در
کتابخانه
بازدید : 174765تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این نظریّه معتقد است كه آنچه انسان را از نظر فردی و اجتماعی تقسیم و تجزیه می كند و عامل اصلی تفرقه و تكثیر انسان است، تعلّق انسان به اشیاء است نه تعلّق اشیاء به انسان. اسارت انسان ناشی از «مملوكیّت» اوست و نه «مالكیّتش» ، از این رو برای عامل تعلیم و تربیت، انقلاب اندیشه، ایمان، ایدئولوژی و آزادی معنوی نقش اوّل را قائل است ولی معتقد است كه انسان همچنانكه مادّه ی محض نیست، روح محض هم نیست، معاش و معاد توأم با یكدیگرند، جسم و روان در یكدیگر تأثیر متقابل دارند، در همان حال كه باید با عوامل روحی و روانی تفرقه در پرتو توحید در عبادت و حق پرستی مبارزه كرد، با عوامل تبعیض، بی عدالتیها، محرومیّتها، ظلمها، اختناقها، طاغوتها، غیر خدا را «رب گرفتن» ها به شدّت جنگید.

اسلام چنین منطقی دارد. اسلام كه ظهور كرد، در آن واحد به دو دگرگونی و انقلاب و دو حركت دست زد. اسلام نگفت تبعیضها، بی عدالتیها یا مالكیّتها را از بین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 111
ببرید خود به خود همه چیز درست می شود، و نگفت درون را اصلاح كنید و به برون كار نداشته باشید، اخلاق را بسازید اجتماع خود به خود ساخته می شود، اسلام در آن واحد كه ندای توحید روانی و درونی در پرتو ایمان به خداوند متعال و یگانه پرستی ذات یگانه ی او را داد، فریاد توحید اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواریهای اجتماعی را بلند كرد. این آیه ی كریمه ی قرآن كه مانند ستاره در آسمان توحید انسانی می درخشد و همان آیه ای است كه رسول اكرم در دعوتنامه هایش به سران كشورها می گنجانید، رئالیسم و واقع بینی و همه جانبه نگری اسلام را ارائه می دهد:

قل یا اهل الكتاب تعالوا الی كلمة سواء بیننا و بینكم ان لا نعبد الاّ اللّه و لا نشرك به شیئا.

بیایید به سوی یك سخن، یك تز، یك حقیقت كه برای همه ی ما و شما یكسان است و با همه نسبت متساوی دارد، نه امتیاز خاصّی است برای ما و نه امتیاز خاصّی برای شما، و آن اینكه خدای یگانه را بپرستیم و جز او هیچ چیز را نپرستیم.

تا اینجا آیه ی كریمه به یگانگی بخشیدن به انسانها از راه ایمان واحد و جهت و قبله ی واحد و ایده آل واحد و به آزادی معنوی رسیدن می پردازد، آنگاه می فرماید:

وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ [1].

بعضی از ما انسانها بعضی دیگر را «ربّ» خود- و حال آنكه ربّ همه خداست- قرار ندهیم، به ارباب و بنده تجزیه نشویم. بیایید آن گونه رابطه های اجتماعی غلط را كه منجر به این گونه تبعیضها می شود قطع كنیم.

پس از آشفتگی خلافت اسلامی در زمان عثمان و برقراری نظام طبقاتی جاهلی و شورش مردم و كشته شدن عثمان، مردم برای بیعت به علی (علیه السّلام) هجوم آوردند. علی ناگزیر پذیرفت. اگر چه شخصا از قبول خلافت كراهت داشت، امّا مسئولیّت شرعی او را وادار به پذیرش كرد. علی (علیه السّلام) كراهت شخصی و مسئولیّت شرعی خود را این طور بیان می كند:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 112
لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر و ما اخذ اللّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی كظّة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بكأس أوّلها [2].

