در
کتابخانه
بازدید : 485294تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Expand <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Collapse <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سومین مسأله كه در اینجا به تناسب بحث از ارزش ایمان لازم است مورد دقت قرار گیرد ارزش منفی كفر و عناد است؛ یعنی آیا كفر و عناد موجب نابود شدن و از اثر افتادن عمل خیر می گردد و مانند یك «آفت» آن را فاسد می كند؟ به عبارت دیگر: آیا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 313
اگر از انسان عمل خیری با همه شرایط حسن فعلی و فاعلی صادر شود و از طرف دیگر انسان در برابر حقیقت، خصوصا حقیقتی كه از اصول دین بشمار می رود لجاج ورزد و عناد به خرج دهد، در این صورت آیا آن عمل كه در ذات خود خیر و ملكوتی و نورانی بوده و از جنبه ی بعد الهی و ملكوتی نقصی نداشته، به واسطه ی این لجاج و عناد و یا به سبب یك حالت انحرافی روحی دیگر نابود می گردد یا نه؟ در اینجا مسأله ی «آفت» مطرح است.

ممكن است عملی، هم دارای حسن فعلی باشد و هم دارای حسن فاعلی، و به تعبیر دیگر هم پیكر صحیح داشته باشد و هم روح و جان سالم، هم از وجهه ی ملكی و طبیعت خیر باشد و هم از وجهه ی ملكوتی، ولی در عین حال از نظر ملكوتی به خاطر آفت زدگی تباه و پوچ گردد، همچون بذری سالم كه در زمین مساعد پاشیده می شود و محصول هم می دهد ولی قبل از اینكه مورد استفاده قرار گیرد دچار آفت می گردد، ملخ یا صاعقه ای آن را نابود می سازد. قرآن كریم این «آفت زدگی» را «حبط» می نامد.

«آفت زدگی» اختصاص به كفّار ندارد، در اعمال نیك مسلمانان نیز ممكن است پیش آید. ممكن است یك مسلمان مؤمن، در راه خدا و برای خدا به فقیر مستحقّی صدقه بدهد و صدقه ی او مورد قبول واقع گردد ولی بعد آن را با منّت گذاشتن بر او و یا با نوعی آزار روحی دیگر به او، نیست و نابود گرداند و تباه سازد.

قرآن كریم می فرماید:

یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ اَلْأَذی [1].

«ای كسانی كه ایمان آورده اید صدقات خویشتن را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل نكنید. »
یكی دیگر از آفات اعمال خیر «حسد» است؛ چنانكه فرموده اند:

انّ الحسد لیأكل الحسنات كما تأكل النّار الحطب [2].
«حسد ورزیدن اعمال خیر انسان را می بلعد و می خورد آنچنان كه هیزم، آتش را. »
یكی دیگر از آن آفات، «جحود» یعنی حالت «ستیزه گری» با حقیقت است.

جحود یعنی اینكه آدمی حقیقت را درك كند و در عین حال با آن مخالفت كند. به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 314
عبارت دیگر: جحود این است كه فكر و اندیشه به واسطه ی دلیل و منطق تسلیم گردد و حقیقت از نظر عقل و چراغ اندیشه روشن گردد، اما روح و احساسات خودخواهانه و متكبّرانه سرباز زند و تسلیم نشود. روح كفر، ستیزه جویی و مخالفت ورزی با حقیقت در عین شناخت حقیقت است. قبلاً، آنجا كه درباره ی مراتب تسلیم بحث كردیم توضیحاتی راجع به این حالت دادیم. اكنون به مناسبت بحث از «آفت زدگی» توضیح بیشتری می دهیم:

امیر المؤمنین علی (ع) در تعریف اسلام می فرماید:

الاسلام هو التّسلیم [3].
«اسلام یعنی تسلیم حقیقت بودن» .
یعنی در جایی كه منافع شخص، تعصّب شخص، عادت شخص در مقابل حقیقت قرار می گیرد، آدمی خود را تسلیم حقیقت كند و از هر چه جز حقیقت است صرف نظر كند.

