در
کتابخانه
بازدید : 485272تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Expand <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Collapse <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Expand <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در بحث از پدیده ی موت، به این نكته نیز باید توجه داشت كه پدیده های «موت» و «حیات» نظام متعاقبی را در جهان هستی بوجود می آورند؛ همواره مرگ یك گروه، زمینه ی حیات را برای گروهی دیگر فراهم می سازد. لاشه ی جانورانی كه می میرند بی مصرف نمی ماند، از آنها گیاهها یا جانداران تازه نفس و پرطراوت دیگری ساخته می شود. صدفی می شكند و گوهر تابناكی تحویل می دهد؛ بار دیگر از همان جرم و ماده، صدفی نو تشكیل می گردد و گوهر گرانبهای دیگری در دل آن پرورش می یابد.

صدف شكستن و گوهر تحویل دادن، بینهایت مرتبه تكرار می گردد و بدین وسیله فیض حیات در امتداد بی پایان زمان گسترش می یابد. اگر مردمی كه در هزار سال قبل می زیستند نمی مردند نوبت زندگی به انسانهای امروز نمی رسید، همچنانكه مردم امروز اگر جا تهی نكنند، امكان وجود برای آیندگان نخواهد بود. اگر گلهای سال گذشته از رویه ی زمین برچیده نشده بودند گلهای با طراوت و جوان سال جدید، میدانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 210
برای خودنمایی نمی یافتند. ماده برای پذیرش حیات، از لحاظ مكان، ظرفیت محدودی دارد ولی از لحاظ زمان ظرفیتش نامتناهی است. این جالب است كه جرم عالم هر اندازه از نظر فضا وسیع باشد، وسعتی هم از لحاظ زمان دارد و هستی در این بعد نیز گسترشی بی نظیر دارد.

خیّام كه خود از ایرادگیران از مرگ است (البته منسوب به او است) نكته ای را یادآور می شود كه ضمنا جواب به اعتراضهای خود اوست. می گوید:

از رنج كشیدن، آدمی حرّ گردد
قطره چو كشد حبس صدف، در گردد
گر مال نماند سر بماناد بجای
پیمانه چو شد تهی، دگر پر گردد
از تهی شدن پیمانه نباید اندیشه كرد، كه بار دیگر ساقی پیمانه را پر می كند. هم او می گوید:

برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
شاعر، این جهت را به حساب بی وفایی دنیا می گذارد؛ آری، اگر تنها همین شخصی كه اكنون نوبت اوست مقیاس باشد باید بی وفایی نامیده شود؛ اما اگر حساب دیگران را هم كه باید بیایند و دوره ی خود را طی كنند بكنیم نام عوض می شود و بجای بی وفایی باید بگوییم انصاف و عدالت و رعایت نوبت.

اینجا ممكن است كسی بگوید قدرت خداوند، غیر متناهی است؛ چه مانعی دارد كه هم اینها كه هستند برای همیشه باقی بمانند و هم برای آیندگان فكر جا و زمین و مواد غذایی بشود؟ !
اینها نمی دانند كه آنچه امكان وجود دارد از طرف پروردگار افاضه شده و می شود، آنچه موجود نیست همان است كه امكان وجود ندارد. فرض جای دیگر و محیط مساعد دیگر به فرض امكان، زمینه ی وجود انسانهای دیگری را در همانجا فراهم می كند، و باز در آنجا و اینجا اشكال سر جای خود باقی است كه بقاء افراد و دوام آنها راه وجود و ورود را بر آیندگان می بندد.

این نكته، مكمّل پاسخی است كه تحت عنوان «مرگ، نسبی است» یاد كردیم.

حاصل جمع این دو نكته این است كه مادّه ی جهان با سیر طبیعی و حركت جوهری خویش، گوهرهای تابناك روحهای مجرّد را پدید می آورد؛ روح مجرّد، مادّه را رها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 211
می كند و به زندگی عالی تر و نیرومندتری ادامه می دهد و مادّه مجدّدا گوهر دیگری در دامن خویش می پروراند. در این نظام، جز تكامل و توسعه ی حیات چیزی نیست و این توسعه در نقل و انتقالها انجام می گیرد.

