفته شود یكی از این دو از دیگری گرفته است به حكم قرائن مسلّم تاریخی قطعاً این عرفان است كه از تشیّع اقتباس كرده است نه بالعكس. به هر حال، ما پایه ها و ریشه های این اندیشه را به طور اختصار بیان می كنیم:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 290
مهمترین مسأله ای كه در این زمینه باید مطرح شود، مسأله ی «قرب» و «تقرّب الی اللّه» است. می دانیم كه در اسلام، بلكه در هر آیین آسمانی، روح دستورها كه باید اجرا شود قصد قربت است و نتیجه ی نهایی كه از اعمال باید گرفته شود، تقرّب به ذات احدیّت است. پس بحث خود را از معنی و مفهوم «قرب» آغاز می كنیم.


[1] . احزاب/6.
[2] . نازعات/5.
[3] . ذاریات/4.
[4] . اسراء/111.
[5] . زمر/42.
[6] . سجده/11.
[7] . نحل/28.
[8] . هود/57.
[9] . انعام/61.
[10] . اعراف/188.
[11] . [این كتاب در زمان حیات استاد تحت عنوان انسان در قرآن(جلد چهارم مقدّمه ای بر جهان بینی اسلامی)منتشر شد. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است