جحود یعنی حالت كافرماجرایی، آنچنان حالتی كه ابو جهل داشت، می دانست كه پیغمبر اكرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در دعوی نبوّت راستگو است ولی چون حالت كافر ماجرایی داشت ایمان نمی آورد. گاهی شنیده می شود كه اشخاصی می گویند ما حاضر هستیم به جهنم برویم ولی این كار را نكنیم، یعنی اگر این مطلب حقیقت هم باشد ما حاضر نیستیم بپذیریم. تعبیرهای دیگر از قبیل «سرقوز افتادن» ، «یك دنده بودن» و امثال اینها همه مبیّن همین صفت «جحود» است. قرآن كریم وجود این صفت زشت را در برخی از افراد، بسیار عالی مجسّم كرده است؛ می فرماید:

وَ إِذْ قالُوا اَللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ اَلْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ اَلسَّماءِ أَوِ اِئْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ [4].

«و زمانی كه گفتند خدایا اگر این حق است و از جانب تو است، پس، از آسمان سنگی بر سر ما بیفكن یا عذابی دردناك بر ما وارد ساز. »
قرآن چه تابلویی را مجسم كرده است! چگونه با نقل یك جمله، روان بیمار برخی از افراد بشر را نشان می دهد!
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 315
این انسان لجوج كه گفتار او در این آیه نقل شده است بجای اینكه بگوید «خدایا اگر این مطلب حق است و از جانب تو است پس قلب مرا مساعد كن كه بپذیرم» می گوید «اگر حق است عذابی بر من نازل كن و مرا از بین ببر» كه طاقت ندارم زنده بمانم و رو در روی حقیقت قرار گیرم.

این حالت، حالت بسیار خطرناكی است هر چند در موضوعات كوچك باشد؛ و چه بسا بسیاری از ماها- معاذ اللّه- گرفتار آن باشیم. فرض كنید طبیبی عالی مقام و یا مجتهدی عالی مقام و یا متخصص عالی مقام دیگری كه شهرت جهانی دارد در یك مسأله ی مربوط به فنّ خودش تشخیصی بدهد و نظر خود را ابراز دارد؛ بعد یك فرد گمنام، طبیب یا طلبه ای جوان در همان مسأله نظر مخالف بدهد و دلائل قطعی هم ارائه كند و خود آن مقام عالی در دل خود صحت گفتار آن جوان را تصدیق كند، ولی مردم دیگر طبق معمول بی خبر بمانند و نظر به شخصیّت آن مقام عالی، او را تصدیق كنند. در این حال اگر آن متخصص مشهور تسلیم گفته ی آن طبیب یا آن طلبه ی جوان بشود یعنی اگر تسلیم حقیقت گردد و اعتراف به اشتباه خویش كند، او واقعاً «مسلم» است، زیرا الاسلام هو التّسلیم، و به وجهی می توان گفت مصداق: بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ [5]است.

چنین شخصی از صفت پلید «جحود» مبرّاست. و اما اگر انكار ورزد و به خاطر حفظ حیثیّت و شهرت خود با حقیقت مبارزه كند، كافرماجرا و جاحد است.

اگر آن طبیب، مثلاً، خیلی بی انصاف باشد حرفش را برنمی گرداند ولی عملش را برمی گرداند، و اگر خیلی بی انصاف باشد عملش را هم برنمی گرداند و همان نسخه را می دهد و مریض را می كشد؛ بعد هم می گوید بیمار خوب شدنی نبود. و همچنین یك عالم عالی مقام دیگر. عكس این حالت هم بسیار اتفاق می افتد. روایتی در «كافی» است كه این حقیقت را روشن می كند:

محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (علیه السّلام) شنیدم كه فرمود:

كلّ شی ء یجرّه الاقرار و التّسلیم فهو الایمان، و كلّ شی ء یجرّه الانكار و الجحود فهو الكفر [6].
«هر چیزی كه نتیجه ی اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد او ایمان است و هر چیزی كه نتیجه ی روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد او كفر است. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 316
می گویند مرحوم آیة اللّه سید حسین كوه كمری (رضوان اللّه علیه) كه از شاگردان صاحب «جواهر» و مجتهدی مشهور و معروف بود و حوزه ی درسی معتبر داشت، هر روز طبق معمول در ساعت معیّن به یكی از مسجدهای نجف می آمد و تدریس می كرد.