ایرادگیری بر مرگ و تشبیه آن به شكستن كوزه های كوزه گر و آرزوی اینكه مبدأ هستی و كارگردان نظام آفرینش درس خود را از كوزه گر بیاموزد، آنچنان كودكانه است كه لایق بحث نیست. اینگونه اندیشه ها احیانا تفنّن شاعرانه و نوعی خیال بافی ظریف هنرمندانه است كه ارزش هنری دارد و بس. به احتمال قوی گوینده ی اشعار منسوب به خیّام چنین منظوری داشته است و یا از طرز فكر محدود ماتریالیستی ناشی شده است؛ ولی در فلسفه ی كسی كه می گوید «آنطور كه به خواب می روید می میرید و آنطور كه از خواب برمی خیزید زنده می شوید» [1]همه ی اشكالها حلّ است. چنین كسی نه تنها از مرگ نمی ترسد بلكه همچون علی (ع) مشتاق آن است و آن را رستگاری می شمرد. [2]
میر داماد، آن فیلسوف بزرگ الهی می گوید:

«از تلخی مرگ مترس، كه تلخی آن در ترسیدن از آن است»
سهروردی، فیلسوف الهی اشراقی اسلامی می گوید:

«ما حكیم را حكیم نمی دانیم مگر وقتی كه بتواند با اراده ی خود، خلع بدن نماید»
كه خلع بدن برای او كار ساده و عادی گردد و ملكه او شده باشد.

نظیر این بیان از میر داماد حكیم محقّق و پایه گذار حوزه ی اصفهان نقل شده است.

این است منطق كسانی كه گوهر گرانبهایی را كه در دل جسم بوجود می آید می شناسند. اما كسی كه در تنگنای اندیشه های نارسا و محدود ماتریالیستی گرفتار است البته از مرگ نگران است، زیرا از نظر او مرگ، نیستی است. او رنج می برد كه چرا این تن (كه به گمان او تمام هویّت و شخصیّت از همین تن است) منهدم می گردد، لهذا اندیشه ی مرگ، باعث بدبینی او به جهان می گردد. چنین كسی باید در تفسیری كه نسبت به جهان می كند تجدید نظر كند و باید بداند كه خرده گیری او مربوط به تصوّر غلطی است كه از جهان دارد.

.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 212
این بحث مرا به یاد داستان كتابفروش ساده دلی در مدرسه ی فیضیّه می اندازد:

«در سالهایی كه در قم تحصیل می كردم، مرد ساده لوحی در مدرسه ی فیضیّه، كتابفروشی می كرد. این مرد بساط خویش را می گسترد و طلاّب از او كتاب می خریدند. گاهی كارهای عجیبی می كرد و سخنان مضحكی می گفت كه دهان به دهان می گشت. یكی از طلاّب نقل می كرد كه روزی برای خریدن كتابی به وی مراجعه كرده پس از ملاحظه ی كتاب، قیمت را پرسیدم، گفت نمی فروشم، گفتم چرا؟ گفت اگر بفروشم باید یك نسخه ی دیگر بخرم و سر جای این بگذارم.

می گفت از سخن این كتابفروش خنده ام گرفت؛ كتابفروش اگر دائما در حال دادوستد و مبادله نباشد كتابفروش نیست و سودی نمی برد» .

گویی آن كتابفروش از مكتب شعری خیّام پیروی می كرد آنجا كه می گوید:

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب كسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان كایشان
به زانچه فروشند چه خواهند خرید؟ !
بر می فروش خرده می گیرد كه چرا می را می فروشد؟ البته این خرده گیری به زبان شعر است نه به زبان جدّ؛ لطف و زیبایی خود را نیز مدیون همین جهت است. اما وقتی كه این منطق را با مقیاس «جد» می سنجیم می بینیم كه چگونه یك میخواره كار می فروش را با كار خودش اشتباه می كند. برای میخواره، می، هدف است، اما برای می فروش، وسیله است. می فروش كارش خریدن و فروختن و سود بدست آوردن و باز از نو همین عمل را تكرار كردن است. كسی كه كارش این است، از دست دادن كالا او را ناراحت نمی كند بلكه خوش حال می شود زیرا جزئی از هدف وسیع اوست.

عارفی كو كه كند فهم، زبان سوسن
تا بپرسد كه چرا رفت و چرا بازآمد؟
آفرینش همچون سوداگری است. بازار جهان بازار تهیه و فروش و تحصیل سود و باز تكرار این كار است. «نظام مرگ و زندگی» نظام مبادله است، نظام افزایش و تكمیل است. آنكه مبادله ی آفرینش را مورد انتقاد قرار می دهد قانون جهان و هدف آن را نشناخته است.

هر نقش را كه دیدی، جنسش زلا مكان است
گر نقش رفت غم نیست، اصلش چو جاودان است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 213

[1] . كما تنامون تموتون، و كما تستیقظون تبعثون- حدیث نبوی
[2] . وقتی علی (ع) ضربت خورد فرمود: فزت و ربّ الكعبة «به خدای كعبه رستگار شدم»
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است