اگر گرد آمدن مردم نبود، و اگر نبود كه با اعلام نصرت مردم، بر من اتمام حجّت شد، و اگر نبود كه خداوند از دانایان پیمان گرفته كه آنجا كه مردم به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی پرخور كه از بس خورده اند «ترش» كرده اند و گروهی گرسنه و محروم، اگر اینها نبود من افسار مركب خلافت را روی شانه اش می انداختم و رهایش می كردم و كاری به كارش نداشتم.

همه می دانیم كه علی پس از عهده دار شدن مسئولیّت، دو كار را وجهه ی همّت و در رأس برنامه ی خود قرار داد: یكی پند و اندرز و اصلاح روحیّه و اخلاق مردم و بیان معارف الهی كه نمونه اش نهج البلاغه است، و دیگر مبارزه با تبعیضات اجتماعی. علی تنها به اصلاح درون و آزادسازی معنوی قناعت نكرد، همچنانكه تنها اصلاحات اجتماعی را كافی ندانست، در دو جبهه دست به اصلاح زد. آری این است برنامه ی اسلام.

این بود كه اسلام در دستی منطق و دعوت و برنامه ی تعلیم و تربیت در راه یگانگی فردی و اجتماعی انسانها در جهت خداپرستی داشت و در دستی دیگر تیغ برای قطع روابط نامتعادل انسانی و درهم ریختن طبقات اجتماعی و درهم شكستن طاغوتها.

جامعه ی بی طبقه ی اسلامی یعنی جامعه ی بی تبعیض، جامعه ی بی محروم، جامعه ی بی طاغوت، جامعه ی عادله، جامعه ی بی ظلم، نه جامعه ی بی تفاوت كه خود نوعی ظلم و بی عدالتی است. فرق است میان تبعیض و تفاوت، همچنانكه در نظام تكوینی جهان تفاوت هست- و این تفاوتهاست كه به جهان زیبایی، تنوّع، پیشروی و تكامل بخشیده است- امّا تبعیض نیست. مدینه ی فاضله ی اسلامی مدینه ی ضدّ تبعیض است نه ضدّ تفاوت.

جامعه ی اسلامی جامعه ی تساویها و برابریها و برادریهاست، امّا نه تساوی منفی، بلكه تساوی مثبت. تساوی منفی یعنی به حساب نیاوردن امتیازات طبیعی افراد و سلب امتیازات اكتسابی آنها برای برقراری برابری، تساوی مثبت یعنی ایجاد امكانات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 113
مساوی برای عموم و تعلّق مكتسبات هر فرد به خودش و سلب امتیازات موهوم و ظالمانه.

تساوی منفی از قبیل تساوی ای است كه در داستانها آورده اند كه جبّاری در كوهستانی زندگی می كرد و از عابرانی كه از آنجا می گذشتند به عنوان مهمان پذیرایی می نمود. هنگام خواب، مهمان باید روی تختخواب معیّنی بخوابد. غلامان میزبان، مهمان را روی تختخواب می خوابانیدند. اگر اتّفاقا اندام مهمان از تخت نه كوتاه تر بود و نه بلندتر، اجازه داده می شد كه بخوابد، امّا وای به حال مهمان نگونبخت اگر اندامش با تخت مساوی نبود. اگر اندامش بلندتر بود، از طرف پا یا سر با ارّه مساوی می كردند و اگر كوتاهتر بود، آن قدر از دو طرف می كشیدند تا برابر شود و به هر حال پایان كارش معلوم بود.

امّا تساوی مثبت از نوع بی نظری یك معلّم مهربان دلسوز است كه به همه ی شاگردان با یك چشم نگاه می كند، در صورت تساوی جوابها نمره ی مساوی می دهد و در صورت اختلاف در جوابها به هر كس همان نمره را می دهد كه استحقاق دارد.

جامعه ی اسلامی جامعه ی طبیعی است نه جامعه ی تبعیضی و نه جامعه ی تساوی منفی. تز اسلام «كار به قدر استعداد و استحقاق به قدر كار» است.