چنان كه می دانیم حوزه ی تدریس خارج فقه و اصول، زمینه ی ریاست و مرجعیّت است. ریاست و مرجعیّت برای یك طلبه به معنی این است كه یك مرتبه از صفر به لا نهایت برسد؛ زیرا یك نفر طلبه تا مرجع نشده است هیچ است و به رأی و عقیده ی او كوچك ترین اعتنائی نمی شود و از نظر زندگی غالباً در تنگدستی بسر می برد؛ ولی همین كه مرجع شد یك مرتبه رأی او مطاع می گردد و كسی در مقابل رأی او رأی ندارد؛ از نظر مالی نیز بدون حساب و كتاب، اختیار مطلق پیدا می كند. علی هذا طلبه ای كه شانس مرجعیّت دارد مرحله ی حساسی را طی می كند؛ مرحوم سید حسین كوه كمری در چنین مرحله ای بود.

یك روز آن مرحوم از جایی- مثلاً از دیدن كسی- بر می گشت و نیم ساعت بیشتر به وقت درس باقی نمانده بود، فكر كرد در این وقت كم اگر بخواهد به خانه برود به كاری نمی رسد، بهتر است برود به محل موعود و به انتظار شاگردان بنشیند. رفت و هنوز كسی نیامده بود، ولی دید در یك گوشه ی مسجد شیخ ژولیده ای با چند شاگرد نشسته و تدریس می كند. مرحوم سید حسین سخنان او را گوش كرد، با كمال تعجب احساس كرد كه این شیخ ژولیده بسیار محقّقانه بحث می كند. روز دیگر راغب شد عمداً زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش كند؛ آمد و گوش كرد و بر اعتقاد روز پیشش افزوده گشت. این عمل چند روز تكرار شد؛ برای مرحوم سید حسین یقین حاصل شد كه این شیخ از خودش فاضل تر است و او از درس این شیخ استفاده می كند و اگر شاگردان خودش بجای درس او به درس این شیخ حاضر شوند بهره ی بیشتری خواهند برد.

اینجا بود كه خود را میان تسلیم و عناد، میان ایمان و كفر، میان آخرت و دنیا مخیّر دید.

روز دیگر كه شاگردان آمدند و جمع شدند گفت: رفقا امروز می خواهم مطلب تازه ای به شما بگویم، این شیخ كه در آن كنار با چند شاگرد نشسته از من برای تدریس شایسته تر است و خود من هم از او استفاده می كنم؛ همه با هم می رویم به درس او. از آن روز در حلقه ی شاگردان شیخ ژولیده كه چشمهایش اندكی تراخم داشت و آثار فقر در او دیده می شد درآمد.

این شیخ ژولیده پوش همان است كه بعدها به نام حاج شیخ مرتضی انصاری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 317
معروف شد؛ اهل شوشتر است و «استاد المتأخرین» لقب یافت.

شیخ در آن وقت تازه از سفر چند ساله ی خود به مشهد و اصفهان و كاشان برگشته بود و از این سفر توشه ی فراوانی برگرفته بود، مخصوصاً از محضر مرحوم حاج ملاّ احمد نراقی در كاشان.

چنین حالتی در هر كس موجود باشد مصداق اسلم وجهه للّه است.

پس كفر و جحود یعنی كافرماجرایی كردن و عناد ورزیدن. بعداً خواهیم گفت كه از نظر قرآن مجید، كافر از آن جهت كافر خوانده شده است كه حالت عناد و انكار در عین ادراك كشف حقیقت در او هست؛ و همین حالت است كه موجب حبط است و آفت عمل خیر به شمار می رود. لهذا خدای متعال درباره ی اعمال كفّار می فرماید:

«مانند خاكستری است كه باد تندی بر آن بوزد و آن را از بین ببرد» :

مَثَلُ اَلَّذِینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اِشْتَدَّتْ بِهِ اَلرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ [7]
فرض كنیم پاستور، پی جویی علمی خویش را كه منتهی به كشف میكروب گردید برای خدا انجام داده است و منظورش احسان به خلق، تقرّبا الی اللّه بوده است؛ كافی نیست كه در نهایت امر مأجور عند اللّه باشد. اگر او دارای صفاتی از قبیل جحود و امثال آن بوده و نسبت به عقاید خویش تعصب می ورزیده است بطوری كه اگر گفته می شد مثلاً دین مسیح (ع) برای تو یك دین جغرافیایی است، یك دین پدر و مادری است، آیا تحقیق كردی كه دینی بهتر و كامل تر از دین مسیح وجود دارد یا ندارد؟ او زیر بار نمی رفت و می گفت: «نان، نان سنگك و دین، دین مسیح» و حتی حاضر به تحقیق و جستجو هم نمی شد؛ البته تمام اعمال او هبا و هدر است، زیرا در این فرض، او «كافر ماجرا» بوده و كافر ماجرایی تمام كوشش انسان را نابود می سازد؛ عمل انسان همراه با چنین حالتی همچون خاكستری است در معرض غارت تندباد.

