در
کتابخانه
بازدید : 61903تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
طرح مسائلی از قبیل جبر تاریخ، تغییر نیازمندیها، مقتضیات زمان همین اندازه مفید است كه بدانیم نمی توان این امور را بهانه قرار داد و چشم بسته قانونی را محكوم كرد و منكر جاوید بودنش شد.

ولی بدیهی است كه طرح این مسائل به تنهایی كافی نیست مشكل جاوید بودن را حل نماید، زیرا مسلّماً یك قانون جاودانه اگر بخواهد بر تمام صور متغیّر زندگی احاطه نماید و راه حلّ تمام مشكلات را ارائه دهد و هر مشكلی را به صورت خاصّی حل نماید، باید از نوعی دینامیسم و تحرّك و از نوعی انعطاف بهره مند باشد، خشك و جامد و انعطاف ناپذیر نباشد.

اكنون باید ببینیم اسلام با حفظ اصل «حلال محمّد حلال الی یوم القیامة و حرام محمّد حرام الی یوم القیامة» چگونه راه حل های مختلف در صور گوناگون زندگی نشان می دهد؟ مسلّماً باید در سیستم قانون گذاری اسلام راز و رمزی نهفته باشد تا بتواند بر این مشكل عظیم فائق آید.

مادر و منبع همه ی رازها و رمزها روح منطقی اسلام و وابستگی كامل آن به فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است.

اسلام در وضع قوانین و مقرّرات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 190
قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است كه به قوانین اسلام امكان جاویدانی بودن داده است.

اتّكاء و وابستگی اسلام را با فطرت با مشخّصات ذیل می توان شناخت:

1. پذیرش و وارد كردن عقل در حریم دین: هیچ دینی مانند اسلام با عقل پیوند نزدیك نداشته است و برای او «حق» قائل نشده است. كدام دین را می توان پیدا كرد كه عقل را یكی از منابع احكام خود معرّفی كند؟ فقهای اسلام منابع و مدارك احكام را چهار چیز شمرده اند: كتاب، سنّت، اجماع، عقل. فقهای اسلام میان عقل و شرع رابطه ی ناگسستنی قائل اند و آن را «قاعده ی ملازمه» می نامند، می گویند:

كلّ ما حكم به العقل حكم به الشّرع و كلّ ما حكم به الشّرع حكم به العقل.

هر چه را عقل دریابد، شرع بر طبق آن حكم می كند، و هر چه شرع حكم كند، مبنای عقلی دارد.
عقل در فقه اسلامی، هم می تواند خود اكتشاف كننده ی یك قانون باشد و هم می تواند قانونی را تقیید و تحدید كند و یا آن را تعمیم دهد و هم می تواند در استنباط از سایر منابع و مدارك مددكار خوبی باشد.

حقّ دخالت عقل از آنجا پیدا شده كه مقرّرات اسلامی با واقعیّت زندگی سر و كار دارد. اسلام برای تعلیمات خود رمزهای مجهول لا ینحلّ آسمانی قائل نشده است.

2. جامعیّت، و به تعبیر خود قرآن «وسطیّت» : یكجانبه بودن یك قانون و یا یك مكتب، دلیل منسوخ شدن خود را همراه دارد. عوامل مؤثّر و حاكم بر زندگی انسان فراوان است. چشم پوشی از هر یك از آنها خود به خود عدم تعادل ایجاد می كند.

مهمترین ركن جاوید ماندن توجّه به همه ی جوانب مادّی و روحی و فردی و اجتماعی است. جامعیّت و همه جانبه بودن تعلیمات اسلامی، مورد قبول اسلام شناسان است.

بحث تفصیلی درباره ی این مطلب از عهده ی این گفتار بیرون است.

3. اسلام هرگز به شكل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی همه متوجّه روح و معنی و راهی است كه بشر را به آن هدفها و معانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 191
می رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه ی طریقه ی رسیدن به آن هدفها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادمی با توسعه ی تمدّن و فرهنگ پرهیز كرده است.

در اسلام یك وسیله ی مادّی و یك شكل ظاهری نمی توان یافت كه جنبه ی «تقدّس» داشته باشد و مسلمان وظیفه ی خود بداند كه آن شكل و ظاهر را حفظ نماید؛ از این رو پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه ی علم و تمدّن، یكی از جهاتی است كه كار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان كرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان بر می دارد.

4. رمز دیگر خاتمیّت و جاودانی بودن این دین كه آن نیز از هماهنگی با قوانین فطری سرچشمه می گیرد این است كه برای احتیاجات ثابت و دائم بشر قوانین ثابت و لایتغیّری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیّر وی وضع متغیّری را پیش بینی كرده است.

