در
کتابخانه
بازدید : 130951تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
چیزی كه برای یك نفر محقّق عارف به مسائل توحید بسیار بسیار اعجاب آور است، منطق مخصوصی است كه قرآن كریم و پس از آن، روایات مأثوره از رسول اكرم (ص) و علی (ع) و سایر ائمّه ی اطهار در مسائل توحید پیش گرفته اند. این منطق اصلاً و ابداً با منطق آن عصر و زمان تطبیق نمی كند، بلكه با منطق قرنها بعد كه كلام رونق گرفت و منطق و فلسفه رایج شد نیز تطبیق نمی كند؛ بسی بالاتر و والاتر از آنهاست. آنچه در مسأله ی سرنوشت، و قضا و قدر، و جبر و اختیار آمده است نمونه ای از این منطق است. این خود می رساند كه قرآن كریم از منبع و منشأ دیگری سرچشمه گرفته و آن كس كه قرآن بر زبان مقدّس او جاری شده است، حقایق توحیدی را با دیده ی دیگری می دیده و مشاهده می كرده است، و هم می رساند كه اهل بیت پیغمبر (صلوات اللّه و سلامه علیه و علیهم) آشنایی شان با منطق قرآن و علوم قرآن با دیگران متفاوت بوده است.

در جاهایی كه دیگران به اقتضای علوّ مطلب از سطح عادی افكار بشری دچار سرگیجه بوده اند، آن بزرگواران حقایق را با روشن بینی خاصّی بیان كرده اند. جای تعجّب نیست اگر دیده می شود حتّی متكلّمین شیعه قادر نبوده اند این مسائل را درست هضم كنند كه انحرافی برای آنها دست ندهد.

هنگامی كه انسان به كلمات بزرگانی مانند شیخ مفید و سیّد مرتضی و علاّمه ی حلّی و مجلسی و امثال اینها برخورد می كند و بیانات آنان را در این زمینه ها در كتب كلامی یا در شرح احادیث می بیند، متوجّه می شود كه این شخصیّتهای بزرگ از قرار گرفتن تحت تأثیر بیانات معتزله و اشاعره مصون نمانده اند؛ طرز تفكّرشان نزدیك به طرز تفكّر معتزله یا اشاعره بوده است و ناچار بوده اند تا حدّ زیادی آیات و اخبار را در این گونه مسائل تأویل و توجیه كنند. بدیهی است این نقصی برای آن بزرگان محسوب نمی شود. هر كس دیگر هم كه در شرایط آنها می بود نمی توانست از آنچه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 421
آنها مصون نمانده اند مصون بماند. در همه ی شرق و غرب عالم، این منطق منحصر است به قرآن كریم و فرزندان و پروردگان این كتاب مقدّس، یعنی اولیای دین.

دیگران تدریجا و قدم به قدم در اثر آشنایی اصولی با این گونه مسائل و تعمّق و تفكّر زیاد توأم با توسّل به قرآن مجید و كلمات رسول اكرم (ص) و ائمّه ی دین مخصوصاً علی (علیه السّلام) به این حریم راه یافته اند.

بعضی از دانشمندانی كه در عصر ما زندگی می كرده اند با آنكه از لحاظ طرز تفكّر اجتماعی و تجزیه و تحلیل آن مسائل از خود شایستگی نشان می دهند، وقتی كه به این گونه مسائل می رسند همان اندازه دچار سرگیجه می شوند كه متكلّمین می شدند. برای نمونه، احمد امین مصری صاحب كتابهای فجر الاسلام و ضحی الاسلام و ظهر الاسلام و یوم الاسلام را می توان ذكر كرد.

احمد امین در بررسیهای اجتماعی تا حدّ زیادی از خود شایستگی نشان می دهد؛ امّا در این گونه مسائل همان اندازه ناتوان است كه متكلّمین ناتوان بوده اند.

احمد امین در آخر فجر الاسلام فصلی تحت عنوان جبر و قدر باز كرده است، امّا مجموعاً فهمیده می شود كه از نظر او اعتقاد به تقدیر با عقیده ی جبر مساوی است.