پاستور به عنوان یك مثال ذكر شد؛ نمی خواهیم بگوییم پاستور چنین بوده است؛ خدا داناست. ما نیز اگر با حق عناد داشته باشیم مشمول همین فرمول كلی می باشیم.

پروردگارا ما را از حالت كفر و عناد و كافرماجرایی حفظ فرما.

***
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 318
غیر از آنچه كه یاد شد آفتهای دیگری نیز برای اعمال وجود دارد. شاید یكی از آن آفتها بی تفاوتی و بی حسی در دفاع از حقّ و حقیقت است. انسان نه تنها باید در مقابل حقیقت جحود و استنكار نداشته باشد، بی طرف هم نمی تواند باشد، باید از حق دفاع كند. مردم كوفه می دانستند كه حق با حسین بن علی (ع) است و این معنی را اعتراف هم كرده بودند ولی در حمایت از حق و دفاع از آن كوتاهی كردند، ثبات قدم نشان ندادند و استقامت نورزیدند. در حقیقت، حمایت نكردن از حق، جحود عملی آن است.

حضرت زینب (سلام اللّه علیها) در خطبه ی معروف خویش برای كوفیان، آنها را به كوتاهی در حمایت از حق و به ظلم و جنایت بر آن نكوهش می كند. فرمود:

یا اهل الكوفة، یا اهل الختل و الغدر و الخذل، أ تبكون؟ الا فلا رقأت العبرة، و لا هدأت الزّفرة، انّما مثلكم كمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّة انكاثا [8].
«ای اهل كوفه، ای دغلبازان فریبكار بی وفا، آیا گریه می كنید؟ ! پس اشك شما نخشكد و ناله تان خاموش نگردد. مثل شما همچون آن زن احمق است كه پنبه هایی را می رشت و نخ می ساخت، دوباره آنچه را كه رشته بود پنبه می كرد و آنچه را كه بافته بود باز می كرد. »
عجب و به خود بالیدن نیز یكی دیگر از آفات عمل است.

ریای پس از عمل نیز مانند حسادت و عجب و جحود، تباه سازنده ی عمل است.

در حدیث آمده است:

«گاهی شخصی عملی صالح و نورانی انجام می دهد و عملش در علّیّین قرار می گیرد؛ ولی بعدها در ملأ عام عمل خود را بازگو می كند و به رخ مردم می كشد. این، سبب می شود كه عملش تنزّل كند. بار دیگر آن را بازگو می كند، تنزل و سقوط دیگری پیدا می كند. وقتی بار سوم آن را بازگو كند بكلی نابود می گردد و احیانا تبدیل به عمل شر می شود. »
امام باقر (علیه السلام) فرمود:

الابقاء علی العمل اشدّ من العمل. قال (الراوی) : و ما الابقاء علی العمل؟ قال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 319
یصل الرّجل بصلة، و ینفق نفقة للّه وحده لا شریك له، فتكتب له سرّا، ثمّ یذكرها فتمحی فتكتب له علانیة، ثمّ یذكرها فتمحی و تكتب له ریاء [9].
نگهداری عمل از خود عمل مشكل تر است. راوی گفت: نگهداری عمل یعنی چه؟ امام فرمود: یعنی انسان عملی برای خدای یكتا دور از چشم مردم انجام می دهد و در نامه ی عمل او همینطور ثبت می شود؛ بعد آن عمل را بازگو می كند؛ آن عمل از صورت یك عمل سرّی محو می شود و به عنوان یك عمل علنی در نامه ی عمل او ثبت می گردد. بار دیگر آن عمل را بازگو می كند. در این وقت آن عمل از دیوان حسنات محو می شود و به عنوان یك عمل «ریائی» در دیوان سیّئات او ثبت می گردد.

[1] . بقره/264
[2] . بحار الانوار، چاپ آخوندی، ج 15، قسم سوم ص 132- 133
[3] . نهج البلاغه، حكمت 125
[4] . انفال/32
[5] . بقره/112
[6] . كافی، ج 2، ص 387.
[7] . ابراهیم/18
[8] . نفس المهموم، ص 393
[9] . وسائل، ج 1، ص 55.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است