قبلاً گفتیم كه پاره ای از احتیاجات بشر، چه در زمینه های فردی و چه در زمینه های اجتماعی، وضع ثابتی دارد و در همه ی زمانها یكسان است. نظامی كه انسان باید به غرایز خود بدهد كه «اخلاق» نامیده می شود و نظامی كه باید به اجتماع بدهد كه «عدالت» خوانده می شود و رابطه ای كه باید با خالق خود داشته باشد و ایمان خود را تجدید و تكمیل كند كه «عبادت» نامیده می شود، از این قبیل است.

قسمتی دیگر از احتیاجات بشر متغیّر است و از لحاظ قانون وضع متغیّری را ایجاب می كند. اسلام برای این احتیاجات متغیّر وضع متغیّری در نظر گرفته است از این راه كه این اوضاع متغیّر را با اصول ثابت و لایتغیّر مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جدید و متغیّری قانون فرعی خاص و متناسبی تولید می نمایند. به ذكر دو مثال قناعت می كنیم:

در اسلام یك اصل اجتماعی هست به این صورت:

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ1.

تا آخرین حدّ امكان در برابر دشمن نیرو تهیّه كنید و نیرومند باشید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 192
این اصل را «كتاب» یعنی قرآن به ما تعلیم می دهد. از طرف دیگر، در سنّت یك سلسله دستورها رسیده است كه در فقه به نام «سبق و رمایة» معروف است؛ دستور رسیده كه خود و فرزندانتان تا حدّ مهارت كامل، فنون اسب سواری و تیراندازی را یاد بگیرید. اسبدوانی و تیراندازی جزء فنون نظامی آن عصر و بهترین وسیله ی تهیّه ی نیرو و نیرومند شدن در مقابل دشمن در آن عصر بوده است. ریشه و اصل قانون «سبق و رمایة» اصل «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» است؛ یعنی تیر و شمشیر و نیزه و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد و جزء هدفهای اسلامی نیست، آنچه اصالت دارد این است كه مسلمانان باید در هر عصر و زمانی تا آخرین حدّ امكان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن قوی باشند.

در حقیقت، لزوم مهارت در تیراندازی و اسبدوانی، جامه ای است كه به تن لزوم نیرومندی در برابر دشمن پوشانده شده است، و به عبارت دیگر، مهارت در تیراندازی و اسبدوانی شكل اجرائی نیرومند بودن در آن عصر و زمان بوده است. لزوم نیرومندی در مقابل دشمن، قانون ثابتی است كه از یك احتیاج ثابت و دائم سرچشمه می گیرد؛ امّا لزوم مهارت در تیراندازی و اسبدوانی مظهر یك احتیاج موقّت است و با مقتضیات زمان و توسعه ی عوامل فرهنگی و فنّی تغییر می كند و چیزهای دیگر از قبیل لزوم مهارت در به كار بردن سلاحهای امروز جای آن را می گیرد.

مثال دیگر: پیغمبر اكرم (ص) فرموده است طلب دانش بر هر مسلمان واجب است.

دانشمندان اسلامی به ثبوت رسانیده اند كه وجوب تحصیل دانش از نظر اسلام در دو مورد است: یكی در موردی كه تحصیل ایمان، به دانش بستگی دارد؛ و دیگر در مواردی است كه انجام یك وظیفه بدان بستگی پیدا می كند.

در مورد دوم می گویند وجوب طلب دانش «تهیّؤی» است، یعنی برای این است كه انسان را برای عمل و انجام وظیفه آماده نماید.

اینجاست كه تحصیل علوم از نظر وجوب و عدم وجوب به حسب مقتضیات زمان متفاوت می شود. در برخی از زمانها انجام تكالیف اسلامی حتّی تكالیف اجتماعی از قبیل تجارت، صنعت، سیاست و غیره نیاز چندانی به تحصیل دانش ندارد، تجربیّات عادی كافی است؛ ولی در زمان دیگر مانند زمان ما انجام این وظایف آنچنان پیچیده و دشوار است كه سالها درس و تخصّص لازم است تا انجام تكالیف اجتماعی اسلامی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 193
(واجبهای كفایی) امكان پذیر گردد. از این رو تحصیل علوم سیاسی و اقتصادی و فنّی و غیره كه در عصری واجب نبود در عصر دیگر واجب می شود. چرا؟ چون اجرا و عملی ساختن اصل لزوم حفظ حیثیّت و عزّت و استقلال جامعه ی اسلامی كه یك اصل ثابت و دائم است در شرایط این زمان جز با تحصیل و تكمیل دانش حاصل نمی شود، و انجام این تكلیف در شرایط و زمانهای مختلف به یك شكل نیست.

از این گونه مثالها زیاد می توان پیدا كرد.

5. یكی دیگر از جهاتی كه نشانه ی هماهنگی تعلیمات اسلامی با فطرت و طبیعت است و به آن امكان جاوید ماندن می دهد، رابطه ی علّیّ و معلولی احكام اسلامی با مصالح و مفاسد واقعی و درجه بندی احكام از این نظر است.