احمد امین باور نمی كند كه اخبار تقدیر صحّتی داشته باشد، همان طوری كه نمی تواند باور كند نهج البلاغه از علی (علیه السّلام) است. البتّه او از این جهات گناهكار نیست؛ سرمایه ی علمی او به او اجازه ی قبول نمی دهد. اصولا باید دانست دانشمندی كه سرمایه اش منحصر به علوم اجتماعی است، چه اروپایی و چه مصری و چه ایرانی، هرگز قادر نیست با آن سرمایه در تاریخ معارف اسلامی اظهار نظر نماید.

تاریخ نویسان و شرق شناسان اروپایی هر وقت در این مسأله اظهار نظر كرده اند، یا رسماً اسلام را یك دین جبری معرّفی كرده اند یا مدّعی شده اند كه عقیده ی قضا و قدر در قرآن نیست و در صدر اسلام هم نبوده و بعد متكلّمین این عقیده را ابداع كرده اند. مثلا در تاریخ آلبر ماله جلد سوّم فصل ششم صفحه ی 99 ضمن اظهار نظر درباره ی اصول دین اسلام چنین می گوید:

«اصل اصیل دین اسلام این است: خدا یكی است، محمّد [ص ] رسول اوست. . .

علما و متكلّمین اسلام بعدها تعلیم دادند كه خداوند قبلا سرنوشت هر كس را معیّن می كند و مشیّت او تغییرناپذیر است؛ این را طریقه ی جبر گویند. . » . ! ! !
گوستاولوبون با لحن دفاع از قرآن، می گوید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 422
«آنچه در قرآن در این زمینه رسیده است بیش از آنچه در سایر كتب مقدّسه آمده است نیست» .
آنگاه آیاتی چند از قرآن كریم نقل می كند و پس از یك سلسله بحثها می گوید:

«امّا اعتقاد به تقدیر كه اسلام را در این باب ملزم قرار داده اند، این الزام هم مثل سایر الزامات بی پایه و مایه است. ما آیاتی را كه در موضوع قضا و قدر [است ] سابقاً از نظر خوانندگان گذرانیدیم. آن آیات بیش از آیاتی نیست كه در این خصوص در كتاب مقدّس ما درج است. تمام حكما و متكلّمین [مسیحی ] خصوصا لوتر قائل اند كه كلیّه ی حوادث و وقایع عالم آنچه هست همه مقدّر شده و قابل هیچ گونه تبدیل و تغییر نیست. خود لوتر كه مصلح مذهب مسیحی است می نویسد: در این باب شواهدی كه از كتاب مقدّس در دست می باشد، تماما منافی و مخالف با مسأله ی اختیار است و این قرائن و شواهد در بسیاری از موارد كتاب، موجود، بلكه تمام كتب پر است از این قبیل امارات» .
آنگاه به عقیده ی تقدیر در میان قدمای روم و یونان اشاره می كند؛ سپس می گوید:

«پس معلوم شد اسلام بیش از سایر ادیان مسأله ی تقدیر را اهمیّت نداده. حتّی به قدر علمای معاصر كه در پیروی از اقوال لاپلاس و لیب نیتس اهمیّت به این مسأله داده اند، اسلام این قدر هم آن را قابل توجّه قرار نداده است. » [1]
گوستاولوبون قبول می كند كه عقیده به تقدیر مستلزم جبر و نفی اختیار است، ولی می گوید در تمام ادیان و بسیاری از سیستمهای فلسفی این عقیده هست؛ اختصاص به قرآن ندارد.

ویل دورانت در تاریخ تمدّن پس از آنكه مضمون آیاتی از قرآن را در زمینه ی شمول و عمومیّت علم و مشیّت الهی نقل می كند، و نیز به حدیث معروفی كه در صحیح بخاری است اشاره می كند، می گوید:

«این اعتقاد به قضا و قدر، جبریگری را از لوازم تفكّر اسلامی كرده است. . » . [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 423
خوب است سخنی هم از آقای دومینیك سوردل گوش كنیم. وی در كتابی كه به نام اسلام نوشته و جزء مجموعه ی «چه می دانم؟ » منتشر و به فارسی ترجمه شده است، می گوید:

«. . . از آغاز دوره ی اسلامی، مسلمین به خیال خود تناقضاتی در آن [قرآن ] یافتند و حتّی مطابق حدیثی كه در دست است پیغمبر در جواب آنها فرمود: «به آنچه باعث ناراحتی شما می شود ایمان داشته باشید» . بعدها مسلمین كه نمی خواستند بعضی اصول را سرسری بپذیرند، كوشیدند بعضی از عبارات و كلمات قرآن را تفسیر كنند و از اینجاست كه علم تفسیر به وجود آمد. نخستین سؤالی كه به نظر مسلمین آمد این بود كه اگر بشر نتواند علیه امر خداوند [قدر] اقدامی كند و با وجود این خداوند پاداش او را به موجب اعمال خوب و بد او بدهد، آیا قدرت خداوندی و مسئولیّت بشر متناقض نمی آید؟ قرآن كریم نیز به این سؤال پاسخی نمی دهد. در واقع، قدرت كامله ی خداوندی چنان در سراسر قرآن به چشم می خورد كه جایی برای آزادی بشر باقی نمی گذارد. به این طریق حسّ مسئولیّت بشر در برابر تسلیم به امر خداوند وجود ندارد. . . » [3]
كتاب آقای دومینیك سوردل پر است از این تحقیقات عالی! ! ! این است طرز تفكّر و استنباط مستشرقین، و این است میزان صلاحیّت آنها در این گونه مسائل.

از آنچه گذشت معلوم شد كه مسأله ی سرنوشت و قضا و قدر در خود قرآن مجید مكرّر ذكر شده و از ابداعات متكلّمین نیست؛ بعلاوه اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر عمومی آن طور كه قرآن تعلیم می دهد با مسلك جبر از زمین تا آسمان فاصله دارد.

معمولا مستشرقین اروپایی معتزله را ستایش می كنند از آن نظر كه معتزله منكر قضا و قدر می باشند، زیرا به عقیده ی مستشرقین اعتقاد به سرنوشت عین اعتقاد به جبر است! ! !
بدون شكّ اگر معتزله را با اشاعره مقایسه كنیم، معتزله از حرّیت و استقلال فكری شایسته ای برخوردار بوده اند. اقدام متوكّل عبّاسی علیه معتزله و به كرسی نشاندن روش اشعری را باید فاجعه ی بزرگی برای جهان اسلام شمرد [4]. امّا در خصوص
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 424
مسأله ی قضا و قدر و سرنوشت، انحراف و اشتباه معتزله از اشاعره كمتر نیست.

مستشرقین كه با معارف اسلامی آشنایی عمقی ندارند و خیال می كنند اعتقاد به سرنوشت عین اعتقاد به جبر است، معتزله را در این مسأله مورد ستایش قرار می دهند.

در جلد اوّل تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون صفحه ی 411 می گوید:

«فرقه ی قدریّه یا معتزله بیشتر اهمیّت داشت و طرفدار آزادی اراده یا طریقه ی تفویض و اختیار بود. به گفته ی دكتر اشتاینر: «بهترین توصیف معتزله این است كه بگوییم ظهور این قبیل افكار در حكم اعتراضی است كه پیوسته عقل سلیم بشر بر احكام جابرانه و تعلیمات مقرّره و محدوده نموده است» . معتزله خود را اهل العدل و التّوحید یا طرفداران عدل الهی و یكتاپرستی می دانستند؛ می گفتند قسمت ازلی به عقیده ی اهل سنّت [اشاعره ] آن است كه خداوند سرنوشت هر كس را قبلا تعیین نماید و گناهانی را كیفر دهد كه خود بر بشر به جبر تحمیل كرده است و بشر را در برابر تقدیر و سرنوشت، قدرت استقامت و پایداری نباشد. »
این طرز تفكّر معتزله یعنی اینكه سرنوشت مستلزم جبر است، مورد تأیید مستشرقین است.


[1] . تمدّن اسلام و عرب، ص 141 و 149.
[2] . تاریخ تمدّن، ج 11 (بخش دوّم از كتاب چهارم) /ص 41.
[3] . اسلام، از سری «چه می دانم؟ » ترجمه ی دكتر اسماعیل دولتشاهی، ص 55 و 56.
[4] . رجوع شود به مقاله ی «اصل اجتهاد در اسلام» به قلم نگارنده در نشریّه ی سالانه ی مكتب تشیّع، شماره ی 3، ص 318 و 332. [این مقاله در كتاب ده گفتار اثر استاد شهید نیز به چاپ رسیده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است