در
کتابخانه
بازدید : 62033تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
پرسش دیگر این است: پیامبران مجموعاً دو وظیفه انجام می داده اند: یكی اینكه از جانب خدا برای بشر قانون و دستور العمل می آورده اند؛ دوّم اینكه مردم را به خدا و عمل به دستور العمل های الهی آن عصر و زمان دعوت و تبلیغ می كرده اند. غالب پیامبران فقط وظیفه ی دوم را انجام می داده اند؛ عدّه ی بسیار كمی از پیامبران كه قرآن آنها را «اولو العزم» می خواند قانون و دستور العمل آورده اند. به عبارت دیگر، دو نوع نبوّت بوده است: نبوّت تشریعی و نبوّت تبلیغی. پیامبران تشریعی كه عددشان بسیار اندك است صاحب قانون و شریعت بوده اند، ولی پیامبران تبلیغی كارشان تعلیم و تبلیغ و ارشاد مردم به تعلیمات پیامبر صاحب شریعت بوده است. اسلام كه ختم نبوّت را اعلام كرده است نه تنها به نبوّت تشریعی خاتمه داده است بلكه به نبوّت تبلیغی نیز پایان داده است. چرا چنین است؟ چرا امّت محمّد و ملّت اسلام از هدایت و ارشاد چنین پیامبرانی محروم مانده اند؟ فرضاً این مطلب را پذیرفتیم كه اسلام به واسطه ی كمال و كلّیّت و تمامیّت و جامعیّتش به نبوّت تشریعی پایان داده است، پایان یافتن نبوّت تبلیغی را با چه حساب و فلسفه ای می توان توجیه كرد؟ حقیقت این است كه وظیفه ی اصلی نبوّت و هدایت وحی، همان وظیفه ی اوّل است، امّا تبلیغ و تعلیم و دعوت، یك وظیفه ی نیمه بشری و نیمه الهی است. وحی و نبوّت، یعنی اتّصال مرموز با ریشه ی وجود و سپس مأموریّت برای ارشاد خلق، مظهری است از مظاهر «هدایت» كه بر سراسر هستی حكمفرماست:

*رَبُّنَا اَلَّذِی أَعْطی كُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی [1].

*اَلَّذِی خَلَقَ فَسَوّی، `وَ اَلَّذِی قَدَّرَ فَهَدی [2].

موجودات با پیمودن پلّه های هستی، به تناسب درجه ی كمالی كه به آن می رسند، از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 174
هدایت خاصّ آن درجه بهره مند می گردند، یعنی خصوصیّت و شكل هدایت بر حسب مراحل مختلف هستی متفاوت است. دانشمندان اثبات كرده اند كه حیوانات هر اندازه از نظر ساختمان و تجهیزات طبیعی ضعیف تر و ناتوان ترند از لحاظ نیروی مرموز هدایت غریزه كه نوعی حمایت و سرپرستی مستقیم طبیعت است قوی ترند، و هر اندازه كه از لحاظ تجهیزات طبیعی و نیروهای حسّی و خیالی و وهمی و عقلی مجهّزتر می گردند و بر پلّه های وجود بالا می روند، از هدایت غریزی آنها كاسته می شود؛ درست مانند كودكی كه در مراحل اوّل كودكی تحت حمایت و سرپرستی مستقیم و همه جانبه ی پدر و مادر است و هر اندازه كه رشد می كند از تحت حمایت مستقیم والدین خارج و به خود واگذاشته می شود. بالا رفتن جانداران بر پلّه های هستی و مجهّز شدن به تجهیزات عضوی و حسّی و خیالی و وهمی و هوشی و عقلی، بر امكانات و استقلال آنها می افزاید و به همان نسبت از هدایت غریزی آنها می كاهد.

می گویند حشرات از همه ی حیوانات از لحاظ غریزه مجهّزترند، در صورتی كه از لحاظ مراحل تكامل در درجه ی پایین قرار گرفته اند، و انسان كه بر بالاترین پلّه ی نردبان تكامل قرار گرفته است از لحاظ غریزه از همه ناتوان تر است.