در اسلام اعلام شده كه احكام تابع یك سلسله مصالح و مفاسد واقعی است و اعلام شده كه این مصالح و مفاسد در یك درجه نمی باشند.

این جهت سبب شده كه باب مخصوصی در فقه اسلامی به نام باب «تزاحم» یا «اهمّ و مهم» بازشود و كار فقها و كارشناسان اسلامی را در موارد برخورد و اجتماع مصالح و مفاسد گوناگون آسان نماید. اسلام خود اجازه داده است كه در این گونه موارد علمای امّت درجه ی اهمّیت مصلحتها را با توجّه به راهنماییهای خود اسلام بسنجند و مصالح مهمتر را بر مصالح كم اهمّیّت تر ترجیح دهند و خود را از بن بست خارج نمایند. از رسول اكرم (ص) روایت شده:

اذا اجتمعت حرمتان طرحت الصّغری للكبری.

آنجا كه دو امر واجب الاحترام جمع شد باید از كوچكتر به خاطر بزرگتر صرف نظر كرد.
ابن اثیر در النهایة این حدیث را نقل می كند و می گوید:

ای اذا كان امر فیه منفعة للنّاس و مضرّة علی الخاصّة قدّمت منفعة العامّة.

اگر چیزی باشد كه در آن فایده ی جمع و زیان فرد باشد، منفعت جمع بر زیان فرد مقدّم است.
آنچه ابن اثیر گفته است یكی از موارد تقدّم مصلحت مهمتر بر مصلحت كوچكتر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 194
است؛ مفاد حدیث منحصر به این یك مورد نیست.

تشریح بدن میّت كه در عصر ما برای پیشرفت علم ضروری شناخته شده است یكی از مصادیق باب «تزاحم» است. چنانكه می دانیم اسلام احترام بدن مسلمان و تسریع در مراسم تجهیز میّت را لازم شمرده است. از طرفی قسمتی از تحقیقات و تعلیمات پزشكی در عصر ما متوقّف بر تشریح است. دو مصلحت در جهت مخالف یكدیگر قرار گرفته اند. بدیهی است مصلحت تحقیقات و تعلیمات پزشكی بر مصلحت تسریع تجهیز میّت و احترام بدن او ترجیح دارد. در صورت انحصار به میّت مسلمان و كافی نبودن غیر مسلمان، و با مقدّم داشتن میّت ناشناخته بر میّت شناخته شده و رعایت بعضی خصوصیّات دیگر، به حكم قاعده ی «اهمّ و مهم» از تشریح بدن میّت مسلمان رفع منع می شود. این قاعده نیز مثالهای فراوان دارد.

6. چیز دیگری كه به مقرّرات اسلامی خاصیّت انعطاف و تحرّك و انطباق بخشیده و آن را جاوید نگه می دارد، وجود یك سلسله قواعد كنترل كننده است كه در متن مقرّرات اسلامی قرار گرفته است. فقها نام بسیار زیبایی روی آنها نهاده، آنها را «قواعد حاكمه» می نامند؛ یعنی قواعدی كه بر سراسر احكام و مقرّرات اسلامی تسلّط دارد و بر همه ی آنها حكومت می كند. این قواعد مانند یك عدّه بازرس عالی، احكام و مقرّرات را تحت نظر قرار می دهد و آنها را كنترل می كند. قاعده ی «حرج» و قاعده ی «لا ضرر» از این دسته است. در حقیقت، اسلام برای این قواعد حقّ «وتو» قائل شده است. این قواعد نیز داستان جالب و مفصّلی دارد.

7. یكی دیگر اختیاراتی است كه اسلام به حكومت اسلامی، و به عبارت دیگر، به اجتماع اسلامی داده است. این اختیارات در درجه ی اوّل مربوط به حكومت شخص پیغمبر است و از او به حكومت امام و از او به هر حكومت شرعی دیگر منتقل می شود.

قرآن كریم می فرماید:

اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ [1].

پیغمبر از خود مؤمنان بر آنها حقّ تسلّط بیشتری دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 195
این اختیارات دامنه ی وسیعی دارد. حكومت اسلامی در شرایط جدید و نیازمندیهای جدید می تواند با توجّه به اصول و مبانی اساسی اسلامی، یك سلسله مقرّرات وضع نماید كه در گذشته موضوعاً منتفی بوده است [2]. اختیارات قوّه ی حاكمه ی اسلامی، شرط لازم حسن اجرای قوانین آسمانی و حسن تطبیق با مقتضیات زمان و حسن تنظیم برنامه های مخصوص هر دوره است. این اختیارات حدود و شرایطی دارد كه اكنون مجال سخن درباره ی آنها نیست.


[1] . احزاب/6.
[2] . رجوع شود به تنبیه الامّة مرحوم آیة اللّه نائینی، ص 97- 102 و مقاله ی «ولایت و زعامت» به قلم علاّمه طباطبائی در كتاب مرجعیّت و روحانیّت(چاپ دوم) ، ص 82- 84.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است