جامعه ی تبعیضی جامعه ای است كه رابطه ی انسانها بر اساس استعباد و استثمار است، یعنی بهره كشی جبری و زندگی افرادی به حساب كار و زحمت افراد دیگر.

ولی جامعه ی طبیعی جامعه ای است كه هر گونه بهره كشی و زندگی یك فرد به حساب فرد دیگر محكوم است، رابطه ی انسانها رابطه ی «تسخیر متقابل» است، همه آزادانه و در حدود امكانات و استعدادات خود می كوشند و همه مسخّر و رام یكدیگرند، یعنی استخدام طرفینی حكمفرماست. بدیهی است به حكم اینكه تفاوت طبیعی و اختلاف طبیعی میان افراد حكمفرماست، آنكه نیرو و استعداد بیشتری دارد بیشتر نیروها را به سوی خود جذب می كند. مثلا فردی كه استعداد علمی بیشتری دارد، جویندگان علم را بیشتر به سوی خود جذب می كند و بیشتر مسخّر خود می سازد و آن كه استعداد فنّی بیشتری دارد، دیگران اجبارا در زیر دست او و در جهت فكر و ابتكار او حركت می كنند و بیشتر مسخّر و رام او می شوند. این است كه قرآن مجید در عین اینكه «ربّ و مربوبی» را در جامعه نفی می كند، به واقعیّت تفاوت طبیعی و درجات مختلف استعدادها از نظر تكوینی اعتراف دارد و «رابطه ی تسخیر طرفینی» را تأیید می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 114
در سوره ی زخرف آیه ی 32 می فرماید:

أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ، نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ .

آیا آنها رحمت پروردگار را (نبوّت را) تقسیم می كنند؟ (آیا با آنهاست كه به هر كس بخواهند، خلعت نبوّت بخشند و به هر كس نخواهند نه؟ ) روزی مادّی و معیشت را نیز ما میانشان قسمت كرده ایم، به این ترتیب كه بعضی را بر بعضی از نظر استعدادها مزیّت بخشیده ایم تا بعضی، بعضی دیگر را مسخّر خویش قرار دهند، و رحمت پروردگار (نبوّت) از آنچه اینها گرد می آورند بهتر است.

یك نكته كه از این آیه ی كریمه استنباط می شود این است كه اختلاف مزایا یك طرفه نیست، یعنی مردم دو گروه نیستند: گروه صاحب مزایای طبیعی و گروه بی مزیّت از نظر طبیعی. اگر چنین بود، یك طبقه به طور مطلق «تسخیركننده» و گروه دیگر «تسخیر شده» بودند. اگر آنچنان می بود، باید چنین تعبیر شود: وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذوهُمْ سُخْرِیّاً. برخی را بر برخی مزیّت بخشیدیم تا آنان كه مزیّت دارند، آنان را كه مزیّت ندارند مسخّر خویش قرار دهند. » بلكه تعبیر این است:

وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا.

بعضی را بر بعضی مزیّت بخشیدیم تا بعضی، بعضی را مسخّر خویش قرار دهند.

یعنی همه از مزایایی بهره مندند و همه یكدیگر را مسخّر خویش قرار می دهند. به عبارت دیگر، مزایا طرفینی است و تسخیر هم طرفینی است.

نكته ی دوّم به كلمه ی «سخریّا» مربوط می شود. این كلمه در اینجا به ضمّ سین است و به همین معنی است كه گفته شد. در دو آیه ی دیگر از قرآن این كلمه با كسر سین (سخریّا) آمده است: یكی در آیه ی [109 و] 110 از سوره ی مؤمنون كه خطاب به اهل جهنّم است و رفتار ناروای آنها با اهل ایمان سركوبشان می شود كه: «إِنَّهُ كانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی. . . فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا. . . وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ » و دیگر آیه ی [62 و] 63 از سوره ی مباركه ی «ص» كه از زبان خود اهل جهنّم است كه: «ما لَنا لا نَری رِجالاً كُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 115
اَلْأَشْرارِ `أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ اَلْأَبْصارُ
» .

