در
کتابخانه
بازدید : 485284تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Collapse <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Expand <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Expand <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مقصود از نظام طولی علت و معلول، ترتیب در آفریدن و خلق اشیاء، و به اصطلاح ترتیب در فاعلیّت خدا نسبت به اشیاء و صدور اشیاء از اوست. علوّ ذات پروردگار و قدّوسیّت او اقتضاء دارد كه موجودات، رتبه به رتبه و پشت سر یكدیگر نسبت به او قرار داشته باشند، صادر اولی باشد، صادر دومی باشد، صادر سومی باشد، و هكذا، یكی پس از دیگری ایجاد شوند و هر كدام معلول ما قبل خود باشند. البته مقصود، اول بودن و دوم و سوم بودن زمانی نیست؛ در آنجا زمان مطرح نیست، خود زمان یكی از مخلوقات است.

آنچه در لسان دین، به عنوان ملائكه و جنود الهی و رسل الهی (رسل تكوینی نه رسل تشریعی) و مقسّمات امر و مدبّرات امر آمده است، و مفاهیمی مانند عرش، كرسی، لوح و قلم، كه وجود یك سلسله تشكیلات معنوی و الهی را برای خدا معرفی می كند، همه برای تفهیم همین حقیقت است كه خدای متعال، آفرینش را با نظام خاص و ترتیب مشخّص، اراده و اجرا می كند. این مطلب را حكما با اصطلاح و زبان مخصوص بیان كرده اند و در معارف اسلامی با زبان دیگر بیان شده است. ما همان زبان اسلامی را كه شیرین تر و رساتر است انتخاب می كنیم:

در این نظام، ذات حق در رأس همه ی موجودات قرار دارد و ملائكه، مجریان فرمان او هستند، بین خود ملائكه نیز سلسله ی مراتب محقّق است: بعضی ریاست و فرماندهی دارند و بعضی از اعوان و انصار بشمار می روند؛ میكائیل فرشته ی مأمور ارزاق، و عزرائیل ملك موت و موكّل بر قبض ارواح است، و برای هر یك از آن دو، اعوان و یارانی نیز وجود دارد، هر ملكی پستی مشخّص و جایی معیّن دارد:

وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ [1].

«هر یك از ما فرشتگان، مقام معیّنی داریم» .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 129
فراموش نكنیم كه نسبت خدا به موجودات، نسبت آفریدن و ایجاد كردن و تكوین است. تشكیلات و دستگاه او را مانند تشكیلات اجتماعی و روابط قراردادی كه در اجتماع بشر دائر است، نباید پنداشت. نظام فرماندهی و اطاعت در بین خدا و ملائكه، جنبه ی تكوینی و حقیقی دارد نه جنبه ی قراردادی و اعتباری. فرمان خدا حرف نیست، ایجاد است؛ اطاعت ملائكه نیز متناسب با آن است؛ وقتی می گوییم به فرشتگان فرمان داده كه چنین كنند معنایش این است كه آنان را طوری ایجاد كرده كه علت و فاعل باشند برای فعل و معلول مخصوص، و معنای اطاعت ملائكه نیز همین علّیّت و معلولیّت تكوینی است. تشكیلات یاد شده، مبیّن یك نظام تكوینی است.

و از همین جا است كه قرآن كریم، تدبیر خلقت را گاهی به «خدا» نسبت می دهد و گاهی به فرشتگان؛ گاه می گوید:

یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ مِنَ اَلسَّماءِ إِلَی اَلْأَرْضِ. [2]
«خدا كار را از آسمان به زمین تدبیر می كند و می فرستد. »
و گاه می گوید:

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً [3].

«قسم به فرشتگان تدبیر كننده ی كار. »
گاهی قبض و دریافت نفوس انسانهایی را كه می میرند به فرشتگان نسبت می دهد، و گاهی به فرشته ی خاص موت، و گاهی به خدا.

گاهی وحی را به یك فرشته نسبت می دهد:

نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ `عَلی قَلْبِكَ [4].

«روح الامین (جبرائیل) قرآن را بر قلب تو فرود آورد. »
و گاهی به ذات اقدس احدیّت، و می فرماید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 130
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْكَ اَلْقُرْآنَ تَنْزِیلاً [5].

«ما خویشتن، قرآن را بر تو نازل كرده ایم» .
رمزش این است كه كار خدا نظام و ترتیب دارد و اراده ی خدا به آفرینش و تدبیر جهان، عین اراده ی نظام است.

