اشكال مرگ از اینجا پیدا شده كه آن را نیستی پنداشته اند و حال آنكه مرگ
برای انسان نیستی نیست، تحوّل و تطوّر است، غروب از یك نشئه و طلوع در نشئه ی
دیگر است؛ به تعبیر دیگر، مرگ نیستی است ولی نه نیستی مطلق بلكه نیستی نسبی،
یعنی نیستی در یك نشئه و هستی در نشئه ی دیگر.
انسان مرگ مطلق ندارد. مرگ، از دست دادن یك حالت و بدست آوردن یك
حالت دیگر است و مانند هر تحول دیگری فناء نسبی است. وقتی خاك تبدیل به گیاه
می شود، مرگ او رخ می دهد ولی مرگ مطلق نیست؛ خاك، شكل سابق و خواصّ
پیشین خود را از دست داده و دیگر آن تجلّی و ظهوری را كه در صورت جمادی داشت
ندارد؛ ولی اگر از یك حالت و وضع مرده است، در وضع و حالت دیگری زندگی یافته
است.
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم كی ز مردن كم شدم؟
حمله ی دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائك بال و پر
وز ملك هم بایدم جستن ز جو
كلّ شی ء هالك الاّ وجهه