هم قرائن نشان می دهد و هم تا آنجا كه من تفاسیر را دیده ام (مجمع البیان، كشّاف، تفسیر امام، بیضاوی، روح البیان، صافی، المیزان) اتّفاق مفسّرین است كه «سخریّا» - كه در آن دو آیه به كسر سین آمده است- به معنی «مورد استهزاء» است.

تنها مجمع البیان به عنوان یك قول غیر قابل اعتنا نقل كرده كه بعضی گفته اند مقصود «به بندگی گرفته شده» است. بعضی به طور مطلق گفته اند كه همیشه «سخریّا» با كسر سین به معنی «مورد استهزاء» و با ضمّ سین به معنی «مسخّر» است.

اكنون ببینیم كلمه ی «تسخیر» و «مسخّر» چه معنی و مفهومی دارد؟ این دو كلمه در قرآن كریم مكرّر آمده است و مفهوم «رام كردن» و «رام شده» را دارد. در قرآن از مسخّر كردن ماه، خورشید، شب، روز، دریا، نهرها، كوه ها (برای داود پیغمبر) ، باد (برای سلیمان) ، هر چه در آسمان و هر چه در زمین است (برای انسان) یاد شده است.

بدیهی است كه در همه ی این موارد مقصود این است كه این امور طوری آفریده شده اند كه رام انسان و مورد استفاده و بهره برداری انسان هستند. در این آیات، همه سخن از رام بودن اشیاء برای انسان است نه از رام بودن انسان برای اشیاء. ولی در آیه ی مورد نظر، سخن از رام بودن و مسخّر بودن انسان برای انسان به صورت طرفینی است.

در مفهوم كلمه ی «تسخیر» معنی اكراه و اجبار نیامده است، مثلا عاشق مسخّر معشوق، مرید مسخّر مراد، متعلّم مسخّر معلّم و مردم عادی غالبا مسخّر قهرمانان اند، ولی مجبور نیستند. لهذا حكمای اسلامی هوشمندانه اصطلاح «فاعلیّت بالتّسخیر» را از «فاعلیّت بالجبر» تفكیك كرده اند. البتّه در هر اجباری رام كردن هست، ولی هر رام رام كردنی اجبار نیست.

در اینكه اصطلاح قرآن در مفهوم این كلمه این است شكی نیست، ولی من اكنون نمی دانم كه این اصطلاح، اصطلاح خاصّ قرآن است و قرآن برای تفهیم یك حقیقت فوق العاده بدیع در جریان خلقت- كه فعّالیّت قوای طبیعی از نوع فاعلیّت تسخیری است نه جبری و نه به خود واگذاشته- به مفهوم اصلی كلمه تبلور بخشیده است و یا قبل از قرآن هم این اصطلاح رایج بوده است.

از اینجا معلوم می شود كه تعبیر برخی كتب لغت مانند المنجد كه تسخیر را به معنی «تكلیف غیر بدون اجرت» گرفته اند، چقدر نارساست! این لغویّین اوّلا این لغت را تنها در مورد رابطه ی اجتماعی و اختیاری انسانها به كار برده اند و ثانیا اجبار و اكراه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 116
را در مفهوم آن الزاما وارد كرده اند، و حال آنكه قرآن در مورد رابطه ی تكوینی به كار برده بدون آنكه الزاما اجبار و اكراه را در مفهوم آن وارد كرده باشد.

آیه ی مورد نظر، رابطه ی تكوینی انسانها را در زندگی اجتماعی بیان می كند كه «رابطه ی تسخیری عموم برای عموم» است و می توان گفت از نظر بیان فلسفه ی اجتماعی اسلام، مهمترین آیات است.