وحی، عالی ترین و راقی ترین مظاهر و مراتب هدایت است. وحی، رهنمونیهایی دارد كه از دسترس حسّ و خیال و عقل و علم و فلسفه بیرون است و چیزی از اینها جانشین آن نمی شود. ولی وحیی كه چنین خاصیّتی دارد وحی تشریعی است نه تبلیغی. وحی تبلیغی بر عكس است.

تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است كه درجه ی عقل و علم و تمدّن به پایه ای نرسیده است كه خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تفسیر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیّت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد و علما جانشین چنان انبیاء می گردند. می بینیم قرآن در اوّلین آیه ای كه نازل می شود سخن از قرائت و نوشتن و قلم و علم به میان می آورد:

اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ اَلَّذِی خَلَقَ، `خَلَقَ اَلْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، `اِقْرَأْ وَ رَبُّكَ اَلْأَكْرَمُ، `اَلَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، `عَلَّمَ اَلْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ [3].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 175
این آیه اعلام می كند كه عهد قرآن، عهد خواندن و نوشتن و یاد دادن و علم و عقل است. این آیه تلویحاً می فهماند كه در عهد قرآن وظیفه ی تعلیم و تبلیغ و حفظ آیات آسمانی به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیاء می شوند. این آیه اعلام بلوغ و استقلال بشریّت در این ناحیه است. قرآن در سراسر آیاتش بشر را به تعقّل و استدلال و مشاهده ی عینی و تجربی طبیعت و مطالعه ی تاریخ و به تفقّه و فهم عمیق دعوت می كند. اینها همه نشانه های ختم نبوّت و جانشینی عقل و علم به جای وحی تبلیغی است.

برای كدامیك از كتب آسمانی به اندازه ی قرآن كار شده است؟ به محض نزول قرآن هزارها حافظ قرآن پیدا می شود. هنوز نیم قرن نگذشته، به خاطر قرآن علم نحو و صرف و دستور زبان تدوین و لغتهای زبان عربی جمع آوری می گردد، علم معانی و بیان و بدیع ابتكار می شود، هزارها تفسیر و مفسّر و حوزه های تفسیر به وجود می آید، روی كلمه به كلمه ی قرآن كار می شود. غالب این فعّالیّتها از طرف مردمی صورت می گیرد كه نسبت به زبان عربی بیگانه اند. فقط علاقه ی به قرآن است كه چنین شور و هیجانی به وجود می آورد. چرا برای تورات و انجیل و اوستا چنین فعّالیّتهایی نشد؟ آیا این خود دلیل بر رشد و بلوغ بشریّت و قابلیّت او برای حفظ و تعلیم و تبلیغ كتاب آسمانی اش نیست؟ آیا این خود دلیل جانشین شدن دانش به جای نبوّت تبلیغی نیست؟ بشر در دوره های پیشین مانند كودك مكتبی بوده است كه كتابی كه به دستش برای خواندن می دهند پس از چند روز پاره پاره می كند، و بشر دوره ی اسلامی مانند یك عالم بزرگسال است كه با همه ی مراجعات مكرّری كه به كتابهای خود می كند، آنها را در نهایت دقّت حفظ می نماید.

زندگی بشر را معمولاً به عهد تاریخی و عهد ما قبل تاریخ تقسیم می كنند. عهد تاریخی از زمانی است كه بشر توانسته یادگارهایی به صورت كتیبه یا كتاب از خود باقی بگذارد و همانها امروز ملاك قضاوت درباره ی زندگی آن روز است، امّا از عهد ما قبل تاریخ هیچ گونه اثری كه ملاك قضاوت قرار بگیرد باقی نمانده است.