نبودن نظام معین در بین موجودات، مستلزم این است كه هر موجودی بتواند منشأ ایجاد هر چیزی بشود و نیز ممكن باشد هر چیزی از هر چیزی بوجود آید. مثلاً باید ممكن باشد كه از یك نیروی كوچك، یك انفجار بزرگ كه متناسب با یك نیروی بزرگ است بوجود آید؛ و برعكس، نیروی بزرگ، قدرت كمتری نشان بدهد. باید ممكن باشد كه اثر یك شعله ی كبریت با اثر خورشید جهانتاب برابری كند. باید ممكن باشد یك معلول، بجای علت خود قرار گیرد و علت به جای او بیاید؛ و به این حساب باید ممكن باشد كه خدا، مخلوق گردد و مخلوق، خدا گردد.

واجب بودن واجب، و ممكن بودن ممكن، ذاتی آنها است؛ یعنی نه این است كه ممكن الوجود، ممكن بود واجب باشد، و واجب الوجود ممكن بود كه ممكن باشد ولی تصادفاً و یا به واسطه ی یك علت خارجی، آن یكی واجب شد و این یكی ممكن. خیر، ممكن الوجود، واجب الامكان است، و واجب الوجود، واجب الوجوب.

همچنین است مراتب ممكنات. هر مرتبه از مراتب ممكنات، در هر درجه و هر مقامی از وجود كه هستند، همین حال را دارند؛ مثلاً آنكه موكّل بر بسط و رزق دادن موجودات است، یا آنكه مأمور قبض و دریافت موجودات است، مقامی كه به او تفویض شده است، لازمه ی نحوه ی وجود و مرتبه ی وجودی است كه به او افاضه شده است.

نه چنین است كه مثلا ممكن بود یك پشه با یك ابلاغ جای میكائیل را بگیرد، و یك مورچه با ابلاغ دیگر جای عزرائیل را، و یك انسان جای جبرائیل را.

همه ی آن اشتباهات- كه فرض می شود كامل در جای ناقص بنشیند و ناقص در جای كامل- از آنجا پیدا شده است كه افراد، قطعیّت و ضرورت و روابط ذاتی موجودات را درك نمی كنند و مراتب موجودات را در جهان هستی از قبیل مراتب قراردادی و اعتباری افراد در محیط اجتماع فرض می كنند؛ همه ی اشتباهات از قیاس خدا به انسان و قیاس نظام ذاتی جهان به نظام قراردادی اجتماع انسان ناشی می شود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 131
اینگونه افراد پیش خود فكر می كنند همانطور كه هیچ مانعی نیست كه فلان رئیس، مرئوس باشد و مرئوس، رئیس، چرا نباید گوسفند بجای انسان، و انسان بجای گوسفند باشد؟ چرا آن را گوسفند و این را انسان قرار داد؟ نمی دانند كه چنین چیزی محال است، زیرا علت بودن علتی برای معلولی معیّن، و معلول واقع شدن معلولی برای علتی معیّن، جعلی و قراردادی نیست. اگر «الف» علت است از برای «ب» ، به خاطر خصوصیّتی است كه در ذات «الف» وجود دارد و آن را علت «ب» ساخته است، و نیز «ب» كه معلول «الف» است خصوصیّتی دارد كه به خاطر آن، مربوط با «الف» گشته است؛ و این خصوصیّت، چیزی جز نحوه ی وجود آنها نیست؛ و به همین دلیل، آن خصوصیّت، امری واقعی است نه اعتباری و عارضی و قابل انتقال. علی هذا ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش از ذات علت و ذات معلول بر می خیزد؛ معلول به تمام ذات خود مرتبط با علت است و علت نیز به تمام ذات خود منشأ صدور معلول است.

از اینجا- همانطوری كه قبلا اشاره كردیم- روشن می گردد كه مرتبه ی هر وجودی عین ذات او است و تخلّف ناپذیر است. درست مانند مراتب اعداد. در یك صف اتوبوس، افراد را می توان عقب و جلو كرد، ولی مراتب اعداد را نمی توان عقب و جلو كرد، عدد پنج كه رتبه اش بعد از عدد چهار قرار دارد ممكن نیست قبل از آن قرار بگیرد. قبل از عدد چهار، جز عدد سه چیزی نمی تواند باشد؛ حتی اگر آن را پنج هم بنامیم، فقط نام را عوض كرده ایم و محال است كه واقعیّت آن را عوض كنیم.

بین همه ی موجودات جهان چنین نظامی ذاتی و عمیق برقرار است. این جمله ی قرآن كریم درباره ی فرشتگان كه می گوید: وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ [6] «نیست از ما كسی مگر آنكه مقام معلومی دارد» درباره ی همه ی موجودات صادق است. هر چیزی جای خاصی دارد و فرض آن در غیر جای خودش مساوی با از دست دادن ذات آن است و خلف است [7].


[1] . الصّافّات/164
[2] . سجده/5
[3] . نازعات/5
[4] . شعراء/193- 194
[5] . دهر/23
[6] . صافّات/164
[7] . برای تفصیل بیشتر به كتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» مقاله ی هشتم و نهم مراجعه شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است