«بیضاوی» در تفسیر معروفش و به پیروی او «علاّمه فیض» در تفسیر صافی چه خوب و عالی تفسیر كرده اند آیه را كه می گویند: معنی جمله ی «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا» این است كه یكدیگر را در نیازهای خود مورد استفاده قرار دهند و به این وسیله میانشان الفت، به یكدیگر چسبیدن، پیدا شود و به این وسیله كار عالم انتظام یابد.

در حدیث نیز آمده است كه معنی آیه این است كه همه را نیازمند یكدیگر آفریده ایم.

رابطه ی تسخیری به این صورت است كه در عین اینكه نیازهای طبیعی، انسانها را به یكدیگر پیوند داده است، جامعه از صورت میدان مسابقه ی آزاد خارج نمی شود، بر خلاف رابطه ی جبری. زندگی حیوانات اجتماعی بر اساس رابطه ی جبری است. لهذا اجتماعی بودن انسان با اجتماعی بودن زنبور عسل یا موریانه فرق دارد. بر زندگی آنها قوانین جبری حكمفرماست، زندگی آنها میدان مسابقه نیست، امكان بالا رفتن و پایین رفتن وجود ندارد. انسان در همان حال كه اجتماعی است، از نوعی حریّت و آزادی برخوردار است.

اجتماع انسان میدان مسابقه ای است برای پیشروی و تكامل. قید و بندهایی كه آزادی فردی را در مسیر تكامل محدود می كند، مانع شكفتن استعدادهای انسانی است.

انسان مدل نظریّه ی ماتریالیستی چون از درون به آزادی نرسیده و تنها تعلّقات بیرونیش بریده شده، مرغ بی بال و پری است كه قید و بند از او برداشته شده ولی در اثر بی بال و پر بودن قادر به پرواز نیست. و امّا انسان مدل نظریّه ی ایده آلیستی از درون آزاد است و از بیرون بسته، مرغ با بال و پری است كه پایش به جسم سنگینی بسته شده است. ولی انسان مدل نظریّه ی رئالیستی مرغ با بال و پری است كه هم وسیله ی پرواز دارد و هم قید و بندهای سنگین از پاهایش برگرفته شده است.

از مجموع آنچه گفتیم روشن شد كه توحید عملی- اعمّ از توحید عملی فردی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 117
توحید عملی اجتماعی- عبارت است از یگانه شدن فرد در جهت یگانه پرستی خدا و نفی هر گونه پرستش قلبی از قبیل هواپرستی، پول پرستی، جاه پرستی و غیره، و یگانه شدن جامعه در جهت یگانه پرستی حق از طریق نفی طاغوتها و تبعیضها و بی عدالتیها. فرد و جامعه تا به یگانگی نرسد به سعادت نائل نمی گردد و جز در پرتو حق پرستی به یگانگی نمی رسد. قرآن كریم در سوره ی مباركه ی زمر آیه ی 29 تفرّق و تشتّت شخصیّت انسان و سرگردانی او و بی جهتی او را در نظام شرك و متقابلا یگانگی و به وحدت رسیدن و یك جهت شدن و در مسیر تكامل واقع شدن او را در نظام توحیدی چنین بیان می كند:

ضَرَبَ اَللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً. خدا مثلی می آورد، مثل مردی كه بنده ی چند فرد بدخوی ناسازگار است (كه هر كدام با خشونت و بدخویی او را به سویی فرمان می دهند) و مردی دیگر كه تسلیم یك فرد است. آیا این دو مانند یكدیگرند؟ انسان در نظام شرك هر لحظه به سویی و به جانب قطبی كشیده می شود، خسی است بر دریا، موجها هر لحظه او را در جهتی با خود می برند، امّا در نظام توحیدی مانند یك كشتی مجهّز به دستگاه های راهنمایی است، در یك حركت منظّم و هماهنگ تحت فرمان مقامی خیرخواه.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 119

[1] . آل عمران/64.
[2] . نهج البلاغه، خطبه ی شقشقیّه (خطبه ی 4) .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است