ولی می دانیم كه آثار عهد تاریخی نیز غالباً پراكنده است. دوره ای كه از آن به بعد بشر تاریخ و آثار خود را به طور منظّم و نسل به نسل حفظ كرده و تحویل نسل بعد داده مقارن با ظهور اسلام است. خود اسلام نیز عاملی برای این رشد عقلی محسوب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 176
می شود. در دوره ی اسلامی، مسلمین، هم آثار خود را حفظ و نگهداری كردند و مانع اندراس و نابودی شدند و هم كم و بیش آثار ملل پیشین را نگهداری و به نسلهای بعد منتقل كردند؛ یعنی تقریباً مقارن با عهد ختم نبوّت است كه بشر لیاقت خود را برای حفظ مواریث علمی و دینی نشان داده است و در واقع دوره ی تاریخی واقعی مقارن با ظهور اسلام است. در ادوار گذشته، از یك طرف آثار نفیس علمی و فلسفی و دینی به وجود می آمد و از طرف دیگر در كام آتش یا آب می رفت. تاریخ از این سرگذشتهای دردناك فراوان به یاد دارد. حوزه ی علمی و عظیم اسكندریّه پس از نفوذ مسیحیّت در حوزه ی امپراطوری روم شرقی منحل شد و كتابخانه ی تاریخی آن به وسیله ی متعصّبان مسیحی در كام آتش رفت [4].

طلوع و ظهور علم و رسیدن بشر به حدّی كه خود حافظ و داعی و مبلّغ دین آسمانی خود باشد خواه ناخواه به نبوّت تبلیغی خاتمه داد. از این رو است كه پیغمبر اكرم علمای این امّت را همدوش انبیای بنی اسرائیل یا برتر از آنها می شمارد. اقبال لاهوری بازهم سخن لطیفی دارد، می گوید:

«پیامبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آنجا كه به منبع الهام وی مربوط می شود به جهان قدیم تعلّق دارد و آنجا كه پای روح الهام وی در كار می آید متعلّق به جهان جدید است. زندگی در وی منابع دیگری از معرفت را اكتشاف می كند كه شایسته ی خطّ سیر جدید آن است. ظهور و ولادت اسلام، ولادت عقل برهانی استقرائی است. رسالت با ظهور اسلام، در نتیجه ی اكتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت به حدّ كمال می رسد، و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه ی این امر است كه زندگی نمی تواند پیوسته در مرحله ی كودكی و رهبری شدن از خارج باقی بماند. الغای كاهنی و سلطنت میراثی در اسلام، توجّه دائمی به عقل و تجربه در قرآن، و اهمّیّتی كه این كتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 177
می دهد، همه سیماهای مختلف اندیشه ی واحد ختم رسالت است. . . اندیشه ی خاتمیّت را نباید به این معنی گرفت كه سرنوشت نهایی زندگی، جانشین شدن كامل عقل به جای عاطفه است. چنین چیزی نه ممكن است نه مطلوب. . . » [5]

[1] . طه/50.
[2] . اعلی/2 و 3.
[3] . علق/1- 5.
[4] . مدّتها شایع شده بود كه این كتابخانه را مسلمین هنگام فتح مصر آتش زدند. این شایعه آن قدر قوّت گرفت كه متأخّران مسلمانان آن را در كتابهای خود بازگو كردند. گذشته از اینكه در هیچ یك از مدارك معتبر این قضیّه نقل نشده است، اخیراً محقّقین اثبات كرده اند كه این كتابخانه قبلاً توسّط متعصّبین مسیحی سوخته شده است و شایعه نسبت به مسلمین نیز از طرف یك گوینده ی مسیحی است كه در حدود دو قرن با آن زمان فاصله داشته است.

(رجوع شود به جلد یازدهم ترجمه ی تاریخ تمدّن ویل دورانت صفحه ی 219 و به رساله ی شبلی نعمان به نام كتابخانه ی اسكندریّه كه در همین موضوع نوشته شده است) .
[5] . احیای فكر دینی در اسلام، ص 145.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است